eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
1.9هزار دنبال‌کننده
65.3هزار عکس
67.7هزار ویدیو
2.7هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
🅾 🔹از ابتدای اسفند ۱۴۰۲، هزینه‌های درمان ۱۵ نوع بیماری خاص و صعب‌العلاج در بخش‌های بستری بیمارستان‌های دولتی رایگان شد. 🔻بیماری‌های؛ • سکته مغزی • همودیالیز • هپاتیت c • متابولیک • تالاسمی • هموفیلی • انواع سرطان‌ها • اوتیسم • اسپاینوموسکولار آتروفی (SMA) • مولتیپل اسکلروزیس (MS) • سیستیک فیبروزیس (CF) • هیپرتانسیون ریوی • بال پروانه (EB) • دیالیز صفاقی • و بیماری‌های مزمن روانی.
🔵 سه حاجت و درخواست مستضعفین از خدا در آیه ۷۵ سوره نساء .... 🔸 دقیقا فریاد امروز مردم غزه است 1⃣ ...ربنا اخرجنا من هذه القریه.... 🔸خدایا ما را از این شهری که مردمش ستمکارند نجات بده .. 2⃣ واجعل لنا من لدنک ولیا واز جانب خودت رهبری برای ما قرار بده 3⃣ واجعل لنا من لدنک نصیرا 🔸 واز سوی خودت یاوری برای ما بفرست 🇮🇷
دکتر رئیسی دیشب درباره طرح نور گفت "دولت به وظیفه خود در رابطه با حجاب و عفاف عمل می‌کند که هم وظیفه شرعی و هم وظیفه قانونی است." شاید هر کس دیگه بود برای رای جمع کردن دور دوم از زیر این بار سنگین شونه خالی کرد ولی دمش گرم این یکی براش مهم نیست کار درست رو انجام میده 🗣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماهی‌گیری با دست و سبد در دریاچه زریبار 🔹️ماهی‌گیری با دست و سبد تفریح این‌ روزهای مردم مریوان شده و روزانه مردم زیادی برای گرفتن ماهی رایگان زریبار به پایین دست سد می‌روند. 🔹️برخی شهروندان روزانه بین ۱۰ تا ۵۰ کیلو ماهی صید می‌کنند.
🚫رسانه ی اسرائیلی : کردستان هم ایران را انتخاب کرد. جالب نیست.
⭕️همینطوری که خودتحقیرا مشغول سیاه نمایی هستن لازمه بگیم که ایران زیردریایی هدایت‌پذیر از راه دور با قابلیت بازرسی و عملیات مختلف ساخته! کارایی که این زیردریایی انجام میده شامل: جوشکاری، برشکاری، جابه‌جاکردن اجسام و حتی باز و بسته‌کردن شیرهایی که زیر آب وجود دارند است... 🇮🇷
درخت که خشک بشه تو شیراز اینشکلیش میکنن😁
آیةالله میرباقری: 🔸 آدم باید برای نفْس خودش نقشه بکشه، والّا نفس برای شما نقشه میکشه. اگر سرِ شب نخوابی نمیذاره سحر پا بشی. 🔸 خدای متعال میفرماید میل به خوب شدن را خیلی ها دارند.ولی میل که به درد نمیخوره، اراده لازمه! اگر آدم اراده داره باید مقدماتش را درست کند. سرِ شب بخوابد. استاد عزیزی میگفت من با نفْس خودم خدعه میکنم، آب میگذارم بالای سرم میخوابم. 🔸راننده آقای علامه امینی می‌فرمود: من سحرها که پا میشم، اول یه روضه حضرت علی اصغر (علیه السّلام) میخونم، بعد نماز شب میخونم؛ خیلی خوش ذوق بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 💞خدایـا 💐در این شب زیبـای 💞بهاری 💐بهترین ها 💞را برای دوستان و عزیزانم 💐از درگاهت خواهـانـم 💞خدایـا 💐قلبشـان را 💞خوشحال‌ و سرشار از 💐آرامش و خوشبختی‌ کن 💞شبتون شـاد
برای باز شدن چشم باطنی
45.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔗 بعد از موشکباران اسرائیل توسط ایران عجیب است که حراف ترین رهبران اسرائیل کاملا ساکتند 🎙 سکوت سران رژیم صهیونیستی که همواره به لات بازی و رجزخوانی علیه ایران معروف بودند غربی ها را حیرت زده کرده است. این حیرت تا به آنجاست که برخی نوشته اند: بعد از موشک باران ایران آنها که همیشه با زبان درازشان شناخته میشدند اکنون کاملا خاموش شده اند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 هفته ی پیش یکی از با شرف ترین و ناشناخته ترین سرمایه های ملت های مقاومت در زندان علیف بادکوبه شهید شد این صحبت های رزمنده مدافع حرم حسینیون است: سخنم به جوان آذربایجان این است که فقط یک راه داریم و آن هم راه حسین است، راه حسین، راه حسین ان شالله خداوند جوانان آذربایجان اشغالی را در ایران راه موفق کند
🔺مهمترین رویدادهای ایران و جهان در روزی که گذشت 🔹دیدار ملی‌پوشان فوتسال با مقام معظم رهبری 🔸 امیرعبداللهیان: غربی‌ها قبل‌از عملیات وعده صادق به ما گفتند اگر می‌زنید، محکم نزنید/همه‌چیز برای یک آتش‌بس پایدار در غزه فراهم است 🔹شمار شهدای غزه به ۳۴۸۴۴ نفر افزایش یافت/درگیری شدید قسام با نیروهای دشمن درحال نفوذ به شرق شهر رفح/حمله پهپادی جدید مقاومت عراق به بندر ایلات رژیم صهیونیستی 🔸در پاسخ به حملات تل آویو به جنوب لبنان صورت گرفت؛ حملات موشکی متعدد حزب الله به نظامیان صهیونیست/ سقوط یک فروند پهپاد اسکای لارک رژیم صهیونیستی 🔹 دور جدید مذاکرات آتش‌بس امروز برگزار می‌شود/ هشدار حماس نسبت به تغییر طرح پیشنهادی 🔸قتل ژنرال اسرائیلی مامور موساد در مصر همزمان با حمله به رفح 🔹 آمریکا: تسلط اسرائیل بر گذرگاه رفح، عبور از خط قرمز نیست! 🔸به دنبال سیطره ارتش صهیونیستی برگذرگاه رفح صورت گرفت؛ هشدار دیده بان حقوق بشر اروپا-مدیترانه در باره فاجعه انسانی در رفح 🔹وکلای هلندی خواستار صدور حکم بازداشت نتانیاهو شدند 🔸 دانشجویان اسپانیایی: تا زمانی که روابط مادرید با تل‌آویو قطع نشود، اردو می‌زنیم/دانشجویان حامی فلسطین در دانشگاه آمستردام هلند تحصن کردند/دانشجویان برزیلی هم به تظاهرات جهانی حمایت از فلسطین پیوستند 🔹ژنرال مایک میلی، رئیس سابق ستاد مشترک ارتش آمریکا: بسیاری از مردم بی‌گناه را سلاخی کرده‌ایم 🔸 هشدار صندوق بین‌المللی پول در مورد تاثیر شکاف میان چین و غرب بر اقتصاد جهانی 🔹ناکارآمدی تحریم‌ها علیه روسیه/ درآمد مسکو از محل صادرات انرژی افزایش یافت 🔸تایوان: ارتش ما آماده هرگونه اقدام نظامی چین است •____________________________•
🔸برای تو دعا می کنم مادر... نوجوان که بود؛ خواب دیدم در عالم رویا سیدی نورانی بهم گفت: این داودِ تو، ماندنی نیست؛ به زودی پر خواهد کشید... شب ها هر از گاهی بیدار می شدم و از اتاقش صدای زمزمه ای به گوشم می رسید. وقتی در رو آهسته باز می کردم؛ می دیدم فرش رو کنار زده؛ روی خاک نشسته و گریه می کنه، می گفتم: داوود جان! تو این راه رو میری مدرسه و میای؛ آخه گناهی نکردی! چرا گریه می کنی؟ می گفت: مادر جان! برای شما دعا می کنم... 👤خاطره ای از زندگی سردار شهید داوود حق وردیان 📚منبع: خبرگزاری تسنیم؛ به نقل از مادر شهید خاکریز خاطرات ۵۳
4_5780678732310122578.mp3
28.84M
سلسله سخنرانی با موضوع رساله حقوق امام سجاد علیه السلام ✅جلسه پنجاه و دوم حج رفتن بهتر است یا صدقه دادن!؟ برای ادای قرض به حج بروید چرا قم، حرم اهل بیت است؟
22-90.08.15.mp3
16.34M
سلسله سخنرانی با موضوع یاد مرگ ✅ جلسه بیست و دوم آیا امکان داره امواتی از برزخ به دنیا برگردند ؟ با فضیلت ترین نوع مرگ چیست ؟ آیا در زمان رجعت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شهید می‌شوند ؟
یاد آوری اعمال قبل از خواب التماس دعا ازهمه بزرگوران 🤲
قسمت ۱۲ چهل نامه.mp3
2.99M
🔸خلاصه قسمت دوازدهم چهل نامه 🔺با موضوع: تاب آوری ارتباط با والدین ⭕️بخاطر خودت هم که شده در مقابل پدر و مادر تاب آوری داشته باش حتی اگر ظلم کردن... خلاصه هر قسمت چهل نامه، در قالب یه صوت کوتاه منتشر میشه☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فاطمه و زینب دست مرا می گیرند و به آشپزخانه می برند. روسری و چادر را سرم می کنند و هر دو با هم صورتم را می بوسند. از شوق گریه ام می گیرد. هر سه با هم به هال می رویم. روی مبل نشسته ای با کت و شلوار نظامی. خنده ام می گیرد.”عجب دامادی!” سر به زیر کنارت می نشینم. این بار با دفعه قبل فرق دارد. تو می خندی و نزدیکم نشسته ای…و من می دانم که دوستم داری. نه نه…بگذار بهتر بگویم، تو از اول دوستم داشتی. خم می شوی و در گوشم زمزمه می کنی: چه ماه شدی ریحانه ام! با خجالت ریز می خندم. – ممنون آقا. شما هم خیلی… خنده ات می گیرد و می گویی: مسخره شدم! نری برا دوستات تعریف کنیا. هر دو می خندیم. حاج آقا می نشیند و دفترش را باز می کند. – بسم الله الرحمن الرحیم… هیچ چیز را نمی شنوم. تنها اشک و اشک و صدای تپیدن نبض هایمان کنار هم. “دیدی آخر برای هم شدیم؟ خدایا ازتو ممنونم. من برای داشتن حلالم جنگیدم و الآن…” با کنار چادرم اشکم را پاک می کنم. هر چه به آخر خطبه می رسیم، نزدیک شدن صدای نفسهایمان بهم را بیشتر احساس می کنم. “مگر جشن از این ساده تر می شد!؟ حقا که تو هم طلبه ای و هم رزمنده! از همان ابتدا سادگی ات را دوست داشتم.” به خودم می آیم که حاج آقا می پرسد: آیا وکیلم؟ به چهره پدر و مادرم نگاه می کنم و با اشاره لب می گویم: مرسی بابا…مرسی مامان. و بعد بلند جواب می دهم: با اجازه پدر و مادرم، بزرگترای مجلس و آقا امام زمان عجل الله؛ بله! دستم را در دستت می گیری و فشار می دهی. فاطمه تندتند شروع می کند به دست زدن که حاج اقا صلوات می فرستد و همه می خندیم. شیرینی عقدمان هم می شود شکلات نباتی رو عسلی تان. نگاهم می کنی و می گویی: حالا شدی ریحانه ی علی! 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید. 🌴📚🌼📚🌴
گوشه ای از چادر روی صورتم را کنار می زنم و نگاهت می کنم. لبخندت عمیق است. به عمق عشقمان. بی اراده بغض می کنم. دوست دارم جلوتر بیایم و ریش بلندت را ببوسم. متوجه نگاهم می شوی و زیرچشمی به دستم نگاه می کنی. – ببینم خانومی حلقه ات کجاست؟ لبم را کج می کنم و جواب می دهم: حلقه چه اهمیتی داره وقتی اصل چیز دیگه ایه. دستت را مشت می کنی و می آوری جلوی دهانت: اِ اِ اِ…چه اهمیتی؟ پس وقتی نبودم چطوری یادم بیفتی؟ انگشتر نشونم را نشانت می دهم. – با این. بعدش هم مگه قراره اصلاً یادم بری که چیزی یادآورم باشه. ذوق می کنی. – قربون خانوم! خجالت زده سرم را پایین می اندازم. خم می شوی و از روی عسلی یک شکلات نباتی از همان بدمزه ها که من بدم می آید برمی داری و در جیب پیرهنت می گذاری. اهمیتی نمی دهم و ذهنم را درگیر خودت می کنم. حاج آقا بلند می شود و می گوید: خب ان شاءالله که خوشبخت بشن و این اتفاق بشه نوید یه خبر خوب دیگه! با لحن معنی داری زیر لب می گویی: ان شاءالله! نمی دانم چرا دلم شور می زند، اما باز توجهی نمی کنم و من هم همین طور به تقلید از تو می گویم: ان شاءالله. همه از حاج آقا تشکر و تا راهرو بدرقه اش می کنیم. فقط تو تا دم درهمراهش می روی. وقتی برمی گردی دیگر داخل نمی آیی و از همان وسط حیاط اعلام می کنی که دیر شده و باید بروی. ما هم همگی به تکاپو می افتیم که حاضر شویم تا به فرودگاه بیاییم. یک دفعه می خندی و می گویی: اووو چه خبر شد یهو!؟ می دویید اینور اونور! نیازی نیست که بیایید. نمی خوام لبخند شیرین این اتفاق به اشک خداحافظی تبدیل بشه اونجا. مادرم می گوید: این چه حرفیه ما وظیفه مونه. تو تبسم متینی می کنی و می گویی: مادرجون گفتم که نیازی نیست. فاطمه اصرار می کند: یعنی نیایم؟… مگه می شه؟ – نه دیگه شما بمونید کنار عروس ما. باز خجالت می کشم و سرم را پایین می اندازم. با هر بدبختی که بود دیگران را راضی می کنی و آخر سر حرف، حرف خودت می شود. در همان حیاط مادرت و فاطمه را سخت در آغوش می گیری. زهرا خانوم سعی می کند جلوی اشک هایش را بگیرد اما مگر می شود در چنین لحظه ای اشک نریخت؟ فاطمه حاضر نمی شود سرش را از روی سینه ات بردارد. سجاد از تو جدایش می کند. بعد خودش مقابلت می ایستد و به سر تا پایت برادرانه نگاه می کند. دست مردانه می دهد و چند تا به کتفت می زند. – داداش خودمونیما؛ چه خوشگل شدی! می ترسم زودی انتخاب بشی! قلبم می لرزد. “خدایا این چه حرفیه که سجاد می زنه!” پدرم و پدرت هم خداحافظی می کنند. لحظه ی تلخی است. خودت سعی داری خیلی وداع را طولانی نکنی. برای همین هرکس که به آغوشت می آید سریع خودت را بعد از چند لحظه کنار می کشی. زینب به خاطر نامحرم ها خجالت می کشد نزدیکت بیاید برای همین در دو قدمی ایستاد و خداحافظی کرد، اما من لرزش چانه ی ظریفش را بین دو لبه چادر می دیدم. می ترسم هم خودش و هم بچه درون وجودش دق کنند. حالا می ماند یک من… با تو! جلو می آیم. به سر تا پایم نگاه می کنی. لبخندت از هزار بار تمجید و تعریف برایم ارزشمند تر است. پدرت به همه اشاره می کند که داخل خانه برگردند تا ما خداحافظی کنیم. زهرا خانوم درحالیکه با گوشه روسری اش اشکش را پاک می کند می گوید: خب این چه خداحافظی بود؟ تا جلوی در مگه نباید ببریمش!؟ تازه آب می خوام بریزم پشتش تا بچه ام به سلامت بره. حس می کنم خیلی دقیق شده ام چون یک لحظه با تمام شدن حرف مادرت در دلم می گذرد: “چرا نگفت به سلامت بره و برگرده؟ خدایا چرا همه ی حرفها بوی رفتن میده؟ بوی خداحافظی برای همیشه!” حسین آقا با آرامش خاصی چشم هایش را می بندد و باز می کند. – چرا خانوم…کاسه آب رو بده عروست بریزه پشت علی. این جوری بهترم هست! بعد هم خودت که می بینی پسرت از اون مدل خداحافظی خوشش نمیاد. زهرا خانوم کاسه را لب حوض می گذارد تا آخر سر برش دارم. حسین آقا همه را سمت خانه هدایت می کند. لحظه آخر وقتی که جلوی در ایستاده بودند تا داخل بروند صدایشان می زنی: حلالم کنید. یک دفعه مادرت داغ دلش تازه می شود و باهق هق داخل می رود. چند دقیقه بعد فقط من بودم و تو. 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 بامــــاهمـــراه باشــید. 🌴📚🌹📚🌴