eitaa logo
ادبیات استنطاقی با تاکید قرآنی
2.4هزار دنبال‌کننده
2 عکس
3 ویدیو
7 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امیرالمؤمنین (علیه السلام) : ذلکِ الْقُرْآنُ فاسْتنْطِقُوهُ؛ قرآن را به سخن بیاورید ادبیاتی (خواه نقلی مانند ادبیات و اصول و فقه و خواه عقلی مانند منطق و فلسفه و کلام و عرفان) را دنبالش هستیم که قرآن و روایات را به سخن در می آورد.
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 🔶 التحقيق في(حکم الجُمِل و الظرف و الجار و المجرور بعد النکرات و المعارف) الجمل الخبریة التي لم یستلزمها ما قبلها إن کانت مرتبط بنکرة محضة فهي صفة لها،نحو:(یَجِيءُ رجلٌ یَضْحَکُ) أو بمعرفة محضة فهي حال عنها،نحو:(یَجِيءُ زیدٌ یَضْحَکُ) أو بغیرالمحضة منهما فهي محتملة لهما،کقوله تعالی:(هذا ذِکْرٌ مبارکٌ أَنْزَلْنَاه) و(کَمَثَلِ الحِمارِ یَحمِلُ أسفاراً) وأما حکم الظرف والجارّ والمجرور بعدها (أي النکرة المحضة والمعرفة المحضة والنکرة غیر المحضة والمعرفة غیر المحضة) فحکم الجمل).(القواعد النحویّة-ص٢٨٦/الحدائق الندیّة في شرح الفوائد الصمديّة-ص٧٩٦). (جمله ی خبریه ای که آن الفاظی که قبل از آن آمده اند مستلزم آن جمله خبریه نمیشوند(یعنی این جمله به گونه ای نباشد که اگر حذف شود معنای کلام متلاشی شود)بخلاف(زیدٌ ذَهَبَ)که جمله ی خبری(ذَهَبَ)به سبب ماقبل یعنی(زیدٌ)آمده چون(زیدٌ)مبتدأمی باشد وهر مبتدأیی خبر می خواهد و اگر(ذَهَبَ)حذف شود کلام متلاشی می گردد)اگر این جمله ی خبریه با نکره ی محضه ربط داشته باشد پس آن جمله میشود صفت برای آن نکره محضه مانند:(یجيءُ رجلٌ یضحکُ)که(یضحک‌ُ)صفت برای(رجل‌ٌ)می باشد-یا اگر آن جمله خبریه ربط داشته باشد با معرفه ی محضه پس آن جمله میشود حال از آن معرفه محضه مانند:(یجيء زیدٌ یضحکُ)که(یضحکُ)حال از(زیدٌ)میباشد-یا این جمله خبریه ربط داشته باشد با نکره غیرمحضه یامعرفه غیر محضه در این صورت جمله هم می تواند صفت باشد وهم می تواند حال باشد مانند:(هذا ذکرٌ مبارکٌ أنزلناه)که(أنزلناه)هم می تواند صفت باشد برای(ذکرٌ مبارکٌ)وهم حال از(ذکرٌ مبارکٌ)باشد چون(ذکرٌ مبارکٌ)نکره غیر محضه است(زیرا نکره ای که توسط صفت تخصیص بخورد،در معنا نزدیک به معرفه میشود) و مانند:(کمَثَلِ الحمارِ یحمِلُ أسفاراً)که(یحملُ)هم میتواند صفت باشد برای(الحمارِ)و هم حال از (الحمار)باشد چون(الحمار)معرفه غیر محضه است(زیرا (ال)در(الحمار)،(ال) جنسیة هست که (الحمار)را در معنا نزدیک به نکره می کند). ظرف و جار ومجرور در مثال های زیر صفت هستند:(یَضحَکُ رجلٌ في الدار)-(یَضحَکُ رجلٌ عندَک). ظرف وجارومجرور در مثال های زیر حال هستند:(یَضحَکُ زیدٌ في الدار)-(یَضحَکُ زیدٌ عندَک). ظرف وجارومجرور در مثال های زیر هم می توانند صفت باشند وهم حال:(یَضحَکُ رجلٌ مؤمنٌ في الدار)-(یَضحَکُ رجلٌ مؤمنٌ عندَک). نکرة محضة:نکره ای که نه به نکره اضافه شده و نه صفتی برای آن آمده. معرفة محضة:‌معرفه ای که دلالت دارد بر یک شيء معین ومشخص. نکرة غیر محضة:نکره ای که به نکره ی دیگر اضافه شده یا صفتی برای آن آمده. معرفة غیر محضة:اسمی که در لفظ معرفه است و دلالت بر ماهیّت معین ومشخص می کند ولی کلی است وبر بیش از یک مصداق قابل صدق میباشد و درمعنا نزدیک به نکره است. أمّا النكرة:فالأصل فيها أن تنعَت لأن الغرض من النعت تخصيص المنعوت فلمّا كانت النكرات مجهولة احتاجت الى التخصيص.(علل النحو-ج١-ص٣٨٠/العلل في النحو-ج١-ص٢٣٤). علت اينكه جمله خبريه و ظرف و جار و مجرور بعد از نكره محضه در حكم صفت هستند اين است كه اصل در نكره اين است كه توصيف شود زيرا غرض اصلى از صفت,تخصيص منعوت مى باشد در نتيجه نكرات به علت مجهول بودن احتياج به تخصيص دارند. الأصل في صاحب الحال أن يكون معرفة لأن الحال هو حكم بصفة من الصفات فلا يجوز أن يصدر الحكم على نكرة.(الجدول في إعراب القرآن-ج١٦-ص٤١٧). و علت اينكه جمله و ظرف و جار و مجرور بعد از معرفه محضه در حكم حال هستند اين است كه اصل در ذو الحال اين است كه معرفه باشد زيرا حال حكم كردن به كمك صفتى از صفات مى باشد در نتيجه صادر شدن حكم بر نكره جائز نيست(زيرا نكره محضه فائده اى در ذو الحال شدنش نيست به اين علت كه مجهول است مگر اينكه مسوِّغ داشته باشد). ... أسلفنا عن الدماميني .(حاشية الصبان على شرح الأشموني على ألفية ابن مالك و معه شرح الشواهد للعيني-ج١-ص١٥٠-حاشية الدسوقي على مختصر المعاني-ج١-ص١٠٦). در صورتى كه جار و مجرور و ظرف بعد از معرفه محضه واقع شوند جائز است كه آن ها را بگيريم در صورتى كه متعلّق آن جار و مجرور و ظرف را فرض كنيم,بنابراين در مثال 🔴 يَضْحَكُ زيدٌ في الدار ِ 🔴 وجه جائز است: ١-(في الدار)متعلق به(كائنًا)مقدّر و . . ٢-(في الدار)متعلق به(الكائنُ)مقدّر و . {البته تعيين دقيق اين أمر مربوط به قرائن لفظيه و معنويه مى باشد} @oloomhowzeh_ir
👈👈 التحقيق في الوصف بمعنى الأعمّ و الأخصّ 👉👉 وصف در علم نحو به دو معنا اراده شده: در كتاب البهجة المرضية در تعريف حال بيان شده: الحالُ فضلة منتصب .... ١-أعمّ:ما دلّ على معنى حدثيّ عارض على الذات ... و هو ...شامل أيضًا للخبر و النعت.(مكرّرات المدرّس-ج٢-ص١٨٨). با توجه به اين معنا در معناى عامّ خود به كار رفته و شامل: و و مى شود. ٢-أخصّ: النعت{قد يقال للنعت أيضًا}:هو التابع الذي يكمّل متبوعه ببيان صفة من صفات متبوعه أو صفة من صفات متعلّق متبوعه الذي يذكر بعدها / تابع يدلّ على معنى في متبوعه.(مكرّرات المدرّس-ج٣-ص١١٩/بداءة النحو-ص٢٤٧). با توجه به اين معنا در معناى خاصّ خود به كار رفته و با و متباين مى باشد. وصف به معناى أعمّ نقش اعرابى نيست ولى وصف به معناى أخصّ نقش اعرابى است. الفرق بين "انقدح" و "ظهر" والمراد من "انقدح" شىء الذى كان له ظهور لكن يحتاج الى تعمق النظر اما "ظهر" ظهور الذى لا يحتاج الى تعمق النظر ويكون ظهور الشىء بدون التأمل اما "انقدح" فيحتاج اى التأمل (نام کتاب : هداية الأصول في شرح كفاية الأصول نویسنده : المدرّسي البهسودي، حيدر علي    جلد : 1  صفحه : 29)