eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.4هزار دنبال‌کننده
118هزار عکس
127.8هزار ویدیو
4.4هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋 🔆 🍃✨روزی امیر مؤمنان علیه‌السلام در ایام خلافتش، در بازار قدم می‌زد و گمشدگان را راهنمایی و ضعیفان را کمک می‌کرد و هنگامی‌که از کنار کسبه و فروشندگان می‌گذشت این آیه را تلاوت می‌نمود: «این سرای آخرت را تنها برای کسانی قرار می‌دهیم که اراده‌ی برتری‌جویی در زمین و فساد را ندارند و عاقبت نیک برای پرهیزکاران است.»* 👈پس می‌فرمود: «این آیه درباره‌ی زمامداران عادل و متواضع و سایر توده‌های قدرتمند مردم نازل شده است؛ یعنی همان‌گونه که من حکومت را برای برتری‌جویی قرار ندادم، شما نیز قدرت مالی را وسیله‌ی سلطه بر دیگران قرار ندهید.» ✨✨امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: «تَدَبَّرُوَا آیاتِ القُرْآنِ وَاعْتَبِرُوا بِهِ فَإِنَّهُ أَبْلَغُ العِبَرِ: در آیات قرآن تدبّر کنید و بدان‌ها پند گیرید که آن‌ها رساترین پندهاست» 📚غررالحکم، ج 2، ص 310
🔆بر خورد متفاوت ،نسبت به يك خواهر وبرادر علاّمه مجلسى در حديثى به نقل از صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم ، آورده است : روزى پيامبر الهى در منزل خويش نشسته بود؛ كه خواهر رضاعى آن حضرت بر ايشان وارد شد. چون حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله ، نگاهش به وى افتاد از ديدار او شادمان گشت و رو انداز خود را براى او پهن كرد تا خواهرش بر روى آن بنشيند. پس از آن ، رسول خدا صلوات اللّه عليه با تبسّم و خوش روئى با خواهر خود مشغول سخن گفتن شد، بعد از گذشت لحظاتى خواهر حضرت از جاى برخاست و از حضور مبارك آن بزرگوار خداحافظى كرد و رفت . روزى ديگر، برادر آن زن كه برادر رضاعى رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله ، نيز محسوب مى شد بر آن حضرت وارد شد، وليكن آن حضرت برخورد و خوش روئى را كه با خواهرش ‍ انجام داده بود با برادرش اظهار ننمود. اصحاب حضرت كه شاهد بر اين جريان بودند، به پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله ، عرضه داشتند: يا رسول اللّه ! چرا در برخورد بين خواهر و برادر مساوات را رعايت ننمودى و ميان آن دو نفر تفاوت قائل شدى ؟! حضرت در پاسخ اظهار نمود: چون خواهرم نسبت به پدرش بيشتر اظهار علاقه و محبّت مى كرد، من نيز اين چنين او را تكريم و احترام كردم . ولى چون پسر نسبت به پدرش بى اعتنا بود، لذا اين چنين با او برخورد و بى اعتنائى شد . 📚بحار الا نوار: ج 16، ص 281، ح 126
🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌹🌹 ✍یکی از علمای ربانی نقل می کرد: در ایام طلبگی دوستی داشتم که ساعتی داشت و بسیار آن را دوست میداشت، همواره به یاد آن بود که نشکند و گم نشود یا آسیبی به آن نرسد، روزی بیمار شد و در اثر آن بیماری آنچنان حالش بد شد که به حالت احتضار و جان دادن پیدا کرد، ▫️در این میان یکی از علمای قم در آنجا حاضر بود و او را تلقین میداد و میگفت بگو لااله الا الله، او در جواب میگفت “نشکن نمیگویم" ما تعجب کردیم که چرا او به جای ذکر خدا میگوید نشکن نمیگویم، همچنان این معما برای ما باقی ماند تا آن دوست بیمار اندکی بهبود یافت و من از او پرسیدم: ▪️این چه حالتی بود پیدا کرده بودی، ما میگفتیم بگو لااله الا الله و تو در جواب میگفتی نشکن نمیگویم. وی گفت اول آن ساعت را بیارید تا بشکنم، آن را آوردند و شکست، سپس گفت من دلبستگی خاصی به آن ساعت داشتم، هنگام احتضار شما میگفتید بگو لااله الا الله، ▫️شخصی(شیطان) را دیدم که آن ساعت را در یک دست گرفته بود و میگفت اگر بگویی لا اله الا الله آن را میشکنم، من بخاطر علاقه ام به آن ساعت میگفتم نشکن “لااله الا الله” نمیگویم. 📚منبع : هزار و یک داستان نویسنده محمد محمدی اشتهاردی
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔆گريه بر شهيد حضرت حمزه عموى پيامبر از مكّه به مدينه مهاجرت كرده بود و لذا كسى را نداشت ، جنگ احد فرا رسيد ((حمزه )) در جنگ فعالانه شركت كرد و از ساير رزمندگان بهتر درخشيد تا مظلومانه به فيض شهادت رسيد. و به همين مناسبت لقب سيدالشهداء يعنى سالار شهيدان را به او دادند. جنگ احد به پايان رسيد خانواره شهدا در سوگ عزيزانشان نشسته بودند و با گريه هايشان خاطره آنان را بزرگ مى داشتند. پيامبر صلى اللّه عليه و آله از احد بر گشت ، وقتى به مدينه وارد شدند ديدند كه در خانه همه شهداء گريه هست جز خانه حمزه ، حضرت فقط يك جمله فرمود: ((امّا حمزة فلا بواكى له )) يعنى همه شهدا گريه كننده دارند جز حمزه كه گريه كننده ندارد. تا اين جمله را فرمود، صحابه رفتند به خانه هايشان و گفتند: پيامبر فرمود: حمزه گريه كننده ندارد. ناگهان زنانى كه براى فرزندان خودشان يا شوهرانشان يا پدرانشان مى گريستند، به احترام پيامبر و به احترام جناب حمزة بن عبدالمطلب به خانه حمزه آمدند و براى آن جناب گريستند. و تعد از اين ديگر سنت شد هر كس براى هر شهيدى كه مى خواست بگريد اوّل مى رفت خانه جناب حمزه و براى او مى گريست . اين جريان نشان داد كه اسلام با اينكه با گريه بر ميت (ميت عادى ) چندان روى خوشى نشان نداده است مايل است كه مردم بر شهيد بگريند، زيرا شهيد حماسه آفريده است و گريه بر شهيد شركت در حماسه او و هماهنگى با روح او و موافقت با نشاط او و حركت در موج اوست . 📚قيام و انقلااب مهدى (عج الله تعالی الشریف )، مقاله شهيد، ص 108. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
🌹🌹 ✍مردی نزد امام جواد(ع) آمد که بسیار خوشحال و خندان به نظر می رسید. امام علت خوشحالی اش را بپرسید، گفت : یابن رسول اللّه! از پدرت شنیدم که فرمود : شایسته ترین روز برای شادی یک بنده روزی است که در آن، انسان توفیق نیکی و انفاق به دوستانش را به دست آورد و امروز ده نفر از دوستان و برادران دینی که فقیر و عیالوار بودند، از فلان شهرها به نزد من آمدند و من هم به هر کدام چیزی بخشیدم. 🔸به همین خاطر خوشحال شدم. آن حضرت فرمود : لعمری انّک حقیق بان تسرّ ان لم تکن احبطته او لم تحبطه فیما بعد؛(1) به جانم سوگند! شایسته است که خوشحال باشی، امّا ممکن است که اثر کار خود را از بین برده باشی یا بعداً از بین ببری او با شگفتی پرسید: 🔹چگونه عمل نیک من بی فایده می شود و از بین می رود؟ در حالی که من از شیعیان خالص شما هستم. امام فرمود: با همین سخنی که گفتی، کارهای نیک و انفاق های خود را در حق دوستان از بین بردی، او توضیح خواست و آن حضرت، این آیه را تلاوت کرد : 🔸یا ایّها الّذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الاذی؛(2) ای مؤمنان صدقه ها و بخشش های خود را با منّت و اذیّت کردن باطل نکنید. مرد گفت : من که به آن افراد منّت نگذاشتم و آزارشان ندادم. امام فرمود: همین که گفتی: 🔹چگونه عمل نیک من بی فایده می شود و از بین می رود؟ و یقیناً خود را جزء شیعیان خالص ما قرار دادی، ما را آزردی! آن مرد بعد از اعتراف به تقصیر خود پرسید: پس چه بگویم امام فرمود: بگو من از دوستان شما هستم. دوستان شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن می دارم.(3) 🔸مرد قبول کرد و امام جواد فرمود: الآن قد عادت الیک مثوبات صدقاتک و زال عنها الاحباط؛(4) اکنون پاداش بخشش هایت به تو برگشت و حبط و بی اثر بودن آن زایل شد. 1. بحارالانوار، ج 68، ص 159. 2. سوره بقره، آیه 264. 3. بحارالانوار، ج 74، ص 159. 4. بحارالانوار، ص 160. 📚منبع:دوستی و تعامل با همنوعان در سیره امام جواد(ع)
زنی ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺭﺍﻧﻨﺪﮔﯽ، ﺩﺭﺳﺖ ﺟﻠﻮﯼ ﺣﻴﺎﻁ ﻳﮏ ﺗﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﭘﻨﭽﺮ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭﺷﺪ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﺑﻪ ﺗﻌﻮﻳﺾ ﻻﺳﺘﻴﮏ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﺩ . ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭ ﺑﻮﺩ، ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺩﻳﮕﺮﯼ ﺑﻪ ﺳﺮﻋﺖ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻣﻬﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﭼﺮﺥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺟﻮﯼ ﺁﺏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺁﺏ ﻣﻬﺮﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩ . زن ﺣﻴﺮﺍﻥ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﮑﺎﺭ ﮐﻨﺪ . ﺗﺼﻤﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﻴﻨﺶ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﺭﻫﺎ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺮﻳﺪ ﻣﻬﺮﻩ ﭼﺮﺥ ﺑﺮﻭﺩ . ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺣﻴﻦ، ﻳﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﻧﺮﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﺣﻴﺎﻁ ﺗﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻧﻈﺎﺭﻩ ﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺑﻮﺩ ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻭ گفت: ﺍﺯ ٣ ﭼﺮﺥ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺎﺷﻴﻦ، ﺍﺯ ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﻳﮏ ﻣﻬﺮﻩ ﺑﺎﺯﮐﻦ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻻﺳﺘﻴﮏ ﺭﺍ ﺑﺎ ٣ ﻣﻬﺮﻩ ﺑﺒﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﻭ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﻴﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺳﯽ . ﺁﻥ زن ﺍﻭﻝ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﻧﮑﺮﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﺩﻳﺪ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯽ ﮔﻮﻳﺪ ﻭ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﻫﻤﻴﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ ﭘﺲ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﯽ ﺍﻭ ﻋﻤﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻻﺳﺘﻴﮏ ﺯﺍﭘﺎﺱ ﺭﺍ بست!!! ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﺪ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: « ﺧﻴﻠﯽ ﻓﮑﺮ ﺟﺎﻟﺐ ﻭ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩ . ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺗﻮﯼ ﺗﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ انداختنت؟؟؟ ﺩﻳـــﻮﺍﻧــــﻪ ﻟـــﺒــﺨــﻨـــﺪﯼ ﺯﺩ گــفــت: ﻣـــﻦ ﮐــﺎﺭﻣــﻨـــﺪ ﺍﻳـــﻨــﺠــﺎﻡ ... ﺩﻳـﻮﻧــﻪ خودتی !!! 👌یادمون باشه زود قضاوت نکنیم
🟣 درویشی تنگدست به در خانه توانگری رفت و گفت: 🟩 شنیده ام مالی در راه خدا نذر کرده‌ای که به درویشان دهی، من نیز درویشم. خواجه گفت: من نذر کوران کرده‌ام تو کور نیستی. 🟦 پس درویش تاملی کرد و گفت: ای خواجه کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته به در خانه چون تو گدائی آمده‌ام.😔 این را بگفت و روانه شد.🚶‍♂ 🟨 خواجه متأثر گشته از دنبال وی شتافت و هر چه کوشید که چیزی به وی دهد قبول نکرد..🥲 از او بخواه که دارد و میخواهد که از او بخواهی...💯 از او مخواه که ندارد و می ترسد که از او بخواهی...✅ 🌍 اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ 🌤 ✾‌✾࿐༅❤️🤍💚༅࿐✾‌✾
🔆پيراهن يوسف و ابراهيم كجاست ؟ مرحوم شيخ صدوق ، راوندى و بعضى ديگر از بزرگان به نقل از مفضّل بن عمرو حكايت كند: روزى در خدمت حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم اجمعين نشسته بودم ، آن حضرت فرمود: آيا مى دانى پيراهن حضرت يوسف عليه السلام چه بود و كجاست ؟ عرض كردم : خير، نمى دانم ؛ شما بفرمائيد تا فرا بگيرم . امام عليه السلام فرمود: چون حضرت ابراهيم عليه السلام را خواستند داخل آتش بيندازند، جبرئيل امين عليه السلام پيراهنى از لباس هاى بهشتى برايش آورد و بر او پوشانيد و آتش در مقابلش سرد و بى اءثر شد. و در آخرين روز حياتش آن را تحويل حضرت اسحاق عليه السلام داد و او نيز پيراهن را بر حضرت يعقوب عليه السلام پوشانيد كه اندازه قامت او بود. و هنگامى كه حضرت يوسف عليه السلام به دنيا آمد، پدرش آن پيراهن را بر يوسف پوشانيد، تا آن جائى كه همان پيراهن را توسّط برادرانش براى پدر خود - كه نابينا گشته بود - فرستاد و او بينا گرديد و اين همان پيراهن بهشتى بود. عرض كردم : اكنون آن پيراهن كجاست و چه خواهد شد؟ فرمود: الا ن نزد اهلش مى باشد و در نهايت ، تقديم قائم آل محمّد صلوات اللّه عليه خواهد شد. و هنگامى كه آن حضرت ظهور نمايد، آن پيراهن را بر تن مبارك خود مى نمايد و تمام مؤ منين در شرق و غرب دنيا، هر كجا كه باشند بوى خوش ‍ آن را استشمام خواهند كرد. و او - يعنى ؛ امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف - در تمام امور وارث تمامى پيغمبران الهى مى باشد. 📚إكمال الدّين : ص 327، ح 7، الخرايج والجرايح : ج 2، ص 691، ح 6، با تفاوتى مختصر. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
🔆پيشگويى و آينده نگرى از دوران كودكى يكى از اصحاب پيامبر گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله ، به نام حذيفه يمانى حكايت كند: روزى حسين عليه السّلام در حالى كه كودكى بيش نبود، اظهار داشت : به خداوند قسم ! ستمگران بنى اميّه بر قتل من ، گرد هم خواهند آمد و عمر سعد پيش قدم و سرلشگر آن ها خواهد بود. پس به او گفتم : آيا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله چنين مطلبى را برايت گفته است ؟ فرمود: خير. بعد از آن به حضور پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله رفتم ؛ و حضرت را از پيش گويى فرزندش حسين عليه السّلام آگاه ساختم كه در دوران كودكى ، پيش گويى مى كند و از اتّفاقات آينده خبر مى دهد!! حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اى حذيفه ! همانا علم من ، علم حسين است ؛ و علم او علم من است ، چون ما - اهل بيت عصمت و طهارت - به تمام حوادث روزگار پيش از آن كه واقع شود آگاه و آشنا مى باشيم همچنين مرحوم قطب الدين راوندى آورده است : روزى شخصى به محضر مبارك حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام شرفياب شد و اظهار داشت : اى فرزند رسول خدا! من مى خواهم كه با فلان زن ، از فلان خانواده ازدواج كنم ، و قبل از هر اقدامى محضر شما آمده ام تا با شما مشورت كنم ، چون شما اهل بيت رسالت به تمام امور و مصالح افراد آگاه و آشنا هستيد. امام حسين صلوات اللّه عليه فرمود: من صلاح نمى دانم كه تو با آن زن ازدواج نمائى . ضمناً آن زن ، ثروت بسيارى داشت و مرد هم از دارائى و اموال بسيارى برخوردار بود. امّا مرد با نظريّه حضرت مخالفت كرد و با آن زن مورد نظر خود ازدواج نمود، پس از گذشت مدّتى كوتاه مرد تهى دست و فقير گرديد و به ناچار نزد امام حسين عليه السّلام آمد و موضوع را بازگو كرد. حضرت فرمود: من تو را راهنمائى كردم ، وليكن تو اهميّت ندادى ، با اين حال الا ن هم نظر من اين است كه او را رها نموده و طلاق دهى ، كه خداوند بهتر از آن را برايت مقدّر مى گرداند. سپس پيشنهاد فرمود كه با فلان زن از فلان خانواده ازدواج نما، و چون پيشنهاد حضرت را اجرا كرد، پس از مدّتى مرد داراى ثروتى انبوه شد، همچنين خداوند متعال فرزندانى پسر و دختر به آن ها عطا نمود و تمام خوبى ها و سعادت ها به آن ها روى آورد. 📚 بحارالا نوار: ج 44، ص 182، ح 6، بهنقل از خرائج راوندى .
🔆آب دهان و شفاى چشم صالح بن ميثم اسدى حكايت كند: روزى به حضور عمّه ام ، حُبابه والبيّه - كه در اثر سجود و عبادت بسيار، نحيف و لاغر گشته بود - وارد شدم ؛ و پس از احوال پرسى ، عمّه ام به من گفت : اى برادرزاده ! مايل هستى تا حديثى از امام حسين عليه السّلام برايت بيان كنم ؟ گفتم : بلى ، برايم بازگو كن ، تا بشنوم . عمّه ام ، حُبابه گفت : من هر روز جهت زيارت و ملاقات حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام به ديدارش مى رفتم تا آن كه ناراحتى چشم پيدا كردم و ديگر نتوانستم به محضر شريفش حضور يابم . چند روزى بدين منوال گذشت ، تا آن كه روزى امام حسين عليه السّلام با جمعى از اصحابش در حالى كه من در جايگاه عبادت خود نشسته بودم بر من وارد شد و فرمود: اى حبابه ! كجائى ، مدّتى است ، كه تو را نمى بينم ؟ عرضه داشتم : اى پسر رسول خدا! ناراحتى چشم برايم پيش آمده است و به اين جهت نتوانستم محضر شما شرفياب گردم . پس حضرت دستور داد و روسرى خود را از صورتم كنار زدم ، آن گاه نگاهى به چشم من كرد و سپس آب مبارك دهان خود را به چشم من ماليد و اظهار داشت : اى حُبابه ! خداوند متعال را شكرگزار باش ، كه ناراحتى چشم تو را برطرف نمود و بهبودى بخشيد. بعد از آن به جهت شكر و سپاس پروردگار به سجده رفتم ؛ و حضرت به من خطاب كرد و اظهار نمود: اى حبابه ! سرت را بلند كن و بنشين و در آئينه نگاه كن ، و ببين در چه حالتى هستى ؟ حبابه گويد: چون سر از سجده بلند كردم ، ديگر هيچ درد و ناراحتى در چشم خود احساس نكردم ؛ پس حمد و ستايش خداوند متعال را به جاى آوردم . پس از آن امام حسين عليه السّلام افزود: ما اهل بيت و شيعيان ما، همه بر يك فطرت هستيم و از يك سرشت آفريده شده ايم ؛ و ديگران از ما جدا و بيزار مى باشند. 📚 بحارالا نوار: ص 44، ص 180، دعوات راوندى : ص 65، ح 163،رجال كشّى : ص 115 ح 183، مدينة المعاجز: ج 1، ص 457، ح 976.
🔆مرز پيروى از پدر روزى عبدالرّحمان فرزند عمرو بن عاص با عدّه اى در محلّى نشسته بودند، كه امام حسين عليه السّلام از جلوى آن ها عبور نمود، در همان حال عبدالرّحمان گفت : هركس ‍ مى خواهد به بهترين شخص در زمين و آسمان نگاه كند، به اين رهگذر نظر نمايد. و سپس افزود: گرچه من بعد از دوران جنگ بصره تاكنون با آن حضرت صحبت نكرده ام ؛ ولى بدانيد كه او به طور حتم برترين انسان ها است . و پس از گذشت چند روزى عبدالرّحمان به همراه ابو سعيد خدرى حضور آن حضرت شرفياب شدند؛ و حضرت عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: آيا معتقد هستى كه من بهترين فرد روى زمين و آسمان مى باشم ؟ به راستى اگر چنين اعتقادى دارى ، پس چرا با من و پدرم - اميرالمؤ منين علىّ بن اءبى طالب عليه السّلام - در جنگ بصره مقاتله و جنگ مى كردى ؟! و حال آن كه پدرم از من بهتر و برتر مى باشد. عبدالرّحمان با حالت سرافكندگى ، از امام عليه السّلام عذرخواهى كرد؛ و عرضه داشت : جدّت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله به من دستور داد: از پدرت پيروى و اطاعت كن . امام حسين عليه السّلام فرمود: آيا قول خداوند متعال را در قرآن حكيم نشنيده اى ، كه فرمود: ((وَإِنْ جاهَداكَ عَلى اءَنْ تُشْرِكَ بى مالَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلاتُطِعْهُم ا)) يعنى ؛ چنانچه پدر و مادرت سعى كردند كه تو را مشرك و گمراه كنند، از آنان پيروى مكن . و مقصود جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله اين است كه پيروى و اطاعت از پدر و مادر در كارهاى نيك و خوب خواهد بود، كه منطبق با فرامين قرآن و اهل قرآن بوده باشد. و همچنين فرمود: اطاعت و پيروى از مخلوقى كه انسان را به نافرمانى و معصيت خداوند وادار نمايد، حرام است . 📚 نورالثّقلين : ج 4، ص 304، حلية الا برار: ج 3، ص 125، ح 13.
🔆تلاش و جواب مخالف بنابر آنچه روايت كرده اند: روزى حضرت ابا عبداللّه الحسين عليه السّلام از منزل خويش خارج شد؛ و برخى از دوستان مخفيانه دنبال حضرت حركت كردند. پس مشاهده كردند كه حضرت در باغستانى مشغول بيل زدن زمين گرديد و در حين كار اين آيه شريفه قرآن اءيَحْسَبُ الا نْسانُ اءنْ يُتْرَكَ سُدىً را تا آخر سوره مباركه تلاوت مى نمود. و اشك از ديدگانش بر محاسن و صورت مباركش جارى بود. اصحاب با ديدن اين صحنه همگى گريان شدند. و پس از لحظاتى سكوت ، يكى از اصحاب ، از حضرت سؤ الى كرد؛ و حضرت جواب او را داد. آن شخص بعد از آن گفت : به خدا سوگند! كه حقّ براى شما روى آورد؛ ولى طايفه ات نپذيرفتند. امام حسين عليه السّلام به آن شخص خطاب كرد و فرمود: خاموش باش و ساكت شو، كه همانا وعدگاه الهى ، روز جدائى حقّ از باطل فرا خواهد رسيد. 📚حياة الامام الحسين عليه السّلام : ج 1، ص 300.