‍ ⚫️ صلي الله عليك يا مولانا يا ابا عبدالله درسته که خیلی دوست دارم که تو بهشت حرمت نفس بکشم اما دعا کردن برای ظهور حضرت منتقم(سلام الله علیه) دلیل اصلی اصرار منه برای اومدن به کربلا ... حالا تمام دغدغه ام این شده حسین(سلام الله علیه) این اربعین کرببلا میبری مرا عرض_ارادت_کم _ما_را_قبول_کن سَلامٌ عليٰ آلِ يٰس ... پدر مهربانم سلام ... ▪️آجرك_الله_يا_بقية_الله

‌‌ 🔥در جو خانواده غر نزنید و با دست خود بنزین روی آتش مشکلات نریزید.👇 _من گفته بودم اگر ... _دیدی گفتم چی میشه ... _حالا فهمیدی چی میگفتم .... _آخرش همونی شد که می گفتم و حدس می زدم ... _مگه نگفته بودم .... _چرا گوش نکردی به حرفم..... ‼️این گونه جملات و تکرار آنها نه تنها مشکل را حل نمی‌کند بلکه به تشدید مشکل و بسته شدن راه حلهای مشکل نیز منجر میشود. 🔹هنگام مشکلات فقط در خصوص راه حلها و راه های برون رفت از مشکل صحبت کنید و به دنبال مقصر و این که من قبلا فهمیده بودم و این قبیل حرفها نباشید.✖️ 🔅 𝓳𝓸𝓲𝓷↷ ┏ • • - • - •- ┓

*😂 پیرزنی را برای شهادت به دادگاهی دعوت کرده بودند...* *🔺نماینده دادستان رو به پیرزن شاهد کرد و گفت: شما می‌دانید من کی هستم؟!* *⚠️ خانم فرموند:* *بله پسرم!، شما فرزند عمه نرگس سبزی فروش هستی؛ مادرت به قلدر محله معروف بود!، از بس سلیطه بود...، شما هم درکودکی خیلی هار بودی!، آفتابه‌های مسی را از مستراحهای مردم می‌دزدیدی و به مسگرا می‌فروختی!!...* *🔺نماینده دادستان رو به ریاست دادگاه کرد و گفت: عالیجناب من سئوال دیگری ندارم !* *🤚رئیس دادگاه رو به وکیل متهم کرد و گفت: شما اگر سئوالی دارید بفرمابید.* *👈🏾وکیل از جای خود بلند شد و گفت: مادر من!...* *⚠️پیرزن کلام او را قطع کرد و گفت: شما را هم خوب می شناسم پسر مَش قلی کیسه کش هستی!؛ مادرت هم فاطی خانم حمومی مسئول نمره خصوصی قسمت زنان بود، خود تو هم در حمام کفشهای مشتریان حمام را واکس می‌زدی و لونگ های خیس را روی پشت بام حمام پهن میکردی بیشتر تو قسمت زنانه می‌لولیدی! و چشم چرونی میکردی!!، ماشااله آدم حسابی شدی ننه❗* *👈🏾وکیل رو به ریاست دادگاه کرد و گفت: عالیجناب من هم سئوالی ندارم!* *🤚ریاست دادگاه چند دقیقه تنفس اعلان کرد و در گوشه ای از دادگاه به نماینده دادستان و وکیل متهم گفت: خدا شاهده اگه از پیرزنه بپرسید آیا‌ رئیس دادگاه را  می‌شناسی... برای هر‌ دوتای شما شش ماه بازداشتی‌ می‌نویسم‼️* کاش این پیرزنه بود و درباره شورای راهبردی پزشکیان چیزایی می‌گفت ☺️☺️

*😂 پیرزنی را برای شهادت به دادگاهی دعوت کرده بودند...* *🔺نماینده دادستان رو به پیرزن شاهد کرد و گفت: شما می‌دانید من کی هستم؟!* *⚠️ خانم فرموند:* *بله پسرم!، شما فرزند عمه نرگس سبزی فروش هستی؛ مادرت به قلدر محله معروف بود!، از بس سلیطه بود...، شما هم درکودکی خیلی هار بودی!، آفتابه‌های مسی را از مستراحهای مردم می‌دزدیدی و به مسگرا می‌فروختی!!...* *🔺نماینده دادستان رو به ریاست دادگاه کرد و گفت: عالیجناب من سئوال دیگری ندارم !* *🤚رئیس دادگاه رو به وکیل متهم کرد و گفت: شما اگر سئوالی دارید بفرمابید.* *👈🏾وکیل از جای خود بلند شد و گفت: مادر من!...* *⚠️پیرزن کلام او را قطع کرد و گفت: شما را هم خوب می شناسم پسر مَش قلی کیسه کش هستی!؛ مادرت هم فاطی خانم حمومی مسئول نمره خصوصی قسمت زنان بود، خود تو هم در حمام کفشهای مشتریان حمام را واکس می‌زدی و لونگ های خیس را روی پشت بام حمام پهن میکردی بیشتر تو قسمت زنانه می‌لولیدی! و چشم چرونی میکردی!!، ماشااله آدم حسابی شدی ننه❗* *👈🏾وکیل رو به ریاست دادگاه کرد و گفت: عالیجناب من هم سئوالی ندارم!* *🤚ریاست دادگاه چند دقیقه تنفس اعلان کرد و در گوشه ای از دادگاه به نماینده دادستان و وکیل متهم گفت: خدا شاهده اگه از پیرزنه بپرسید آیا‌ رئیس دادگاه را  می‌شناسی... برای هر‌ دوتای شما شش ماه بازداشتی‌ می‌نویسم‼️* کاش این پیرزنه بود و درباره شورای راهبردی پزشکیان چیزایی می‌گفت ☺️☺️

📘امیر ارسلان نامدار 📝نقیب الممالک جلد اول قسمت سوم       ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─                 کتابخانه صوتی        ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ #ادبی #داستان

📘امیر ارسلان نامدار 📝نقیب الممالک جلد دوم قسمت سوم       ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─                 کتابخانه صوتی        ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ #ادبی #داستان

📘هفت عادت افراد موثر 📝استفان کاوی قسمت سوم       ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─                 کتابخانه صوتی        ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ #انگیزشی #روانشناسی

📘مردی که قصد داشت خوشحال باشد 📝لوران گونل       ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─                 کتابخانه صوتی        ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─

📘منازل_العشاق قسمت سوم سرگذشت کاروان اسیران اهل بیت (علیهم‌‌السلام) از کربلا تا کربلا.   ─┅ঊ🍃♠️🍃ঊ┅─               کتابخانه صوتی        ─┅ঊ🍃♠️🍃ঊ┅─ #مذهبی #محرم #امام_حسین

📘جنایت ومکافات 📝داستایفسکی قسمت سوم       ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─                 کتابخانه صوتی        ─┅ঊ🍃🌹🍃ঊ┅─ #ادبی #داستان