eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.2هزار دنبال‌کننده
82.3هزار عکس
88.3هزار ویدیو
3.3هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
6.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 عصبانیت کارشناسان اینترنشنال از آزاد شدن پول‌های بلوکه شده ایران
22.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 برای کنترل جمعیت کشور سه میلیون و هشتصد هزار زن ایرانی را کردیم😭😭😭 ❌خیانتی که پزشکی به ما کرد هیچ جنگی نکرد❌ 🎙 حجت الاسلام و المسلمین وافی 🔰کانال طب اسلامی (فدک)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ ❄️الهـی بـه امیـد تــو❄️ ☀️صبحتون متبرک به 💚اسماء خداوند 🕋❣یا الله یا الله 🕋❣یا غفـار 🕋❣یا تـواب 🕋❣یا کریـم 🕋❣یا رحمـان 🕋❣یا منـان 🕋❣یا حلیـم 🕋❣یا ستـار 🌈☀️روزتون پر از نور خدا •┈••✾💠🌸🦋🌸💠✾••┈• 🍃🌸اَلٰا بِـذِڪْرِٱݪلّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙✨هرگاه از خدای سبحان 🤍✨درخـواسـتـی داری، 💙✨بر پیامبر اكرم(ص) 🤍✨درود بــفــرســت 📘حکمت ۱۶۳ " نهج البلاغه " 💙🍃اللّهُمَّ‌صـَلِّ‌عـَلي      🤍🍃مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد              و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠✨خــداونـــد مــيــفــرمــايــد: 💠✨من 5 چيز را در 5 جا قرار داده ام ولی مردم ⚪️✨آنرا در جاي ديگر ميجويند: 💠✨علم را در گرسنگي قرار دادم ولی مردم ⚪️✨آنرا در سيري و راحتي مي جويند. 💠✨عزت و سربلندي را در اطاعت خود نهاده ام ⚪️✨ولي مردم آنرادر خدمت سلاطين مي جويند. 💠✨ثروت و بي نيازي را در قناعت قرار دادم ⚪️✨ ولي مردم آنرا در كثرت مال مي جويند. 💠✨رضايت خود را در مبارزه با نفس نهاده ام ⚪️✨ ولي مردم آنرا در رضايت نفس مي جويند. 💠✨راحتي را در بهشت نهاده ام ولي ⚪️✨مـردم آنـرا در دنـيـا مـيـجـويـنـد
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینم از تبلیغات زود هنگام کاندیدای مجلس آینده😀
24.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا کشور ترکیه است؛ اروپا از همین وحشت کرده....
شبِ اول که روضه‌ی حضرت مسلم باب شده ، از اونجایی می‌خوندم که خبرِ مسلم را آوردند، خبر اونقدر وهم‌آور و هولناک بود که همونجا یک عده از کاروان حسین جدا شدند، زینب صورتشو برگردوند و دید خیلیا دارند می‌روند! هِی نگاهِ حسینش کرد، هِی نگاهِ این ترسیده‌ها که به همین راحتی حسینشو رها می‌کنند ... هر چه که باشه ، خب خانومه دیگه! حتما تَهِ دلش خالی شده بود ، اما دویدو خودشو رسوند به حسین و گفت : - دورت بگردم عزیز خواهر ، همه‌شون هم که بروند ، خودم هستم ... بعد هم دوید سمتِ خیمه ی بی‌بی‌ها و آرامشون کرد ، دل‌داریشون داد ، نگذاشت یک وقت بترسند ... باز دوید سمت حسین ، باز برگشت سمت زن‌ها و بچه‌ها ... هی دوید این سمت باز برگشت آن سو ، که نگذاره یک وقت دلهره به جان طفل یا زنی بیفته ... یا مثلا شبِ چهارم که روضه‌ی جناب حر رو میخونند ، از اونجایی میخوندم که حر راهو بست ، میگفتم : زینب پرده‌ی کجاوه‌ها رو انداخت تا یک وقت این زن‌ها و بچه‌ها چشمشون به قد و قامت حر نیفتد و قالب تهی کنند ! بچه‌ها را مشغول بازی کرد ، زن‌ها را گرمِ تسبیح... همون روز ، بینِ خیمه‌ها اونقدر دوید و اونقدر به یکی یکی شون سر زد و به تک‌تک‌شون رسید که تا شب خودش از پا افتاده بود اما نگذاشت یک وقت کسی از اهل حرم ، آب توی دلش تکون بخوره ... یا مثلا وقتی قرار بود روضه‌ی هر کدوم از شهدا رو بخونم ، میگفتم هر کس از شهدا که به زمین افتاد ، زینب تا وسط میدون هروله کردو بالای سر هر شهیدی رفت و خودش همونجا شهید شد ، اما نگذاشت حسینش کنار اون شهید ، جون بده! برای همه ی شهدا دوید ، به عدد تموم شهدا به دادِ حسینش رسید ، از کنار تموم مقتل‌ها حسین رو بلند کرد و به خیمه‌گاه رسوند... اما نوبت به دو آقازاد‌ه ی خودش که رسید ، دوید توی پستوی خیمه‌گاه و خودش رو پنهان کرد یک جایی ، که یک وقت با حسینش چشم به چشم نشه که خدای نکرده حسین یک لحظه از روش خجالت بکشه حتی پیکرها رو هم که آوردند از خیمه‌گاه بیرون نیومد ، به نظرم می‌خواست به حسینش بگه حسین جان اصلا حرفش رو هم نزن ، کاش جای دو پسر ، دوهزار پسر داشتم که فدایت شوند و نگذارند اینگونه کمر خم کنی برادرم .... در تمام روضه ها ، محورو زینب قرار میدادم و اول و آخرِ همه‌ی روضه‌ها رو به زینب گره می‌زدم ... اونقدر از زینب می‌خوندم و از زینب میگفتم تا دلها رو برای شام غریبان آماده کنم... بعد تازه آن وقت روضه‌ی اصلیو رو می‌کردم... حالا این زینبی که از روز اول دویده ، از روز اول به داد همه رسیده ، از روز اول نگذاشته آب توی دل کسی تکان بخورد... حالا تازه دویدن‌هایش شروع شده... اول باید یک دور همه‌ی بچه‌ها و زن‌ها را فرار بدهد ... یک دور دنبال یک یکشون بدود ، تا یک وقت آتش به دامنشون نگرفته باشه ... یک دور تمامشون رو بغل کنه تا یک وقت از ترس قالب تهی نکرده باشند... در تموم این دویدن‌ها دنبال این هشتاد و چند زن و بچه، هِی تا یک مسیری بدود و باز برگردد تا یک وقت آتش به خیمه ی زین العابدین نیفتاده باشه ... بعدِ غارتِ خیمه‌گاه ، باز دویدن‌های بعدش شروع بشه ، حالا بدود تا بچه‌ها رو پیدا کنه... بچه‌ها را بشمره و هی توی شمردن‌ها کم بیاره و در هر بار کم اومدنِ عددِ بچه‌ها ، خودش فروبپاشه و قلبش از جا بیرون بشه و باز با سرعت بیشتر بدود تا گم شده‌ها رو پیدا کنه... بعد باز دور بعدیِ دویدن‌هاش شروع بشه ، هِی تا لب فرات بدود قدری آب برداره و خودش لب به آب نزنه ، آب رو به زن‌ها و بچه‌ها بده و دوباره بدود تا یک کمه دیگه آب بیاره .... تازه اینها هنوز حتی یک خرده از دویدنهای زینب نبوده ... از فردای عاشورا که کاروانو راه انداختند ، تازه دویدن‌های زینب شروع شد! زینب هِی پِی این شترهای بی جحاز دوید تا یک وقت بچه‌ای از آن بالا پایین نیفته ... تا یک وقت ، سری از بالای نیزه‌ها فرونیفتد... من اگه مداح بودم تموم این ده شب، روضه‌ی دویدن‌های زینب رو می‌خوندم... اون وقت شب یازدهم که مجلسم تمام میشد و بساط روضه‌ها از همه جا جمع می‌شد، دیگر خیالم راحت بود، اینها که روضه‌های زینبو شنیدند ، تا خودِ اربعین خواهند سوخت ، حتی اگر دیگر جایی خبر از روضه نباشد... نمیخواد گریه کنیم بشینیم فقط فکر کنیم که چه تاوانی برای حفظ اسلام داده شده و بعد برای این حجم از مظلومیت اهل بیت اشک بریزیم که از دویدنهای زینب خجالت بکشیم که نمیتونیم اون جایی که باید ، جلوی نفس خودمون ایستادگی کنیم خجالت بکشیم که خانوم این حجم عظیم از درد رو کشیدند ولی باز ایستادند اما ما هنوز تو خودمون موندیم ای کاش گریه هامون با تفکر باشه و باعث بشه ی جایی برای همیشه به خودمون بیاییم و هر طوریکه در توانمون هست آماده بشیم برای حسین زمان خودمون اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌸