🌴📚🌼📚🌴
بسم رب الشهدا
مجنون من کجایی؟
#قسمت پنجاه دوم
ده روز از رفتن ما به سپاه میگذره
اما هنوز از اونا هیچ خبری به ما نرسیده
تواین ده روز ما هر نذر و نیازی بلدبودیم کردیم
نگرانی من دوچندان بود
هم از جانب برادرم هم همسرم
خدایا خودت مراقبشون باش
گوشی خونه زنگ زد
الو بفرمایید
سلام خانم حسینی امروز ساعت۴ناحیه باشید
بچه ها رو همراه بیارید
بله حتما
تو غوغا به پا شد استرس داشت امونمو میبرید
ساعت ۴بود میزان رسیدیم ناحیه
زنداداشم و فرحناز هم بودن
بعداز یه ربع چشم انتظاری فرمانده ناحیه با پیراهن سیاه وارد شد
فرمانده:بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
خواهرای بزرگوار مصیب برای ماهم خیلی سنگین هست
شهادت همرزمهامون واقعا سخته
خبر اسارت همکارمون مارو از پا در میاره
از بین همکارا و همرزمای ما ۱۳شهید و ۲اسیر داشتیم
خانم حسینی و خانم مهدوی ان شالله صبر زینبی داشته باشید
اسارت کار زینبی هست
همسراتون اسیر شدن
-یاامام حسین
اسامی شهدا هم به ترتیب
حسین جمالی
احمد ابوالفضلی
صادق عباسی
کامران حیدری
احمد شیری
امیر کریمی
بهمن محمدی
جواد اکبری
متاسفانه برای تحویل اجساد هم باید چندماهی صبر کنیم
خدایا این چه امتحانیه
خودم فراموش کردم با فرحناز به سمت حسنا رفتیم زنداداش مظلومم تازه شش ماهه باردار بود
الان با این خبر چه باید کنه
حسنا پاشد راه بره که غش کرد
نویسنده بانو...ش
#مجنون_من_کجایی
#قسمت_پنجاه_دو
🌴📚💎📚🌴