eitaa logo
تیزبین 🇵🇸🇮🇷
129 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
163 فایل
بصیرت، علم یقینی است؛ علمی که باور انسان را به‌گونه‌اے شکل دهد که گویی‌ انسان، بدون واسطه، حقیقت را درک کرده و مےبیند.
مشاهده در ایتا
دانلود
🎐 | | | 🏷 خاطرات شهید سید رضی موسوی از ساعت‌های قبل از شهادت حاج قاسم سلیمانی [▪️هواپیما در فرودگاه دمشق فرود آمد. سید رضی در فرودگاه بود. برای کار دیگری رفته بود که به او خبر دادند «حاج‌قاسم سلیمانی اومده.» سید رضی شوکه شد. سریع به استقبالشان رفت. حاجی ردیف اول نشسته و ماسک زده بود. ▪️سید رضی به‌سمتش رفت و بعد از سلام و احوال‌پرسی گفت: «حاج‌آقا، ما که هنگ کردیم شما خبر‌نداده اومدی!» حاجی گفت: «حالا یه صلوات بفرست از هنگی در بیای!» سید رضی خندید و زیر لب صلواتی فرستاد. سوار ماشین شدند و به‌سمت مقصد حرکت کردند. ▪️حال‌و‌هوای حاجی خیلی خاص بود. در مسیر نگاهی به سید رضی کرد و بی‌مقدمه گفت: «تو هم دیگه پیر شدی، تو هم باید شهید بشی!» «خدا از دهنت بشنوه، حاجی!»] 📚 برشی از کتاب مستند روایی روزهای پایانی زندگی شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی از زبان خانواده، همرزمان و دوستان ایشان 🎐 نشر دهید و همراه ما باشید
🔰 خاطرات شهید سید رضی موسوی از لحظات شهادت حاج قاسم سلیمانی [ساعت حدود ١:۳۰ دقيقه شب بود و سيد رضى در اتاقش خوابیده بود که برادری آمد پشت در اتاقش و شروع کرد به در زدن. «چی شده؟!» «سردار حجازی با شما کار داره. فوریه!» سریع به سمت تلفن رفت و با سردار تماس گرفت. «سید، حاجی کی رفت؟» «دو سه ساعت پیش. چطور؟!» «سریع یه پیگیری بکن. مثل اینکه توی فرودگاه بغداد اتفاقی افتاده!» سید رضی نگران شد. شروع کرد به تماس گرفتن. اول با ابوفاضل تماس گرفت. اما او هم از ماجرا بی‌خبر بود. از ابوفاضل خواست که از سوار شدن به هواپیما تا پیاده شدن حاجی را با جزئیات برایش بگوید. بعد با چند نفر دیگر تماس گرفت. خبرها حکایت از آن داشت که اتفاقی افتاده…] 📚 برشی از کتاب مستند روایی روزهای پایانی زندگی شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی از زبان خانواده، همرزمان و دوستان ایشان