eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
1.9هزار دنبال‌کننده
65.1هزار عکس
67.6هزار ویدیو
2.7هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽؛ 💛 استدلال منطقی 💛 🍒 پسرم یزدان به خواندن قرآن و نماز خیلی اهمیت می داد. یک روز شخصی که به نماز پایبند نبود به نماز خواندن ایشان ایراد گرفت و این کار را نشانه عقب ماندگی می دانست 🍒 و به پسرم گفت: شما تا کی می خواهید به این کارتان ادامه دهید؟ خسته نشده اید از بس این کارهای تکراری را در شبانه روز انجام می دهید؟ من تا به حال از خیلی از بزرگترها این سوال را پرسیده ام و جوابی نگرفته ام. 🍒 ایشان با متانت و خوشرویی به او گفت: خیلی ها فلسفه ی عبادت را نمی دانند. شما در طول روز چند بار عمل تکراری غذاخوردن را انجام می دهید؟ همان طور که غذاخوردن نیروی کافی را به جسم انسان می دهد نماز و عبادت غذای روح انسان است. شهید با این استدلال آن شخص را راضی نمود و عاقبت وادار به نماز خواندن کرد. 📒 اطلاعات دريافتی از كنگره سرداران و 32000 شهيد استان های خراسان، شهید یزدان‌ شیخ‌نژاد
﷽؛ 💛 آرامش کنار انفجار 💛 💗 حسین چوپانیان بین بچه ها به خاطر نمازهایی که می خواند، شده بود ضرب المثل. در عملیات کربلای پنج، پشت خاکریز همین طور پشت سر هم گلوله های توپ و خمپاره بود که فرود می آمد دور و برمان. 💗 تمام تنم شده بود پر از خاک. دهانم خشک شده بود. در هر ثانیه شاید یکی دو انفجار روی می داد. مخمصه ی غریبی بود. مضطرب شده بودم. نمی دانستم باید چه کار کنم! هر جا نگاه می کردم گرد و خاک بود و انفجار. حال عجیبی داشتم. 💗 توی همین هول و ولا بودم که نگاهم افتاد به چند سنگر آن طرف تر. حسین ایستاده بود به نماز. دستهایش را گرفته بود جلوی صورتش، رو به آسمان. توی آن شلوغی و گرد و خاک، انگار نه انگار. حتی به انفجارهای اطرافش هم توجه نداشت. همه حواسش معطوف به نمازش بود. از خودم خجالت کشیدم. 💗 سرم را انداختم پایین. یکهو احساس کردم که آرام شده ام. همه ی اضطراب و وحشتم رفته بود، طوری که انگار مسکنی بهم تزریق کرده باشند. ناخودآگاه لبهایم جنبیدند: «اَلا بِذکرالله تطمئن القلوب» . فهمیدم که یاد خدا در هر شرایطی می تواند انسان را آرام کند و به او آرامش بدهد. این را شهید چوپانیان با نمازش به من آموخت. 📗 پیشانی سوخته، ص 13
﷽؛ 🍎 دعای قنوت 🍎 💠 نمازهای ابوالفضل خیلی طول می کشید، به خصوص در قنوت، عاشقانه از خدا آرزوهایش را طلب می کرد. 💠 دعایی که همیشه در قنوت نمازش می گفت و عاجزانه از خدا تقاضا می کرد، شهادت بود. «اَللهمّ ارْزُقنا تَوفیقَ الشهادةَ فی سَبیلک» 📚 کتاب سیرت شهیدان، ص 215، شهید ابوالفضل امینی راد
﷽؛ 🎈 ارشد ترین ذات 🎈 🌺 برای نماز که می ایستاد، شانه هایش را باز می کرد و سینه ش را می داد جلو. یک بار بهش گفتم ـ چرا سر نماز این طور می کنی؟ ـ 🌺 گفت ـ وقتی نماز می خوانی مقابل ارشد ترین ذات ایستاده ای. پس باید خبردار بایستی و سینه ات صاف باشد. ـ با خودم می خندیدم که دکتر فکر می کند خدا هم تیمسار است. 📚 یادگاران، جلد یک، کتاب شهید چمران، ص 67
﷽؛ 💠 نماز لب آب 💠 💗 با قایق گشت می زدیم. چند روزی بود عراقی ها راه به راه کمین می زدند به مان. سر یک آب راه، قایق حسین پیچید رو به رویمان. ایستادیم و حال و احوال. پرسید «چه خبر؟» 💗 ـ آره حسین آقا. چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم. مراقب بچه ها باشیم. عصر که میشه، می پریم پایین، صبحونه و ناهار و شام رو یک جا می خوریم». 💗 پرسید «پس نماز ظهر را کی می خونی؟» گفتم «همون عصری.» گفت «بیخود.» بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همان جا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم. 📗 یادگاران، جلد هفت، کتاب شهید حسین خرازی، ص 22
﷽؛ ✨ حسینیه برای نماز جماعت ✨ 💧 هنوز آفتاب نزده بود كه به دوكوهه رسيديم. بعضي بچه ها تازه رسيده بودند و كنار راه آهن داشتند نماز می خواندند. حاجی تا اين صحنه را ديد، رنگش پريد و قدم هاش تند شد. ..... 💧 ـ اين چه وضعشه؟ بچه ها بايد رو سنگ و كلوخ ها نماز بخونن؟ اقلاً يه حسينيه بزنين اين جا. ـ بودجه نيست، حاجی. حاجی از كوره در رفت. ـ اگه بودجه نيست، يه صندوق بزنين كه هر كی از اين جا رد می شه دو تومن توش بندازه. اين جوری بودجه تأمين می شه. 💧 آشفتگی حاجب را كه ديد، با شرمندگی گفت «... ديگه چوب كارب نكنين. ان شاء الله درست می شه». گوشه ب انبار يك كلنگ بود. حاجی برش داشت و گفت «... كلنگ اول رو می زنم. اگه تا بيست روز ديگه پول جور نشد، صندوق رو به پا می كنم». 📚 يادگاران، جلد 2 كتاب شهيد محمد ابراهيم همت، ص 51
﷽؛ ▪️نماز قضای شهید ▪️ 🔴 در مراسم یکی از شهدا در مسجد گفته شد که این شهید در وصیت نامه اش قید کرده که مقداری نماز و روزه قضا دارد. سید علی توکلی وقتی این را شنید گفت: من ۲۰۰ رکعت نماز برای او می خوانم. 📚 اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و 23 هزار شهید استانهای خراسان، شهید سید علی‌ توکلی
محمدحسین ، مسئول تأمین لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب 🌼 سفره را می انداختم و صدای شان می زدم محمد ، حسن ، حسین. 🌼 یکی یکی می‌آمدند و می نشستند غیر از محمد. بچه ام تا نمازش را نمی خواند لب به غذا نمی‌زد. 🌼 سر به سرش می‌گذاشتند می‌گفتند: «ما اول می خوریم بعد خدا را شکر می کنیم ولی محمد اول شکر می کنه بعد می خوره!!» 📚 ستارگان حرم کریمه ، ج ۲۰ ، خاطره ۳ از مادر شهید. ╭─💕─═✨💜✨═─💕─‌ کانال نورالشهدا(شهید سلیمانی🌹🌹) ╰─💕─═✨💜✨═─💕─╯