eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.1هزار دنبال‌کننده
80.1هزار عکس
85.4هزار ویدیو
3.3هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
📜مردان_خدا📜 یکی از کارمندان شهرداری ارومیه می گفت: تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می گشتم. از پله های شهرداری می رفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم. 😔🙈 یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان. رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی می خوای؟ 😳 گفتم :کار ☺️ گفت : فردا بیا سرکار 😊 😳😳 باورم نمی شد فردا رفتم مشغول شدم . بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد بود. 💐👍 چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشست شده بود من جای اون مشغول شدم. شش ماه بعد رئیس شهرداری استعفاء کرد و رفت جبهه 🇮🇷 بعد از اینکه در جبهه شد یکی از همکاران گفت :توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق شهردار کسر و پرداخت می شد.😳😔💶 یعنی از حقوق شهید باکری 🇮🇷 این درخواست خود شهید بود. کجایند مردان بی ادعا 🇮🇷🌸 «کانال نورالشهدا (شهید سلیمانی)🌹🌹»
‍ 💠‌یادی کنیم از 💠 🌸 به مادرم گفتم: مادر؟ بالاخره رفتم جبهه و کسی شدم. مادرم ذوق کرد و گفت: مادر فدات بشه؛ میدونستم تو آخرش یه چیزی میشی.. خب مادر چیکاره شدی؟ گفتم: . 🌺فداش بشم نذاشت حرف از دهنم در بیاد کل محله فهمیدن من شهردار شدم. قربونش برم مامانمو آخه نمیدونست شهردار تو جبهه کارش شستن ظرفهاست و جارو کردن سنگره... 🌼مادره دیگه دوست داره بچه اش یه کاره ای بشه... •••••••••••••••••••••••••••••••
روزی پسر رضاخان که در باغی داشته، را می‌خواهد و می‌گوید: در صندوق شهرداری چقدر پول هست؟ شهردار جواب می‌دهد: فلان قدر! می‌گوید باغ مرا از این پول کابل‌کشی کنید، شهردار در جواب می‌گوید: این پولِ مختصر برای سیم‌کشی روستاهاست. 🔹شاپورغلامرضا می‌گوید: گور پدر روستائیان! فورا مرا کابل‌کشی کنید و پای هر هم نورافکن بگذارید! شهردار ناچار می‌شود چنین کند. 🔸 پس از اتمام کار، شاپورغلامرضا در باغ حاضر می‌شود و می‌بیند کنتوری بر دیوار گذارده‌اند، می‌پرسد این دیگر چیست؟! شهردار می‌گوید: کنتور برق است! شاپور غلامرضا با می‌گوید: این کثافت را بردارید؛ مگر پول برق را باید از من بگیرید! شهردار چنین می‌کند و شاپور غلامرضا به عنوان انعام، یک نیم‌پهلوی به او می‌دهد. 📚 منبع: کتاب شکوفایی دیکتاتوری/نوشته فرانسوی /ترجمه دکتر (وزیر اقتصاد و وزیر دادگستری در زمان پهلوی)