#ادمین از نحوه شهادت اقا محمدرضا اطلاعی دارید؟؟؟ #برادر_شهید بله همرزم محمدرضا میگه بامحمدرضا ۱۵روز بود که تو خط مقدم بودیم بعداینکه برگشتیم عقب ۶ساعت نشده بود که اومدن گفتن که تانک شما رو بردن یه جای دیگه ازاینور ها میترسیم جبهه النصره حمله کنه کسی هست بیاد بریم باهم این خط رونگه داریم محمدرضا بلند شدگفت محمدرضااومده برای جنگ نه برای خوابیدن میگه پاشد رفت فرماندهش میگه چند روزی بود درست وحسابی محمدرضا امان جبهه النصره روبریده بودند روزشهادت محمدرضا از صبح کلا یه طورخاصی بود صبح پاشد بانور آتش دعای عهد خوند بعدش روضه میخوند گریه میکردمیگه گفتم محمدرضا میترسی؟برگشت گفت محمدرضااگه میترسیداینجا نمیومدشروع به جنگ کردیم نزدیک های اذان ظهربود که مهمات تانک تمام شد بی سیم زده بودیم که مهمات بفرستن میگه گفت تا مهمات بیاد من وضو بگیرم آمده نماز بشم نماز روخوند یه چند دقیقه بعدش مهمات رو سرباز سوری تایه جایی آورد بعدش برگشت گفت من از این جلوتر نمیتونم بیام میگه محمدرضا رفت پشت تویوتا نشت مهمات روآورد میگه همراه مهمات نهار هم آورده بودند گفتم بیایید اول نهاربخوریم بعد محمدرضا گفت اول شکم تانک روسیر کنیم بعدش اگر وقت بود شکم خودمون روهم سیرمیکنیم نشدفکرمیکنیم تومحاصره هستیم شروع کردیم به بارگیری مهمات که یه موشک کورنت اومد کنار محمدرضا خوردزمین شدت موج انفجار محمدرضا روبرداشت زد به تانک بعد اینکه خودموپیداکردم زود محمدرضا روکشیدم بردم پشت دیوار ترکش یه پاش روقطع کرده بود وصورتش آسیب دیده بود وچشماش هم نمیدیدمیگه گفتم یکم آب بدید بدم بهش گفتن به کسی که خونریزی داره آب نمیدن میگه گفتم مجروحی که قراره زنده بمونه آب نمیدن این دیگه زنده نمیمونه آب بدین میگه چشماش با وجود اینکه نمیدید تااینکه آب روبردم جلو بادستش آب روکنار زد برگشت گفت السلام علیک یااباعبدالله وبه شهادت رسید. #تنگه مرصاد @tmersad313