eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
1.9هزار دنبال‌کننده
65.2هزار عکس
67.6هزار ویدیو
2.7هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
صفحه ۳۷۱💐💐
سلسله سخنرانیهای کوتاه استاد عالی
دم آخر.mp3
3.87M
«کانال نورالشهدا (شهید سلیمانی)🌹🌹»
دیدار آخر.mp3
2.7M
«کانال نورالشهدا (شهید سلیمانی)🌹🌹» سلسله سخنرانیهای کوتاه استاد عالی💐💐
«کانال نورالشهدا (شهید سلیمانی)🌹🌹»
🎉☕✨﷽✨☕🎉 پیشاپیش حلول ماه مبارک رجب 🎉🎈🎉 و میلاد حضرت امام محمد باقر علیه السلام بر همه شما عزیزان مبارک باد...🎈🎉🎈 نو کنید جامه را پاک کنید خانه را گل بزنید قبله را ماه رجب میرسدهوش کنید مست را.. آب زنید دست را......سجده کنید هست را... ماه رجب میرسد...سیرکنید گشنه را... آب دهیدتشنه را...دورکنید غصه را... ماه رجب میرسد...عفو کنید بنده را... أرج نهید زنده را... یادکنید رفته را... ماه رجب میرسد🎉🎈🎉 امام باقر(علیه السلام) : هرمومنی را که دوست دارید رسیدن این ماه را به او مژده دهید... فرارسيدن ماه رجب و میلاد با سعادت امام باقر (علیه السلام) بر شما عزیزان مبارك باد🎈🎉 ____🍃🌸🍃____
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕ *قاسم سلیمانی رد صلاحیت‌شد* باور میکنید روزی شهید قاسم سلیمانی بخاطر پوشیدن پیراهن آستین کوتاه و داشتن موهای وزوزی توسط گزینش سپاه رد شده بود؟ حاج قاسم که طعمِ تلخِ قضاوتِ افراد براساس ظاهرشان را چشیده بود، به ما توصیه میکرد که با مردم درست برخورد کنیم؛ و میگفت «همون دختر کم‌حجاب دختر منه، دختر ما و شماست» «کانال نورالشهدا (شهید سلیمانی)🌹🌹»
⭕میگویند در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم دعوا داشتند روزی با هم قرار گذاشتند هر کدام یک دارو بسازند و به دیگری بدهند یکی بمیرد تا دیگری در آسایش باشد . یکی از همسایه ها رفت به عطاری بازار قوی ترین سم را خرید و به همسایه داد که بخورد همسایه سم را خورد و رفت به خانه اش او قبلا به خدمتکارانش گفته بودحوضرا پر از آب گرم کنند و یک ظرف دوغ پر نمک آماده سازند همینکه به خانه رسید ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و در آب حوض فرو رفت کمی شنا کرد و پس از آنکه معده اش تمیز شد رفت خوابید. صبح روز بعد سالم بیدار شد همسایه را دید گفت حالا نوبت من است که برایت سم درست کنم . او رفت در بازار یک نمد بزرگ خرید و دوتا کارگر آورد در زیر زمین به آنها گفت شما هرروز صبح تا شب فقط وظیفه دارید با چوب این نمد ها را بکوبید . همسایه هرروز میدید که طرفش هرروز دارد مواد سم را میکوبد و نگرانی سراسر وجودش را گرفت ' خدایا این چه سمی است که هرروز دارد میکوبد ؛ پس از چند روز بدون اینکه سمی رد و بدل شود همسایه از استرس مرد . این داستان را آوردم برای اینکه بدانیم کورنا یا هر بیماری دیگری تا مادامی که روحیه ی شاداب ما زنده است هیچ قدرتی ندارد .
پیش بینی امام خمینی ره آيت الله احدی از اساتيد حوزه علميه قم و صاحب تفسیر فروغ می گوید: حدود بیست سال است که در شهر بابل به مدّت ده روز، بعد از نماز صبح، جلسه داریم. يک بار وقتی از منبر پايين آمدم، دیدم آقایی که همیشه جلوی منبر می نشست و اهل اشک و ناله بود، آمد و گفت: حاج آقا يک وقتی به من می دهی!؟ گفتم: اتفاقاً خیلی دلم می خواهد با هم حرف بزنيم. شما چند سال است پای منبر من می آيي، امّا خیلی آرام و ساکت هستيد. آن روز ايشان به منزل ما که در روستایی در بابل است آمد. بعد از کمی صحبتهای اوليّه، شروع کرد به گفتن: حاج آقا! من جوانی لات بودم توی این شهر، همه گونه اشتباه از من سر می زد. تا اینکه انقلاب پيروز شد. یک بار اهالی محل داشتند با مینی بوس به جماران خدمت امام می رفتند. به من گفتند تو هم بيا. با خودم گفتم: بابا، ما و اين همه معصيت!...امّا باشد، من اين سيّد را دوست دارم. به هر حال ما هم آمدیم جماران. امّا امام آن روز ملاقات نداشت. مردم پشت در آنقدر شعار دادند که حاج احمد آقا آمد وگفت: شما صبر کنید، ساعت ده و سی دقیقه به بعد، بیایید دست امام را ببوسید و بروید. ما هم به صف برای دستبوسی امام ایستادیم. همه دست امام را بوسیدند و رفتند. نوبت به من رسید. تا آمدم دست امام را ببوسم، ایشان دستشان را کشيدند!!! خیلی حالم گرفته شد، امام هم این موضوع را فهمید. توو همان حال و هوای لوطی گری و لاتی با خودم گفتم: بابا مرد حسابی، برای همه داشتی، امّا برای من دست کشیدی!؟ خب اگر می دانستم نمی آمدم. آمدم از در بروم بیرون که محافظ امام دوید و آمد و گفت: آقای فلانی! شما بیرون نرو! با خودم گفتم: نکند می خواهند من را بازداشت کنند!؟ گفتم: من کاری نکردم! مجدداً محافظ امام گفت: به شما می گویم نرو! امام با شما کار دارند! منتظر ماندیم تا همه رفتند. من رفتم داخل اتاق، دیدم امام و حاج احمد آقا نشسته اند. امام با اشاره به حاج احمد آقا فرمود: برو بیرون! بعد امام دستم را گرفت و فرمود: ناراحت شدی!؟ گفتم: بله. آقا این ها همشهری های من بودند. همه دست شما را بوسیدند، امّا من...!!! امام با حالتی خیر خواهانه فرمود: پسرم چرا نماز نمی خوانی!؟ چرا گناه می کنی!؟ خدا چه بدی به تو کرده!؟ تعجّب کردم. گفتم: حاج آقا! شما از کجا می دانید!؟ امام فرمودند: شما هم به دین خودت عمل کن، به این مقام می رسی. بعد انگشترشان را در آوردند و گفتند: این انگشتر مال شما. حضرت امام ادامه داد: تو خوب می شوی! خوب می شوی! با دختر یک آیت الله ازدواج می کنی، امّا بچّه دار نمی شوی، بعدها راه کربلا باز می شود. در سفر اوّل کربلا نه، در سفر دوّم، پايين پای حضرت عبّاس(سلام الله عليه) ایست قلبی می کنی و از دنیا می روی و تو را کنار قبر حضرت عبّاس(سلام الله عليه) دفن می کنند. ولی این مطلب را به کسی نگو! حاج آقای احدی! همه مطالب امام تا اینجا درست بود. من داماد یکی از آیات عظام شدم. بچّه دار هم نشدم. سفر اوّل کربلا رفتم. حالا عازم دومين سفر کربلا هستم. آيت الله احدی ادامه داد: ایشان رفت کربلا و ما منتظر بودیم. کاروان برگشت. امّا دوست ما همراه کاروان نبود! اهل کاروان گفتند: درست کنار قبر حضرت عبّاس(سلام الله عليه)، در حال خواندن زیارتنامه، ایست قلبی کرد و از دنیا رفت. آمدند او را برای دفن از حرم بیرون ببرند، خدّام حرم حضرت عبّاس(سلام الله عليه) آمدند و گفتند: کجا!؟ حضرت عبّاس(سلام الله عليه) در عالم خواب به ما پيغام داده که این مرد با این مشخّصات را پایین پای من دفن کنید! الان جلوی کفشداری حضرت عبّاس(سلام الله عليه)، قسمت پایین پای حضرت، سنگی است که روی آن نوشته: مرحوم عبّاس مرندی. آیت الله احدی ادامه داد: من کل مطلب را روی نوار ضبط کردم، و بعدها این نوار، به نشر آثار امام فرستاده شده است. منبع: کتاب راهيان علقمه، کاری از گروه شهید ابراهیم هادی 💎💎🔹🔹💎💎
قالیباف قالیباق قالیباف قاسم قالیباف جان بگوشی.منم قاسم باقر باقر باقر قاسم. سلام باقر جان مبارکه شنیدم رای اول رو آوردی باقر باقر باقر قاسم. چند تا کد بهت میدم یادت باشه. دشمن از داخل و خارج داشت مردم رو میزد. ولی مردم به تو رای دادند باقر باقر باقر تاریخ کرونا یادت باشه. تاریخ اجاره خونه های بالا تاریخ بیکاری جوونا یادت باشه باقر باقر باقر قاسم. مردم پس از سه دوره ۸ ساله که بهشون از سوی خواص خیانت شد.بگوشی؟ به تو اعتماد کردند. باقر جان تهرانی و کاظمی و همت و من سر دادیم تا تو بیای بالای سر همه. باقر باقر. دخترها و پسرها همه خودی هستند. جداشون نکنی ها. کاری کن ازدواج کنند نسل مدیران ایرانی جوون بشه. برای همه کار پیدا کن. باقر باقر. روستاها رو بی بصیرتها از بین بردند آبادشون کن. باقر باقر باقر قاسم. معلمها پرستارها بازنشسته ها کارمندها دست فروشها دوره گردها کولبرها شهرستانیها آبروشون رو دادن تا تو بیای بالای سر همه. باقر باقر سید علی تنهایی از پس همه برمیاد ولی تنهای تنهاست. باقر باقر اینجا حساب کتاب سخته اما شفاعت و دعای مردم کارسازه. باقر باقر صندلی داغ ریاست خنکای بهشت رو ازت نگیره؟ باقر باقر دست خالی بیا اونهایی که با پست دولتی مال جمع کردند همه سالهاست توی صف حساب کتاب هستند. باقر باقر باقر قاسم. دور و برت رو آدمهای چشم و دل سیر بذار گرین کارت و پاسپورتهاشون رو هم خوب بررسی کن.دو تابعیتی نباشند. باقر باقر. حرف امام و سید علی رو زنده کن عزت رو به مجلس برگردون. باقر جان از تهمت نترس کار کن کار کن کار. باقر قبل از تو خیلیها با ریش و تسبیح اونجا بودند اما باختند. باقر باقر باقر قاسم. مسلمانی به مردم داریه. دل مردم رو نسوزونی که بگن کاش بهش رای نمیدادیم. باقر باقر باقر قاسم یادت باشه غیر از ۵۰۰ هزار شهید جنگ و انقلاب همه مدافعین حرم از ایرانی و خارجی و همه شهدای دنیا چشمشون به شماست.خجالت زدمون نکنی. مثل قبلی ها. باقر باقر باقر قاسم هر جامی رو میخواستی سربکش ولی زیر هر برجامی رو امضا نکن. باقر یادت باشه با تبلیغ عکس قاسم سلیمانی شدی رییس مجلس. قاسم سر و دست و پاهاش رو داد و اربا اربا شد تا ایران آباد و امن بمونه. قاسم رو مثل همت و باکری و کاظمی و هزاران فدایی شهرها و روستاهای ایران از ۲۰۰ سال پیش با عمل بد شرمنده نکنی. باقر باقر باقر قاسم سلیمانی تمام.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواهشمندم حتما و حتما دوبار بخونید تصور میکنم ارزش چندبار خواندن و تعمق بیشتر را دارد ((«« زندانی بدون دیوار »»)) بعد از جنگ آمریکا با کره، ژنرال ویلیام مایر که بعدها به سمت روانکاو ارشد ارتش آمریکا منصوب شد، یکی از پیچیده ترین موارد تاریخ جنگ در جهان را مورد مطالعه قرارمیداد: حدود 1000 نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از همه استانداردهای بین المللی برخوردار بود. این زندان همه امکاناتی که باید یک زندان طبق قوانین بین المللی برای رفاه زندانیان داشته باشد را دارا بود. این زندان با تعریف متعارف تقریباً محصور نبود و حتی امکان فرار نیز تا حدی وجود داشت. آب و غذا و امکانات به وفور یافت میشد. در آن از هیچیک از تکنیکهای متداول شکنجه استفاده نمیشد، اما... اما بیشترین آمار مرگ زندانیان در این اردوگاه گزارش شده بود. عجیب اینکه زندانیان به مرگ طبیعی میمردند. با این که حتی امکانات فرار وجود داشت اما زندانیان فرار نمیکردند بسیاری از آنها شب میخوابیدند و صبح دیگر بیدار نمیشدند. آنهایی که مانده بودند احترام درجات نظامی را میان خودشان و نسبت به هموطنان خودشان که مافوق آنها بودند رعایت نمیکردند، و در عوض عموماً با زندانبانان خود طرح دوستی میریختند. دلیل این رویداد، سالها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه تحقیقات خود را به این شرح ارائه کرد: در این اردوگاه، فقط نامه هایی که حاوی خبرهای بد بود را به دست زندانیان میرساندند و نامه های مثبت و امیدبخش تحویل نمیشد. هر روز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خودخیانت کرده اند، یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکردند را تعریف کنند. هر کس که جاسوسی سایر زندانیان را میکرد، سیگار جایزه میگرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود و معلوم شده بود خلافی کرده هیچ نوع تنبیهی نمیشد. در این شرایط همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستانشان نداشت) عادت کرده بودند. تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است، چرا که: — با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت. — با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند. — با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت. و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود. این سبک شکنجه، شکنجه خاموش نامیده میشود. نتيجه : اگر این روزها فقط خبرهای بد میشنويم، اگر هیچکدام به فکر عزت نفس مان نيستيم و اگر همگي در فکر زدن پنبه همدیگر هستيم، به سندرم «شکنجه خاموش» مبتلا شده ايم. این روزها همه خبرهای بد را فقط به گوشمان میرسانند و ما هم استقبال میکنیم ... دلار گران شده ... طلا گران شده ... کار نیست ... مدرسه ای آتش گرفت ... دانش آموزان راهیان نور در جاده کشته شدند... زورگیری در ملاءعام... این روزها هیچ کس به فکر عزت نفس ما نیست! شما چطور فکر میکنید؟ ... ما ایرانیها دزدیم! ... ما ایرانیها همه کارهایمان اشتباه است. ... ما ایرانیها هیچی نیستیم! ... ما ایرانی ها از زیر کار درمیرویم! ... ما هیچ پیشرفتی نکردیم!... ما ایرانیها هیچ هنری نداریم! ما ایرانیها آدمِ حسابی نداریم! ما ایرانیها هر عیبی که یک انسان میتواند داشته باشد داریم! ... توی همین محیطای مجازی چقدر بادلیل و بی دلیل به خودمان بد میگوییم و لذت میبریم. به خودمان فحش میدهیم و کیف می کنیم و میخندیم. اقوام مختلف ایرانی را مسخره می کنیم و همه با هم کل ایران را ! ... بزرگان علمی٬ هنری٬ ادبی و دینی کشور خودمان را وسیله خنده و تفریح کرده ایم و هیچکس هم نباید فکر کند اینها نقشه است. این همان جنگ نرم است. این روزها همه در فکر زیرآب زدن بقیه هستند، شما چطور؟ این روزها همه احساس می کنند در زندانی بدون دیوار دوران بی پایان محکومیت خود را می گذرانند، شما چطور؟ این روزها همه شبیه زندانیان جنگ آمریکا و کره منتظر مرگ خاموش هستند٬ شما چطور؟ بیاییم از خواندن و شنیدن اخبار منفی فاصله بگیریم و تا میتوانیم به خود و اطرافیانمان امید بدهیم، (((احترام))) بگذاریم و در هرشرایطی شاد زندگی کنیم. با انتشار این مطلب در حفظ و ارتقاء سطح بهداشت روانی جامعه سهیم باشیم... «کانال نورالشهدا (شهید سلیمانی)🌹🌹»
«کانال نورالشهدا (شهید سلیمانی)🌹🌹»