✂️📓 مرگ ☠️پیش رویم بود😰. گریه 😭مادر و به سر زدن بابایم 🧔🏻را پیش نظرم مجسم کردم. یعنی جنازه ام را پیدا می کنند؟😫 ناگهان وحشتی عظیم من را به لرزه😖 انداخت. نکند جنازه ام پیدا نشود؟ گرگ ها! اگر نجات نیابیم، زنده زنده خوراک گرگ ها می شویم. این فکر چنان وحشتناک بود که بی اختیار دست احمد را گرفتم. از نگاهم به منظورم پی برد.
گفتم: “کاش زودتر بمیریم.”😣
لب گزید. گریه اش گرفت. صورتش را میان دو دست گرفت و با صدایی بریده گفت: “بیا توسل🤲کنیم.”
گفتم: “توسل؟ بی فایده است. کارمان تمام است.”😔
نالیدم و مشت بر سر زدم.
احمد گفت: “ناامید نباش. خدا ارحم الراحمین است. به داد بنده اش می رسد.”
احمد درست می گوید. به هر حال از هیچی که بهتر است. #و_آنکه_دیرتر_آمد #الهه_بهشتی #امام_زمان https://eitaa.com/tkpavqom
#کتاب2📓
لطفا برای ملاحظه کتب معرفی شده در کانال روی لینک درج شده یا هشتک نام کتاب بزنید.
💠#رمان_نوجوان
✅دختری با روبان سفید
https://eitaa.com/tkpavqom/83
✅پنجشنبه فیروزه ای
https://eitaa.com/tkpavqom/90
✅نرگس
https://eitaa.com/tkpavqom/174
✅رنج مقدس
https://eitaa.com/tkpavqom/35
✅#گل_آخر_دقیقه_نود
✅#از_کدام_سو
✅#هوای_من
🌺🌺🌺
💠#رمان_مذهبی
✅نامیرا
https://eitaa.com/tkpavqom/258
✅قدیس
https://eitaa.com/tkpavqom/48
✅#او_سلمان_شد
✅#سقای_آب_و_ادب
✅ #یوما
✅#و_آنکه_دیرتر_آمد
💠#کودک:
✅خدایا اجازه
https://eitaa.com/tkpavqom/79
✅#خاطرات_خدا