eitaa logo
[ تینـو ]
560 دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
1 فایل
• ما همه تینو به آمدنت. همه‌جا سراب است جانِ جهان... سیرابمان کن! تینو، تشنه را گویند... ما همه تشنه به قدوم سبز یک مهربانیم :)
مشاهده در ایتا
دانلود
شاید یه شبی مثلِ امشب خوابش نبرده ! حضرتِ مادر رو میگم .. لباسِ قشنگ و ساده‌ی عروسیشُ که قراره همون شبِ عروسی بخشیده بشه به فقیر گذاشته مقابلِ چشماشُ ذوق میکنه براش نه فقط واسه پوشیدنش ، نه واسه عروس شدن ! واسه عروسِ علی شدن ... واسه زندگی با کسی که وقتی فهمید ازش خواستگاری کرده با اون سکوتِ پر از شرم و لبخندِ نمکینش رحمة للعالمین تا تهِ قضیه رو خوند چند تا خونه اون طرف‌تر ؛ حتما حضرتِ پدر هم بیداره و مشغولِ عبادت .. و شکر کردنِ خدایی که خوووب در و تخته رو جور کرد واسه هم که قراره فردا دستِ سیدة النساءِ العالمینُ بزاره تو دستاش که حتما بینِ چندتا لباسِ وصله زده ، اما مرتبش ؛ نونوار ترینُ گذشته کنار واسه روز دامادیش و ذوق میکنه به یادِ اون روزایی که بدجوری به دلبر دل باخته بود و روی گفتن نداشت .. که آخرش با کلی مِن منُ شرم و خجالت سرشُ انداخت پایینُ به حبیبش گفت عاشق شدم آقا ! که آخر سر خودِ خدا هم طاقت نیاورد و واسش آستین بالا زد چه روزی بشه امروز چه عقدی بشه عقدِ زهرا و علی چه عاقدی بشه جبرئیل چه شاهدی بشه خدا مبارک باشه مادرِ مادرا .. مبارک باشه پدرِ عالم جانم فدای ذوقِ امشبِ هردوتون ماه و خورشیدِ دلِ ما.. جانم فدای یازده تا ستاره‌ی پر نورِ حاصلِ پیوندتون ممنون که شما به هم رسیدین ...
گفت : من کنارت باشم منتها پشت به تو بشینم میتونی منو ببینی ؟ گفتم : نه خب نمیشه ! گفت : هممون با امام زمان همینطوری ایم ! پشت به اقا نشستیم ... و الا اقا کنارمونه :)
به آن‌که طناب دورِ گردنش می‌انداخت، به آن‌که به اسیری او را سوار می کرد، به مردی که تازیانه بالا برده بود تا تنش را سیاه کند، به مردمی که ایستاده بودند به تماشا، به هر کسی که آنجا بود التماس می‌کرد: "به حسین بگویید مسلم گفت نیا مسلم گفت نیا ‌.. به زنی که دلش رحم آمده بود و آبش داده بود، به رهگذرانی که نمی‌شناخت، حتی به بچه‌ها می‌گفت! شمشیر بالا برده بودند گردنش را بزنند، به مردمی که پایینِ دارالاماره منتظر ایستاده بودند سرش بیفتد پایین التماس میکرد؛ "یکی را روانه کنید به حسین بگوید که نیا ...
وقتی که یک جوان بلند میشود، گاهی پینکی می‌رود، یعنی از خستگی چرت می‌زند و سرش به این‌طرف و آن‌طرف می‌رود، چانه‌اش پایین می‌رود! پروردگار علّی الاعلی افتخار می‌کند؛ و درهای آسمان را باز میکند که آی ملائکه: نگاه بکنید... " أُنظُروا إلى عَبدي "... ببینید! این بنده کاری میکند که برایش واجب نکرده‌ام. ببینیدش! من سه چیز به او مرحمت میکنم: یکی اینکه موفق به توبه‌اش میکنم و به او توفیق توبه‌ی نصوح می‌دهم. دو اینکه گناهانش را می‌آمرزم. و سه اینکه رزق وسیعی نصیب او می‌کنم. [ مواعظ ج ۱ ]
میفرمایند؛ باید مواظب باشید که یک‌ وقت خدای نکرده از سفرِ إلى الله متوقف نشوید!
[ تینـو ]
میفرمایند؛ باید مواظب باشید که یک‌ وقت خدای نکرده از سفرِ إلى الله متوقف نشوید!
و... سفرِ إلی الله این است که آن رابطه‌یِ نصف ِ‌شبتان را قطع نکنید ؛ حالا یا به قصدِ تقدّم قبل از خواب بخوانید، یا اینکه اگر فوت شد، قضا کنید و در همان روز، نمازِشبتان را بخوانید... [ مواعظ ج ۲ ]
تو یه داستانی از لیلی و مجنون میگن مجنون با شتر دنبال لیلی میرفته وسط راه خوابش میبره ... شتر به یه راه دیگه میره ! بیدار میشه و دوباره به سمت لیلی میره ... باز خوابش میبره و همون اتفاق میوفته ! چی میخوام بگم ؟ همه ما اینیم ... اگه خوابمون ببره نفسمون به یه سمت دیگه میبرتمون ! همین میشه که تا بیدار میشیم از خدا دور شدیم :))
یا تو یه داستان دیگه ای به مجنون میگن چرا ظرفتو لیلی شکست ؟ برا هیچکس دیگه ای رو نشکسته ! میگه که : اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی ؟ خودش رو خاص میبینه ! جدای از بقیه ... چه خوبه تو مشکلات زندگیمون خودمون رو خاص ببینیم و بگیم خدا تو من چی دیده که بهم سختی داده ؟ :))
رسید خدمت یکی از بزرگان گفت : چرا من امام حسین رو پیدا نمیکنم ؟ مکه رفتم ، مدینه رفتم ، کربلا رفتم ! من صد ها رکعت شاید هم بیشتر نماز خوندم ! شما چطور به امام حسین رسیدید ؟ جواب داد : شما با نماز دنبال حسینید ! من با نیاز ...
وسطِ دعای عرفه گفت خدایا، همه‌ی مسافرانِ کربلا را به سلامت بدار همه گفتن آمین گفت خداروشکر کسی نفهمید چی گفتم ...
اسماعیل‌های نفست رو قربانی کن تا بشی خلیل‌الله ! رفیقِ خدا ...
به امام هادی (ع) نامه نوشت : آدم دوست دارد حاجاتِ خود را مستقیما از امامش دریافت کند و با او درباره‌ی مشکلاتش حرف بزند دوست ندارد که از او دور باشد و به وسیله‌ی خدا از او فیض ببرد ما چه کنیم که از شما دوریم ؟ حضرت در جوابش نوشتند : إن کانَت لَکَ حاجةٌ فحَرِّک شَفَتَیک فانَ الجوابَ یأتیک .. اگر حاجتی داری ؛ لبت را حرکت بده حرف بزن .. بگو .. ما دور نیستیم جوابِ ما به تو خواهد رسید ... [ بحارالانوار ج ۵۳ ص۳۰۶ ]
حالا این هم قضیه‌ای است، امتحان کن! از این طرفِ شب که خانواده می‌خوابند، شما یک‌ربع! یک ربع که کاری ندارد. همان سرِشب چراغ را خاموش کن، یک قدری با پروردگار اختلاط کن، درد و دل کن! اگر میدانی سحر خوابت می‌بَرَد، سرشب این کار را بکن! [ مواعظ ج ۳ ]
داشتم به دستمال کاغذی ای که تو دستم بود نگاه میکردم ... صاف بود و تمیز ! یه قطره اب ریخت روش . فقط یه قطره ! پخش شد ... کل دستمال رو گرفت ! اون هم شل شد و در نهایت مچاله ! میدونید میخوام چی بگم ؟ دل ماام عین همین دستماله ! صاف و تمیز . وقتی یه گناه کوچیکو در نظر میگیریم و میگیم حالا اینکه چیزی نیست ... اینکه پیش فلان گناه هیچه ! و ... داریم خودمونو گول میزنیم و الا میدونیم با همون یه گناه کوچیک کل دلمون خراب میشه و نهایتا مچاله !...
همه‌ی دغدغه و تبلیغت برای غدیر شده تغییرِ عکسِ پروفایلت به "غدیری ام" ؟ همین ؟! بچه شیعه ! صرفِ 'غدیری‌ام' گفتن کسی غدیری نشده که شما بخوای باشی میگی نه ؟ از مسافرای حجة الوداع بپرس از در و دیوارِ سقیفه هم ... + با خودمم !
یه جوونی میره پیش امام ‌علی میگه تو که بعد از پیامبر تو که انقد بزرگی چیکار کردی شدی علی؟ ؟ اقا میگه که من یه عمر نگهبانی دادم شدم علی ... اقا نگهبانی چیو دادی؟ نگهبانی درِ دلمو دادم شدم علی خدا تو حدیث‌ قدسی میگه ، زمین و اسمون چقد گنجایش داره؟ میگه که زمین و اسمون گنجایش منو نداره ... اما ... بچه ها ؟ میگه که من تو دل ... این نشون میده اهمیت دلوها .. دیگه این دله جا نداره برا هر خرخاشاکیااا ... داره ...! حالا میخوای بدونی ارزش دلت چقده؟ ببین دلت کجاس ... ببین دلت با کیه ... دل بعضی از ماها با یه لبخند میره ، این ارزش دلتو نشون میدهاااا ... یکی عاشق سگشه ... خدا میگه اینا بدتر از حیوونن ... این اقای گاو ، به درد میخوره ... از شیرش ، از گوشتش استفاده میکنن ولی اقای انسان ، تو چه بدرد میخوری؟ یکی هم میگه من هر شب میخوام بخوابم میگم امام ‌زمان ازم راضیه؟لبخند رضایت رو لباش بود؟یا باز برام گریه کرد؟ باز به خدا گفت ، یه فرصت دیگه بهش بده؟ حالا بیاییم بگیم ... خدایا به اندازه تمام اون لحظه هایی که دل امام زمانمو شکستم ، اومدم استغفار کنم ... همین شب عیدی ... الهی العفو بحق علی بن ابی طالب :)) ؟ ؛)
- چه شده ؟! چرا انقدر بیتابی ؟ + خالد ، تو حارث را میشناسی ؟ - کدام حارث ؟! + حارث بن سجیه ! - حارث بن سجیه .. نمیشناسم ، کیست ؟ +‌ حارث ، همانیست که بساطِ شرابش هرشب بپا بود . همانیست که بر صورتِ علی در جنگ آب دهان انداخت. حارث همانیست که به شانه ی علی ضربه ای وارد کرد که تا همیشه زخمش باقی ماند خالد !‌ او همانیست که سی سال پیش برای سوزاندنِ دربِ خانه ی علی هیزم آورد و در میان ناله ی فاطمه قهقه میزد ! - نمیفهمم ، از این دست دشمنانِ علی کم نیستند ! چه چیز تو را چنین بیتاب کرده ربیع ؟! +‌ تو هیچ میدانستی علی در مقابلِ این همه نیشی که حارث به او زد چه کرد ؟ -‌ چه کرد ؟! + خودم با چشم های خودم دیدم خالد ! تا همین چند روز پیش که آخرین روزهای عمرش بود .. هرگاه حارث را میدید ،‌ به رویش لبخند می زد و میگفت سلام حارث ! حارث نیز با خشونت به او می نگریست و میگفت تو اسمِ مرا از کجا میدانی ؟ -‌ و علی چه می گفت ؟ +‌ می گفت ، من نام تمام کسانی که با حُب به علی ‌بمیرند را می دانم ! -‌ حارث مگر محبِّ علی بود ؟!! حارث که اگر زورش می رسید علی را در دم میکشت ! +‌ من هم همین را می گفتم ، هرگاه میدیدم علی چنین می کند، با خود می گفتم علی هم گاهی حرف هایی میزند که آدم شاخ در میاورد ! اما .... باورت نمی شود خالد .... -‌ حرف بزن دیگر ! چه بر سر حارث آمد ؟! +‌ حارث وقتی فهمید ابنِ ملجم فرق علی را با ضربت شمشیر شکافته ، سرگردان در کوچه های کوفه به دنبالِ کسی می گشت که جانش را بگیرد ، گویی از این زندگی خسته شده بود .. اما هیچ کس قبول نکرد -‌ و بعد ؟ + رفت به خانه ی علی ، همین چند روزی که علی در بستر بود ... راهش ندادند اما علی گفت بگویید داخل بیاید ، حارث داخل رفت ... نمیدانم بین او و علی چه گذشت .. فقط دیدم وقتی حارث بیرون آمد دیگر آن حارث نبود ! سجده می کرد و توبه می کرد ، ناله می زد و اشک می ریخت .... باید میدیدی خالد ... - علی از کجا میدانست حارث با حب به او میمیرد !!! +‌ من نمیدانم خالد ! فقط میدانم علی را دیر شناختم !! - ربیع .. می گویند ابن ملجم وقتی علی داشت نماز صبح میخواند ، به فرق سرش ضربه زده ... ربیع .. مگر علی نماز هم می خواند ؟! +‌ چه می گویی خالد !!! من می گویم علی از سی ، چهل سال بعدِ حارث خبر داشت !‌ غیر از این است که با خدایش سَر و سِری دارد ؟!! کم خودت را گول بزن ! وای بر ما .. چه کردیم با علی ... !! -‌ چه کردیم با علی ؟! درست است که مقابل  دشمنانش در نیامدیم ، اما به روی او شمشیر هم نکشیدیم ! + آری .. سکوت کردیم .. و این از شمشیر کشیدن بر علی هم بدتر است ! - کاش علی را زودتر میشناختیم ... [ نامیرا ]
یک روز وقتی كه مدرس از مجلس به خانه باز می گشت ؛ عده‌ای از مردم به منزلِ مدرس ریخته و با سر و صدای زیاد گفتند : آقا ! این چه لایحه‌ای بود كه امروز تصویب شد ؟! خلافِ مصلحت است. مدرس پاسخ داد : اگر بیست رأس اسب و الاغ و یک آدم را در مجلسی جمع كنند و از آنها بپرسند كه ناهار چه می خورید ، جواب چه می‌دهند ؟ همه گفتند : جو . مدرس گفت : آن یك نفر هم ناچار است سكوت كند. این وُكلایی كه شما انتخاب كرده‌ اید ، شعورشان همین است ! بروید آدم انتخاب كنید. + تو خود حدیثِ مفصل بخوان از این پیام :|
حالِ خلیفه روز به روز بدتر می‌شد، پزشکان هم از معالجه‌اش عاجز! گفتند: موسی‌بن‌جعفر را بیاورید. اگر دعا کند خدا شفایش می‌دهد. به امام خبر دادند همین طور که می‌آمد زیرِ لب دعا می‌کرد وقتی رسید حالِ خلیفه بهتر شده بود. پرسیدند: چه دعایی بود؟ فرمود: گفتم خدایا او را به خاطرِ گناهِ خودش بیمار کرده‌ای، به خاطرِ بندگی و عبادتِ من شفا بده ... [ آفتاب در محاق ]
[ تینـو ]
حالِ خلیفه روز به روز بدتر می‌شد، پزشکان هم از معالجه‌اش عاجز! گفتند: موسی‌بن‌جعفر را بیاورید. اگر د
باب الحوائج شد بگیرد دست ها را :)) +گرفتن داره عیدی امشب از دست اقا علی بن موسی که تولد باباشونه ...
4_5861560706024866357.mp3
9.39M
من کجا سیاهیِ پرچمایِ تو من کجا سینه زدنِ تو عزایِ تو من کجا دیدنِ ماهِ محرمت من کجا زیارتِ کربلایِ تو + ۹ روز مونده :) + گوش بدید :)
یاران! شتاب كنید ، قافله در راه است. می‌گویند كه گناه‌كاران را نمی‌پذیرند . آری ، گناه‌كاران را در این قافله راهی نیست اما پشیمانان را می‌پذیرند ... [ سید مرتضی اوینی ]
...مشکل من همینجا بود، که امامم را با ''دل''م پذیرفته بودم و واقعا دوستش داشتم نه با ''اعتقاد عقلی'' و ''ایمان باطنی'' ! من فقط امامم را ''دوست'' داشتم، وگرنه جوری نبودم که بتوانم همه تصمیمات اش را بپذیرم و بی چون و چرا بگویم چشم! ..... [ همه نوکر ها ص ۸۸ ]
[ تینـو ]
...مشکل من همینجا بود، که امامم را با ''دل''م پذیرفته بودم و واقعا دوستش داشتم نه با ''اعتقاد عقلی''
حالا اعتقاد عقلی و ایمان باطنی رو بذاریم کنار ... همون دوست داشتن با "دل" رو هم داریم ما ؟
به بعضیام باید گفت از الان که هیچ از سی و چند روز پیش نقشه کشیدید که محرم چطور اشک بریزید چطور خادمی کنید بعد هیچ حرکت مثبتی نزدید ؟ خب خسته نباشید !
[ تینـو ]
به بعضیام باید گفت از الان که هیچ از سی و چند روز پیش نقشه کشیدید که محرم چطور اشک بریزید چطور خ
هنوز که هنوز نتونستی یاد بگیری نفس اماره لعنتیت رو چطوری بزنیش زمین...؟!! یعنی میخوای بگی هنوزم بخاطر یه وضو گرفتن ساده نماز شب نمیخونی...!؟ اگه واقعا هنوز موفق نشدی حتی برای اولین قدم؛ نماز شبت رو بخونی پس؛ خیالتو راحت کنم دستت خیلی خالیه...! خیلییییی . + نماز شب خونا هم که برا من و امثال من که دستشون خالیه دعا میکنن ، مگه نه ؟
نگران اون دسته از خانم های چادری و مذهبی هستم که کلی ارایش میکنن ! خواهر جون ... ماه محرم چطوری میخوای ارایش کنی و همزمان گریه ؟ بهم نمیخوره ؟ یا محرم با بقیه موقع ها فرق داره و خدا فقط محرم ها گفته زینت مطلقا حروم ؟ نمیدونم والا شایدم گفته !