13991111000933_Test_PhotoN.png
66.3K
ترتیل صفحه 212 قرآن/ پاداش بیشتر، کیفر عادلانه+فیلم، متن و مفاهیم👇👇
پیامبر (ص) میفرمایند: «اَلقُرآنُ غِنًی لاغِنی دونَهُ وَ لا فَقرَ بَعدَهُ» قرآن، توانمندی است که هیچ توانی جایگزین آن نمیشود و پس از آن هیچ فقری باقی نمیماند.
🔴خطر خودباختگی فرهنگی و نادیده انگاری هویت ملی
♦️امام خمینی(ره): آری، اگر ملت ایران از همه #اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانه #عزت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین (علیهمالسلام) را با دستهای خود ویران نماید، آن وقت ممکن است جهانخواران او را به عنوان یک ملت ضعیف و فقیر و بیفرهنگ به رسمیت بشناسند؛ ولی در همان حدی که آنها آقا باشند ما نوکر، آنها ابرقدرت باشند ما ضعیف؛ آنها ولیّ و قیم باشند ما جیرهخوار و حافظ منافع آنها؛ نه یک ایران با هویت ایرانی - اسلامی؛ بلکه ایرانی که شناسنامهاش را امریکا و شوروی صادر کند؛ ایرانی که ارابه سیاست #امریکا یا شوروی را بکشد و امروز همه مصیبت و عزای امریکا و شوروی شرق و غرب در این است که نه تنها ملت ایران از تحتالحمایگی آنان خارج شده است، که دیگران را هم به خروج از سلطه جباران دعوت میکند.
📚 صحیفه امام، ج۲۱، ص۹۱و۹۲
🔻از تمام روستاهای لواسان بازدید میدانی داشتهام/ شورای فرهنگ لواسان رتبه اول تهران را کسب کرده است
🚨میخواستند با تراکم فروشی در لواسان به من خانه بدهند قبول نکردم
🔰دفتر امام جمعه را خودم ساختم/ بخاطر وقت زیادی که در لواسان گذاشتم به دانشگاه بدهکار شدم
حجتالاسلام لواسانی در گفتگو با رجانیوز:
🔹به خود من شفاف اعلام نشده که چرا این اتفاق می افتد. فقط به من اعلام کردند که به این نتیجه رسیده ایم که کسی دیگر جایگزین شود و هیچ دلیلی برای این اتفاق ذکر نشده است.
🔹من به جرات اعلام میکنم که تمام روستاها را گشتهام و با دقت مسائل را رصد کردهام. نه اینکه مثل آقای روحانی با ماشین بروم و سر بزنم، تک تک مناطق را شخصا در میان مردم حضور داشتهام و از مشکلات مردم خبر دارم.
🔹اگر منظور دوستان کار فرهنگی گزارشی است، بله بنده فعال نبودهام ولی اگر منظور حل مسائل و مشکلات مردم است، به هیچ وجه قبول ندارم.
🔹اگر هم ملاک دوستان بحث شورای فرهنگ عمومی است که شورای فرهنگ لواسان در استان تهران رتبه اول را کسب کرد. در غالب مناطق امام جمعه این مسئولیت را به فرماندار میسپارد ولی بنده خودم تمام مدت حضور داشتم و نقشآفرین بودم.
🔹بنده نه استعفا دادهام و نه اظهار تمایل برای ترک این مسئولیت داشتهام. هیچگاه هم اظهار خستگی یا پشیمانی نداشتهام و همواره تاکید کردهام که نظر مشورتی من این است که روند باید ادامه پیدا کند.
🔹قرار بود شهرداری مکانی در اختیار ما قرار دهد و از قضا مکان بسیار شیک و مناسبی هم بود. از معاون وقت شهرداری سوال کردم که این مکان را شما چطور میگیرید؟ گفتند یه کارهایی میکنیم، تراکم میفروشیم. خب این یعنی حرام. من گفتم این کار حرام است و من نمیخواهم و قبول نکردم.
🔹به من یک ماشینی از شهرداری دادند که هزار منت میگذاشتند و من این را هم پس دادم و گفتم نمیخواهم دستم زیر ساطور شما باشد. این امام جمعه اصلا نمیتواند حرف بزند و مقابل مفاسد بایستد.
🔹من آمدم به نزدیکترین نقطه ممکن به مصلای لواسان ساکن شدم و یک ربع تا دفتر و محل نماز جمعه فاصله دارم. جالب این است که مسافت من از آن نقطهای که شهرداری لواسان در نظر گرفته بود به اندازه مسافتی است که همین حالا تا مصلا دارم.
🔹این موضوع نه فقط برای لواسان، بلکه بسیاری از مناطق دیگر نیز صادق است که البته آقایان مشکلی با آنان ندارند. ما مناطقی داریم که امام جمعه بیست کیلومتر با محل اقامه نماز فاصله دارد و هیچ خللی هم در انجام وظایف خود ندارد و کسی هم اشکالی به آنان نمیگیرد.
🔹امام جمعه قبلی لواسان دفتری در این منطقه نداشت و بنده به محض ورودم، دفتر امام جمعه را خودم ساختم و تاسیس کردم. آدرس ما لواسان، میدان قائم، مصلی لواسانات است. طبقه اول ستاد است، طبقه دوم دفتر است. همه اینها کاملا مشخص است. اصلا دفتر را خودم ساختم. قبلا اینجا دفتر نداشته است.
🔹بنده از اول صبح تا آخر وقت در محل کارم حضور داشتم و بجز زمانهایی که برای تدریس به حکیمیه میرفتم، باقی زمان را در دفتری بودم که خودم ساختم و قبل از من وجود نداشت. من بخاطر رسیدگی به مشکلات مردم و منطقه آن قدر زمان گذاشتم که حتی الان بابت اینکه درسهای کمتری ارائه دادم به دانشگاه بدهی دارم. البته محل تدریس من هم فاصله کمی با لواسان دارد و رفت و آمد من زمان زیادی نمیگرفت. امام جمعه جدید هم البته هیات علمی دانشگاه خوارزمی هستند و فاصله ایشان از منطقه ماموریت از بنده بیشتر است
8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#وقایع_آخرالزمان
🛑 #دجال در اربعین..!
⚠️ هشدار برای زوار اربعین حسینی
🔰 قابل توجه رییس جمهور و آقایان امیرعبداللهیان و رستم قاسمی
جهش صادرات ایران به سوریه وابسته به باز شدن مسیر زمینی ایران،عراق،سوریه(مرز بوکمال)است که باید به صورت عملیاتی و باهزینه متعارف بازشود
خوب است مسوولان محترم از طریق دیپلماسی فعال پیگیرعملیاتی شدن مسیر زمینی صادراتی ایران باشند که به نفع هر سه کشور است
عراق سال گذشته به کنوانسیون ترانزیت پیوست وحتی قانون اجرایی آن ابلاغ شده اما در عمل باکارشکنی های مختلف در داخل عراق و گمرکات این قانون مهم عملیاتی نشده
باز شدن مسیر زمینی زمان حمل بار به سوریه را از ۱۵ روز به ۲ روز کاهش می دهد و هزینه را هم نصف می کند. این مسیر ایران را با فاصله ای کوتاه به دریای مدیترانه می رساند و سکوی صادرات ایران به کشورهای آفریقایی و اروپایی هم هست.
حضور و صادرات شرکت های فنی و مهندسی ایران در پروژه های عراق هم که در دوسال اخیر تقریبا متوقف شده و باید دوباره پیگیری شود
برای احیای دیپلماسی اقتصادی منطقه در
ستاد توسعه روابط ایران، عراق و سوریه هم که ذیل معاون اول رییس جمهور است باید تغییر و تحول جدی و جوانگرایی صورت گیرد.
✍ محسن مقصودی
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت😳 تک فرزند خانواده هم بود😍 زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه😇 مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم...😊
عباس اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته☺️ اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب😇 فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه...😱 بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
یه روز شهیدخرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن😰 پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود... پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود😇 قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره...😳
تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته...😔 اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد...😓 زمزمه لغو عملیات مطرح شد.😲 گفتند ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده🤔
پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید...😊 عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت😭 پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه...😔
اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته... اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند...😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره😓 وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه... مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین😔
یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟😔 گفتند: مادر! عراقیها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم...😳 مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگهای عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد...😭😭
(یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این داستان زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات)
💔شادی روح شهدا صلوات💔
┈••🦋🌷🦋••┈
💥بخون و گریه کن👇💓
تو شلوغيِ اربعين ديدم زني باعباي عربي روبروي حرم سيدالشهدا(علیه السلام) با لهجه و كلام عربي با ارباب سخن ميگويد... عربي را مي فهميدم... زنِ عرب مي گفت آبرويم را نبر...
به سختي اذن زيارت از شوهرم گرفته ام...
بچه هايم را گم كرده ام ...اگر با بچه ها به خانه برنگردم شوهرم مرا مي كشد... گريه مي كرد و با سوزِ نجوايش اطرافيان هم گريه مي كردند... كم كم لحن صحبتش تند شد...
توخودت دختر داشتي... جان سه ساله ات كاري بكن... چند ساعت است گم كرده ام بچه هايم را... كمي به من برخورد كه چرا اين طور دارد با امام حسين حرف مي زند...😇
💥 ناگهان دو كودك از پشت سر عبايش را گرفتند... يُما يُما مي كردند... زن متعجب شد...
با خود گفتم لابد بايد الان از ارباب تشكر كند..!😄 بچه هايش را به او دادند، اما بي خيالِ از بچه هاي تازه پيداشده دوباره روبرويِ حرم ايستاد... شدت گريه اش بيشتر شد!؟
همه تعجب كرده بوديم!😨 رفتم جلو و گفتم👈 خانم چرا هنوز گريه ميكني؟ خدا را شاكر باش!... زن با گريه ي عجيبي گفت: 👈من از صاحب اين حرم بچه هايِ لالم را كه لال مادرزاد بودند خواسته ام، اما نه تنها بچه هايم را دادند، بلكه شفاي بچه هايم را امضا كردند
کتاب جاده ای تا ظهور ناصر کاوه