eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.4هزار دنبال‌کننده
109.1هزار عکس
118.9هزار ویدیو
4.3هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فراز شنیدنی «متولی عبدالعال» از سوره حشر هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ ﴿۲۳﴾ اوست‏ خدايى كه جز او معبودى نيست همان فرمانرواى پاک سلامت[بخش و] مؤمن [به حقيقت‏ حقه خود كه] نگهبان عزيز جبار [و] متكبر [است] پاک است‏ خدا از آنچه [با او] شريک مى‌گردانند هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۲۴﴾ اوست‏ خداى خالق نوساز صورتگر [كه] بهترين نامها [و صفات] از آن اوست آنچه در آسمانها و زمين است [جمله] تسبيح او مى‏‌گويند و او عزيز حكيم است 📖سوره مبارکه حشر
@akbarolqurraMustafa_Qamar.AlRahman_AlSakakini.mp3
زمان: حجم: 25.46M
💌تلاوت مجلسی کامل ، کیفیت اصلی سال ۷۳ میلادی ✳استاد 💢سوره های
📔❤️ پیرزنی دو کوزهٔ آب داشت که آنها را آویزان بر یک تیرک چوبی بر دوش خود حمل می کرد. یکی از کوزه ها ترك داشت و مقدارى از آب آن به زمين مى ريخت، درصورتیکه دیگری سالم بود و همیشه آب داخل آن به طور کامل به مقصد می رسید. به مدت طولانی هر روز این اتفاق تکرار میشد و زن همیشه یک کوزه و نیم آب به خانه می برد. ولی کوزه شکسته از مشکلی که داشت بسیار شرمگین بود که فقط می توانست نیمی از وظیفه اش را انجام دهد. پس از دوسال ، سرانجام کوزه شکسته به ستوه آمد و با پیرزن سخن گفت. پیرزن لبخندی زد و گفت: "هیچ توجه کرده ای که گلهای زیبای این جاده در سمت تو روییده اند و نه در سمت کوزهٔ سالم؟" اگر تو اینگونه نبودی این زیبايی ها طروات بخش خانهٔ من نبود. طی این دو سال این گلها را می چیدم و با آنها خانه ام راتزیین میکردم...!! ٭٭هر یک از ما شکستگی خاص خود را داریم ولی همین خصوصیات است که زندگی ما را در کنار هم لذت بخش و دلپذیر میکند. باید در هر کسی خوبی هایش را جستجو کنیم و بیاموزیم. پس به دنبال شکستگی ها نباش که همه به گونه ای شکستگی داریم، فقط نوع آن متفاوت است...!
📚 می‌گویند روزی حکیمی با ملانصرالدین قراری داشت تا با هم به مناظره بنشینند. هنگامی که حکیم به خانه ملا رسید او را در خانه نیافت و بسیار خشمگین شد. تکه گچی برداشت و بر دَرِ خانه ملا نوشت: ملانصرالدین  به خانه آمد و این نوشته را دید و با شتاب به منزل حکیم رفت و به او گفت: قرار ملاقات را فراموش کرده بودم. مرا ببخشید. تا به منزل آمدم و اسم شما را بر در منزل دیدم به یاد ملاقات‌مان افتادم.
کریم‌خان زند پس از آنکه به پادشاهی رسید، شیراز را به پایتختی انتخاب کرد و از چنان محبوبیتی برخوردار شد که نامش به‌عنوان سرسلسله زندیه در سراسر ایران پیچید. روزی عموی او برای دیدنش به پایتخت آمد. کریم‌خان دستور داد از وی پذیرای کنند و لباس‌های فاخر به او بپوشانند. چند روزی از اقامتش نگذشته بود که در یکی از جلسات مهم مملکتی شرکت کرد. با دیدن قدرت و منزلت برادرزاده‌اش بادی به غبغب انداخت و گفت: کریم‌خان، دیشب خواب پدرت را دیدم که در بهشت کنار حوض کوثر ایستاده بود و حضرت علی (علیه‌السلام) جامی از آب کوثر به او می‌داد. کریم‌خان اخم‌هایش را درهم کشید و دستور داد وی را از مجلس اخراج و سپس از شهر بیرون کنند. رؤسای طوایف از او علت این رفتار خشونت‌آمیز را جویا شدند. کریم‌خان گفت: من پدر خود را می‌شناسم. او مردی نیست که لایق گرفتن جامی از آب کوثر از دست حضرت علی باشد. این مرد می‌خواهد با تملّق و چاپلوسی مورد توجه قرار گیرد و اگر تملّق و چاپلوسی به‌صورت عادت درآید، پادشاه دچار غرور و بدبینی می‌شود و کار رعیت هرگز به سامان نمی‌رسد.
📚 بهلول روي زمين خط گذاری ميكرد! تصادفا سلطان از آنجا رد ميشد.. سلطان پرسيد : چه ميكنی ؟ بهلول گفت : ملاحظه ميكنم كه از زمين خدا چه مقدار مال شما و مال من است.. سلطان گفت: به چه نتيجه رسيدی؟ بهلول : حقوق ما مساوی است دو متر مال من و دو متر مال شماست !!