...خدای من ؛ ، من باید از نظر علم از همه برتر باشم، تا مبادا که دشمنان مرا از این راه طعنه زنند.
باید به آن سنگدلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر میفروشند، ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد.
باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم، آنگاه خود خاضع ترین و افتاده ترین مرد روی زمین باشم...
#خدا_بود_و_دیگر_هیچ_نبود
#شهید_چمران
🌷🌷🌷
🕊 شهید کشوری؛ از کمکهای مخفیانه به نیازمندان تا نشان خلبان شاخص
💠 مدتی بود که احمد خیریهای بین بچههای پایگاه هوایی کرمانشاه تشکیل داده بود و به برخی خانوادههای فقیر کمک مالی میکرد.
🔸 یک شب که به همین قصد داشت میرفت بیرون پایگاه، با اصرار همراهش شدم. روی صندلی عقب بستههای ارزاق حاوی قند، روغن، لوازم التحریر بود. در طی مسیر وارد جاده خاکی فرعی شدیم. احمد گفت: اینجا روستای تازهآباد کرمانشاه است. امشب چهره اصلی و بینقاب این مملکت را میبینی.
🔹 وقتی وارد روستا شدیم. احمد درِ خانهها را میزد و صاحب خانهها را به اسم میشناخت و بستهها را تحویل شان میداد.
🔸 داخل خانهای شدیم. پر از بچههای قد و نیمقد بود. به من گفت به درس و مشق بچهها رسیدگی کنم.
🔹 داخل خانه پیرمرد و پیرزنی شدیم. پیرمرد بیمار بود و حال تکان خوردن نداشت. احمد بالای سرش نشست و سرش را بوسید و نوازشش کرد. پیرمرد دستان احمد را با محبت گرفته بود و رها نمیکرد. بدون اینکه متوجه شود، احمد مقداری پول زیر بالشتش گذاشت و به پیرزن گفت: مادر! سماوری که قولش را داده بودم آوردم.
🔸 یکی از فقرا با گرفتن بسته، به جان شاه دعا میکرد! احمد گفت: این کمکها از طرف آیتالله خمینی است نه از طرف شاه!
راوی: محمد نیک رهی | کتاب؛ خانهای کوچک با گردسوزی روشن
🗓 ۱۵ آذرماه، سالروز شهادت خلبان شهید احمد کشوری
*غلط و غلوط!*
⭕گفت: مذاکرات هستهای به کجا کشید؟
🔹گفتم: طرفهای اروپایی گفتهاند باید به پایتخت کشورهای خود برگردیم و درباره طرح و سناریوی پیشنهادی ایران مشاوره کنیم.
⭕گفت: ایول! تا حالا، غربیها طرح و سناریو میدادند و تیم ایران برای مشورت فرصت میگرفت و حالا ایران سناریو تعریف میکند و آنها باید دنبال طرح ایران بدوند.
🔹گفتم: « انریکه مورا» هماهنگکننده اتحادیه اروپا گفته است؛ ما در طول مذاکرات نتوانستیم یک نفس راحتی بکشیم! و «ریچارد گلدبرگ» از بنیاد دموکراسی هم گفته است ایران ما را تحقیر کرد و اجازه نداد در اتاق مذاکرات حضور پیدا کنیم»!
⭕گفت: چشمشان کور! چرا در مذاکرات قبلی آنهمه حقهبازی کردند که حالا به این حال و روز بیفتند؟!
*🔹گفتم: یارو میگفت، ما یک غلطی کردیم که حالا هر غلطی میکنیم، نمیتونیم هیچ غلطی بکنیم!*
1
پیراهن حضرت یوسف علیه سلام نشانهٔ زنده یا مرده بودن صاحب آن... 🔴
السّجّاد عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ زَکَرِیَّابْنِ یَحْیَی رَفَعَهُ إِلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ أَنَّ هَاتِفاً هَتفَ ب -هِ فَقَالَ یَا عَلِیَّ بْنالْحُسَیْنِ «
أَیَّ شَیْءٍ کَانَتِ الْعَلََمَهْ بَیْنَ یَعْقُوبَ وَ یُوسُفَ فَقَالَ لَمَّا قُذِفَ إِبْرَاهِیمُ فِی النَّارِ هَبَطَ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ بِقَمِیصِ فِضَّهْ فَأَلْبَسَهُ إِیَّاهُ فَفَرَّتْ عَنْهُ النَّارُ وَ نَبَتَ حَوْلَهُ النَّرْجِسُ فَأَخَذَ إِبْرَاهِیمُ الْقَمِیصَ فَجَعَلَهُ ف ی عُنُقِ إِسْحَاقَ فِی قَصَبَهْ فِضَّهْ وَ عَلَّقَهَا إِسْحَاقُ فِی عُنُقِ یَعْقُوبَ وَ عَلَّقَهَا یَعْقُوبُ فِی عُنُقِ یُوسُفَ وَ قَالَ لَهُ إِنْ نُزِعَ هَذَا الْقَمِیصُ مِنْ بَدَ نِ عَلِمْتُ أَنَّ مَیِّتٌ أَوْ قَدْ قُتِلْتَ فَلَمَّا دَخَلَ عَلَیْهِ إِخْوَتُهُ أَعْطَاهُمُ الْقَصَبَهْ وَ أَخْرَجُوا الْقَ مِیصَ فَاحْتَمَلَتِ الرِّیحُ رَائِحَتَهُ فَأَلْقَتْهَا عَلَی وَجْهِ
». یَعْقُوبَ بِالُْْرْدُنِّ فَقَالَ إِنِّی لََْجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ
از عل ی بنمح مد در حدیثی مرفوع روایت است: هاتفی از امام زینالعابدین علیه السلام « 🌕
وقتیکه « : چه نشانهای میان یعقوب و یوسف علیهما السلام قرار داشت؟ آن حضرت فرمود « : پرسید
ابراهیم علیه السلام در آتش افکنده شد، جبرئیل لباسی از جنس نقره برایش آورده و بر او پوشانید که
ابراهیم آن پیراهن را برداشت و .» گلهای نرگس رویید 👈 آتش از او دور شد و اطراف ابراهیم
در غلافی نقرهای قرار داده و بر گردن اسحاق آویخت و اسحاق آن را بر گردن یعقوب و یعقوب نیز آن را
اگر این پیراهن از تنت بیرون آورده شد متو جه میشوم که « : بر گردن یوسف آویخت و به او فرمود
هنگامیکه برادران یوسف بر او وارد شدند او غلاف نقرهای را به ایشان .» مردهای یا به قتل رسیدهای
داد و آنها پیراهن را بیرون آوردند و باد بوی آن را با خود برده و بر صورت یعقوب که در اردن بود، افکند و
». إِن ی أ لَأجِدُ رِی أ ح یُوسُ أ ف لأوْ لا أأنْ تُ أ فن دُ ونِ « : اینجا بود که یعقوب فرمود
تفسیر اهل بیت علیهم السلَم ج ۷، ص ۹۵۵ 📗
بحارالْنوار، ج ۹۱ ، ص ۰۱ 📗
المحاسن، ج ۱، ص ۰۸۴ 📗
قصص الْنبیاءللجزایری، ص