🌸🍃🌸🍃
✍هارون الرشید به بهلول گفت: می خواهی که وجه معاش تو را متکفل شوم و مایحتاج تو را از خزانه مقرر سازم تا از فکر آن آسوده شوی؟
🔸بهلول گفت:
اگر سه عیب در این کار نبود،
راضی می شدم؛
🔹اول آنکه تو نمی دانی به چه محتاجم، تا آن را از برای من مهیا سازی.
🔹دوم اینکه نمی دانی چه وقت احتیاج دارم تا در آن وقت، وجه را بپردازی.
🔹سوم آنکه نمی دانی چقدر احتیاج دارم تا همان مقدار بدهی.
ولی خداوند تبارک و تعالی که متکفل است این هر سه را می داند آنچه را محتاجم ،وقتی که لازم است و به قدری که احتیاج دارم می رساند.
🔸ولی با این تفاوت که تو در مقابل پرداخت این وجه، با کوچکترین خطایی ممکن است مرا مورد خشم و غضب خود قرار دهی .
📕#داستانضربالمثلها
🎩#کلاهتروقاضیکن
✍حکایت کردهاند که روزی مرد بیآزاری در خانه نشسته بود که داروغه شهر به سراغش می آید و او را متهم می کند که از یک مسافر غریب هزار سکه گرفته و به او پس نداده است.
مرد با تعجب اظهار کرد که از این اتفاق بی خبر است و این موضوع صحت ندارد.
داروغه هم که حرف او را قبول نمی کرد، گفت برای روشن شدن حقیقت باید تا دو روز دیگر به محکمه بیاید.
🔸همسر مرد که او را در حالت ترس و اضطراب دید، به او گفت اگر تو بی گناهی،
چرا مضطرب شده ای،
از قدیم گفته اند آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است.؟
مرد جواب داد می دانم.
ولی من که تابحال به محکمه نرفته ام می دانم زبانم آنجا بند می آید و گناهکار شناخته می شوم.
🔹همسرش هم که زن باهوشی بود راهکاری را به مرد یاد داد؛
راهکار زن این بود :
کلاهت را روبروی خودت قرار بده و همچنانکه به کلاه حرف می زنی،
فکر کلاهت همان قاضی است و با وی راحت باش
🔸مرد خطاب به کلاه می گوید آقای قاضی وقتی این مرد من را نمی شناسد و اسم من را هم نمی داند،
چگونه ممکن است این پول را به من داده باشد،
این کار عملی شد و مرد با درایت همسر ,از گرفتاری رهایی یافت.
🌸🍃🌸🍃
✍روزی دوست قدیمی بایزید بسطامی
عارف بزرگ را در نماز عید فطر دید
پس از احوالپرسی و خوش و بش از بایزید پرسید :
ای شیخ :
ما همکلاس و هم مکتب بودیم ؛ هر آنچه تو خواندی من هم خواندم
🔸استادمان نیز یکی بود،
حال تو چگونه به این مقام رسیدی و من چرا مثل تو نشدم ؟
بایزید گفت :
تو هر چه شنیدی ؛ اندوختی و
من هر چه خواندم ؛ عمل کردم ...
🌸🍃🌸🍃
#داستانضربالمثلها
#اصطلاح_جنگ_زرگری
✍در زمان گذشته قیمت دقیق طلا مشخص نبود، در نتیجه هر زرگری قیمتی را بر روی جنس خود می گذاشت.
معمولا دو یا چند زرگر با یکدیگر توافق ناجوانمردانه ای می کردند، تا مشتری های بیچاره را تا حد ممکن سر کیسه کنند، به این رفتار "جنگ زرگری "گفته می شد.
🔸وقتی مشتری از همه جا بی خبر، به دکان زرگری می رسید، زرگر قیمت متاع خود را چند برابر مقدار واقعی می گفت و از طرفی در حین گفتگو به زرگری دیگر که با او از قبل توافق کرده بود، پیغام می رساند، زرگر دوم به بهانه ای خودش را به دکان زرگر اول می رساند و با صدای بلند و قیافه حق به جانب داد می زد :
🔹"ای نابکار، مگر تو مسلمان نیستی! دین و ایمان نداری!
این چه قیمتی است که می گویی؟
"زرگر اولی هم در جواب با پرخاش می گفت :
"ای دغل باز، من تو را خوب می شناسم، می خواهی جنس کم عیارت را آب کنی.
"زرگر دوم با عصبانیت بیشتر می گفت :
"جنس من کم عیار است!؟!
🔸بیا سنگ محک بزنیم ببینم چقدر عیارش بالاست"....
باری مشتری بیچاره در انتها خام زرگر دوم می شد و به دکان او می رفت و جنسی را چند برابر قیمت واقعی می خرید و در ضمن گمان می کرد، سود کرده است.
در انتها دو زرگر سود بدست آمده را با یکدیگر تقسیم می کردند.
🔸اصطلاح" جنگ زرگری "کنایه از جنگی غیر واقعی است، که دو طرف دعوا فقط برای فریفتن دیگران وانمود می کنند، با هم دشمن هستند، ولی در واقع با هم رفیق و همراه هستند.
بگو چیکار کنم...1_1682714366.mp3
زمان:
حجم:
6.2M
بہ عشق اربعین...
بگو چیکار کنم به منم نگاه کنی
🎙سید رضا نریمانے
10.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نه عزادار، نه عاشق؛
شما یار#امام_حسین(علیه السلام) هستید!
زائران #اربعین باید اینجوری در مورد خودشون فکر کنند.
#امام_زمان
•حتی عرق زوارش...
▪️روی عن المعصومین علیهم السلام
أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی یَخْلُقُ مِنْ عَرَقِ زُوَّارِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ مِنْ کُلِّ عَرَقَةٍ سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَکٍ یُسَبِّحُونَ اللَّهَ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لَهُ وَ لِزُوَّارِ الْحُسَیْنِ إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ
▪️خداوند تبارک و تعالی از هر قطره عرق زوار قبر سیدالشهداء هفتاد هزار ملک خلق میکند که تسبیح خدا کنند و برای زوار قبر سیدالشهداء استغفار کنند تا روز قیامت
📚بحارالانوار، ج۹۸ ،ص۳۵۶
#جانمحسین علیه السلام