#هفت_شهر عشق
(نــــگاهی نــــو به حمـــاسه #عاشورا)
€°€°€°€°€°€°€°€°€°€°€°€°€°€°€°€°€°€°€°€°°€°€
📀قسمت 5⃣8⃣
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
وهب شمشیر به دست دارد و خون از سر و روی او میریزد. در این جنگ، زخمهای زیادی بر بدنش نشسته است. احساس میکند که باید از مادر خود حلالیت بطلبد:
- مــــــــــادر، آیــــا از من راضـــــی هستی؟
- نـــه.
هم.ــه تعجّب میکنند. چــــــــرا این مادر از پسر خود راضــــی نیست! مــــــادر به صـــــــورت وهــــب خیـــــــره میشود و میگوید: «پسرم، وقتــــی از تو راضی میشـــوم که تو در راه حسیــــن کشتـــه شـــــوی.»
آفــــرین بر تو ای بزرگ مـــــــــــــــــادرِ تاریخ! وهب اکنون پیام مادر را درک کــــــرده است.
🧕✨🧕✨🧕✨
آن طرف، همسر جــــــوانش ایستاده است. او سخنِ مــــــــــــــــادر وهب را میشنود که فرزندش را به ســـــوی شهـــــــادت میفرستد.
همسر وهب جلو میآید: «وهــــب، مـــرا به داغ خــــود مبتــــــلا نکن!». وهب در میان دو عشــــــــــــــــق گرفتار میشود. عشق به همســــــــــر مهربان و عشق به حسیـ🌹ــــن علیه السلام.
وهب باید چه کند؟ آیا نـــزد همســــــرش برگردد و رضایت او را حاصل کند و یا به سوی میدان جنگ بتــــــــازد. البته همسر وهب حق دارد. چرا که آنها چند روزی است که مسلمــــــان شدهاند. او هنــــــــوز از درگیــــــــری میـــان جبهــــه حـــق و بــــاطل چیــــز زیــــادی نمیداند.
🛡🗡🏹⚔💣
صدای مادر، او را به خود میآورد: «عزیزم، به سوی میدان باز گرد و جان خود را فدای حسین کن تا در روز قیامت، جدش پیامبر صلی الله علیه و آله از تو شفاعت کند.» وهب، در یک چشم به هم زدن، انتخاب خود را میکند و به سوی میدان باز میگردد. او میجنگد و پیش میرود. دســـت راســـت او قطــــع میشود، شمشیر به دست چـــپ میگیـــرد و به جنــــــــگ ادامه میدهد.
🚩🌸🤦🏻♂
دست چپ او هم قطع میشــــود. اکنون دیگر نمیتواند شمشیر بزند. دشمنــــــان او را اسیـــــــــر میکنند و به نــــزد عمــــرسعـــد میبرند. عمـــرسعد به او میگوید: «وهــــب، آن شجــــاعت تـــو کجـــا رفـــــت؟» و آنگاه دستـــــور میدهد تا گــــــردن وهب را بـــزنند. سپاه کوفه اکنون خشنــــــود است که شیــــــــر مـــــــردی را از پای در آورده است.
😭😭😭🏹
شمردستور میدهد تا سر وهب را به سوی مادرش بیندازند. شمر، کینه وهب را به دل گرفته است، چرا که این مسیحیِ تازه مسلمان شده، حسّ حقارت را در همه سپاه کوفه زنده کرده است.
مادر وهب نگاه میکند و سرِ فرزندش را میبیند. او سرِ پسر خود را برمیدارد و میبــــــوسد و میبـــــــوید. همه منتظر هستند تا صــــدای گـــریه و شیـــــون او بلند شود، امّا از صدای گریه مـــــــــادر خـبـــــــــــری نیست.
🧕🤔
⛺نگاه کن! او عمود خیـــــــــــــمهای را برمیدارد و به سوی دشمــــــن میدود. با همیــــن چـــــوب به جنگ دشمـــــن میرود و دو نفــــــــر را از پای در میآورد. همه مـــات و مبهــــوتاند. آیا این همــــان مـــــادری است که داغ فـــــــرزند دیــده است؟🧕
اینجاست که امام حسین علیه السلام میفرماید: «ای مادر وهب، به خیمهها برگرد. خدا جهاد را از زنان برداشته است.»
او به خیمه برمیگردد.
⛺🏇🏻⛺🏇🏻
امام به او روی میکند و میفرماید: «تو و پسرت روز قیامت با پیامبر خواهید بود.» و چه وعدهای از این بالاتر و بهتر!
↩ادامــــــــه دارد....
✍🏻مهـــدی خـــدامیان آرانـــی
❁❁❁❁❁❁🕯❁❁❁❁❁❁
#رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق
@tmersad313
❁❁❁❁❁❁🕯❁❁❁❁❁❁