#از_ما_میپرسند
◻️ رهبر معظم انقلاب نظر خود را پیرامون «فهماندن مطلبی به دیگران هنگام نماز» اعلام کرد.
@tollabolkarimeh
فراخوان عضویت در انجمن مبلغان جامعة الزهرا (س) اعلام شد
◻️ این انجمن در کمیتههای دانشآموزی، دانشجویی، امور مساجد، مبلغان زباندان، اساتید، فرق و ادیان، صدای قلب روشن و کمیته مبلغان روستایی عضو فعال میپذیرد.
@tollabolkarimeh
🔴نخستوزیر اسکاتلند در کنار عهدنامه امام علی(ع)
🔹تصویری از نیکلا استرجن نخست وزیر اسکاتلند منتشر شده در کنار او تابلویی را نشان می دهد که ترجمه بخشی از عهدنامه امیرالمومنین به مالک اشتر نوشته شده است.
کنفرانسی به همت دولت و پارلمان اسکاتلند به منظور تعامل با مسلمانان شیعه در غرب اروپا برگزار شد.
🔹این رویداد بیسابقه با عنوان "یکپارچگی، ایمان و تنوع مذهبی در اسکاتلند؛ از منظر یک مسلمان شیعه" و با شرکت انجمن اهلبیت(ع) اسکاتلند در ساختمان پارلمان این کشور برگزار شد.
🔹نکته قابل توجه در این مراسم جمله زیبایی از مولای متقیان حضرت امام علی (ع) بود. این جمله مربوط به عهدنامه امام اول شیعیان بوده که خطاب به مالک اشتر نوشته شد. در بخشی از آن که بر روی تابلو و در کنار نخست وزیر اسکاتلند دیده می شود آمده است: مردم دو گروهند: یا همکیشان تو هستند یا همانندان تو در آفرینش.
✍️بیداری ملت
@tollabolkarimeh
#اسمتومصطفاست
#قسمت_سی_و_دو
با دست اشاره کردی تا روی نیمکت فلزی سبز کنار باغچه بنشینم.
گنجشک ها پریدند.زیر نور آفتاب چرخی زدند و باز کنار پایمان نشستند.
گفتی :((خب بله دیگه! باهم میزنیم در معرفت رو با لگد باز میکنیم و قدم به قدم میریم جلو.))
در دلم گفتم:عجب پرروئه!هنوز مَحرم نشده چه حرفایی میزنه!
چقدر روش بازه!
وقت برگشت به خانه با فاصله از تو راه میرفتم.حرف نمیزدم و فقط گوش میکردم.
آخرین حرفت این بود:((عصر میریم خرید حلقه.))
عصر که شد ،مامان صحابه را برداشت و باهم رفتیم.من و صحابه و مامان.تو و مامان و بابا و زن داداشت و خواهرت.
برای خرید حلقه شروع کردیم به گشتن.نور خورشید افتاده بود روی شیشه طلافروشی ها و چشممان را میزد.جلوی چند مغازه پسند نکردیم و گذشتیم.پدرت گفت:((مغازه ای هست که مال یکی از آشناهاست.بریم اونجا.))
رفتیم و همان جا حلقه ام را خریدی.
اما تو گفتی:((من حلقه طلا نمیخوام.))و حلقه نقره ای برداشتی که مثل مال من هفت تا نگین داشت.
مامان گفت:((غروب شد.ما برمیگردیم.باید برم شام درست کنم.))
با صحابه برگشتند و قبول نکرد با ما به رستوران بیاید.من هم سختم بود،اما آمدم.رستوران بین شهریار و کهنز بود:رستوران مهستان.
همان که بعد ها شد پاتوقمان.رستورانی زیبا،شیک و خوش آب و رنگ.
هنوز پشت میز ننشته بودیم که مادرت دوربینش را از داخل کیف در آورد:((کمی نزدیک تر به هم بشینین.میخوام عکس بندازم.))یکی دوتا عکس گرفت.هر دو معذب بودیم.رفتم پیش خودش نشستم.تو هم پیش پدرت.
➖➖➖➖➖➖➖➖
@tollabolkarimeh
@hadanair (4).mp3
4.84M
♨️چرا انسان در قیامت از نزدیکانش فرار می کند؟
🎤استاد حجت الاسلام #رفیعی
@tollabolkarimeh
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
هر روز...
روز ِتوست
هر ثانیه وُ دقیقه ...
بهِ بهانهی نام وُ یادت
نان بر سفرهمان است و
دلِمان ...
قُرصِ قرص است
از اینکه امام زمان داریم!
از پدر مهربانتَر...
از مادر دلسوزتَر...
و رفیقی شَفیق ؛
خوش بحال ما
که |تو| را داریم.
❣ #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ ❣
❣#لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣
❣#اللّٰھـُـم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَج
@tollabolkarimeh
#اسمتومصطفاست
#قسمت_سی_و_سه
پدرت چلو کباب و جوجه سفارش داد.غذا از گلویم پایین نمیرفت.شاخه ای گل سرخ در گلدان بلور وسط میز بود،آن را آرام هل دادی طرفم.مادرت باز هم عکس انداخت.به زور لقمه هارا فرو دادم .دلم شور میزد.نمیفهمیدم چه میخورم.همه حواسم به این بود که زودتر برگردیم.
برای مجلس عقد مهمان ها آمده بودند و بیشترشان هم از شهرستان بودند.پنجشنبه بود و خانه حسابی شلوغ.عمه ها،دایی ها،مادربزرگ،پدربزرگ ،فامیل دور،فامیل نزدیک،همیایه دستِ راست و دستِ چپ و روبرو!
محضر تا خانه ما چهار پنج خانه فاصله داشت.میشد پیاده رفت،اما همان راه کوتاه را هم با ماشین رفتیم.تازه گواهی نامه گرفته بودی و خودت رانندگی میکردی.کت و شلوار مشکی پوشیده بودی و پیراهن سفید.بعد ها برایم گفتی:((همون شب که میخواستم بیام خواستگاری،رفته بودم سرکوچه برای مامانم خرید کنم.سجاد رو دیدم ایستاده بود توی مغازه.خواستم بگم یه دست کت و شلوار شیک داری بدی بپوشم بیام خواستگاری؟دیدم خودش با دمپایی وایساده اونجا!))
خندیدی،از همان خنده های بلند و کودکانه و گفتی:((راستش،هرچی پول گیرم می اومد،خرج پایگاه میکردم و چیزی ته کاسه نمیموند برای پس انداز.))
آدم ولخرجی بودی.این را بعدها فهمیدم.شاید نشود گفت ولخرج.از این دست آدم هایی بودی که پول به جانشان بسته نیست و این البته نمیتواند بد باشد.
شبی که قرار بود فردایش عقد کنیم،مادرت پارچه ساتن سفید و طلایی را به خانه مان آورد:((سمیه جان،خودت هویه کاری ش کن و دورش گل بزن.برای سابیدن قند روی سرت میخوام.))
➖➖➖➖➖➖➖➖
@tollabolkarimeh
💎 نشانه شیعه واقعی
🔻حضرت زهرا سلاماللهعلیها :
إنْ كُنتَ تَعمَلُ بِما أمَرناكَ و تَنتَهي عَمّا زَجَرناكَ عَنهُ فَأنتَ مِن شيعَتِنا و إلاّ فَلا؛
❇️ اگر به آنچه تو را به آن فرمان میدهيم عمل كنى و از آنچه برحذر میداريم دورى كنى، از شيعيان مايى و الاّ هرگز.
📚 بحارالأنوار، ج ۶۸ ، ص ۱۵۵
@tollabolkarimeh
#اسمتومصطفاست
#قسمت_سی_و_چهار
همان شب با شابلون استیل دورتادورش را نقش گل رز انداختم.
رزها روی پارچه ساتن سفید و طلایی جلوه خاصی داشتند.ساعت ده شب بود که مادرت زنگ زد:((گفتن فردا آب قطع میشه،برقم!))
مامان که شنید زد توی صورتش:((وای خاک عالم،حالا چی کار کنیم سجاد؟))
سجاد و سبحان آمدند پیش تو.نیم ساعت بعد سه تایی باهم آمدید با یک تانکر.تانکر را در پارکینگ گذاشتید و بنا کردید به شستنش.تا دیر وقت شب صدای قهقهه تان شنیده میشد.
_کف تانکر پر از خزه اس.دوماد آستینا بالا،خودت زحمتش رو بکش!
تورا کرده بودند داخل تانکر و دادت بلند بود:((بابا چرا شلنگ رو گرفتین رو سرم،مظلوم گیر آوردین!))
مامان تو آشپزخانه غذا درست میکرد.زرشک پلو با مرغ و خورشت فسنجان.عطر و بوی غذا در خانه پیچیده بود.صدای جیغ و داد و گریه و خنده بچه ها بلند بود.تا نیمه شب همه بیدار بودند.دورتا دور پارچه قند سابی را با هویه گل زدم.
_بابا این تانکر سوراخه!
شلیک خنده شما از پایین می آمد.آن شب شاید دو سه ساعت بیشتر نخوابیدیم.
یازده صبح مامانت آمد دنبالم تا برویم آرایشگاه.رفتم نشستم صندلی عقب.مواظب بودم از تو آینه نگاهم به نگاهت نیفتد.وقتی از آرایشگاه برگشتیم،چادرم را روی صورتم کشیده بودم تا دیده نشوم.
مهمان ها دست زدند و کل کشیدند.
مامان کاغذی را که بالای آن بسم الله الرحمن الرحیم نوشته بود،دست به دست می چرخاند.
➖➖➖➖➖➖➖➖
@tollabolkarimeh
#پاراگراف
در همان زمان، یکی از دوستان همکارم را دیدم. ایشان از بچههای با اخلاص و مؤمن در مجموعه دوستان ما بود. او مبلغ قابل توجهی را از فرمانده خودش به عنوان تنخواہ گرفته بود تا برخی از اقلام را برای واحد خودشان خریداری کند. اما این مبلغ را به جای قرار دادن در کمد اداره، در جیب خودش گذاشت! او روز بعد، در اثر یک سانحه رانندگی درگذشت. حالا وقتی مرا در آن وادی دید، به سراغم آمد و گفت: خانواده فکر کردند که این پول برای من است و آن را هزینه کردهاند. تو رو خدا برو و به آنها بگو این پول را به مسئول مربوطه برسانند. من اینجا گرفتارم. تو رو خدا برای من کاری بکن. تازه فهمیدم که چرا برخی بزرگان اینقدر در مورد بیتالمال حساس هستند. راست میگویند که مرگ خبر نمیکند.
📚سه دقیقه در قیامت
نویسنده: گروه نویسندگان
انتشارات شهید ابراهیم هادی
@tollabolkarimeh 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴آیتالله سید رضی شیرازی، دانشمند و فعال اجتماعی بزرگی بودند که در ۹۳ سالگی از دنیا رفتند
در زندگینامه ایشان چند چیز بسیارجالب بود:
۱- سید رضی نتیجه میرزای شیرازی بزرگ هستند
۲- در ۳۲ سالگی برای دفاع از آرمان فلسطین، به نمایندگی زعیم شیعه آیتالله عظمی بروجردی به اردن رفتند
۳- در ۳۶ سالگی از استادان دانشگاه تهران بودند که توسط رژیم پهلوی اخراج شدند
۴- از ۳۷ سالگی امامت مسجد شفا در یوسفآباد تهران را برعهده گرفتند و تا روزی که توانایی جسمیشان اجازه میداد، بین مردم بودند و مشکلاتشان را حل میکردند
۵- در ۵۱ سالگی توسط گروهک فرقان ترور شدند
۶- در تبلیغ دینی بسیار قوی بودند. برای افراد وقت میگذاشتند و بیش از ۵۰۰ نفر از همین طریق به اسلام و تشیع گرویدند
۷- شاگردان بسیاری تربیت کردهاند و کتابهای مهمی نوشتهاند. به بیان دیگر کنار فعالیتهای گسترده اجتماعی و تبلیغ دینی، به تالیف و تدریس اهتمام ویژه داشتهاند
➕ ایشان آخرین بازمانده فقها و فلاسفه تهران بودند؛ نسلی از بزرگان که ستونهای حوزه علمیه تهران تشکیل میدادند
امیدوارم خداوند ایشان را با اجداد بزرگشان محشور فرماید.
@tollabolkarimeh
🌱از آیت الله بهجت پرسیدند:
کتابی در زمینه اخلاق معرفی کنید.
فرمودند...
@tollabolkarimeh
🍃کامل ترین ذکر خدا
شبهای بلند پاییز؛ یعنی فرصتی برای انتظار بیشتر. انتظار برای شنیدن شب بخیری از زبان تو. من همیشه با پاییز دوست بودهام. پاییز اگر چه زرد؛ ولی سبزی آرزوهای من است.
شبهای بلند پاییز؛ یعنی فرصتی برای التماس بیشتر. التماس برای جلب نیم نگاهی از سوی تو. التماس در دل شب، گویی اثرش بیشتر از التماسهای روزانه است.
شبهای بلند پاییز؛ یعنی فرصتی برای خلوت بیشتر. خلوتی برای خویشتن برای کنار گذاشتن غیر تو.
در دل شبهای بلند پاییز میشود تو را به دست آورد. چه زیانکاریم ما که این شبهای بلند را برای طولانیتر کردن غفلتمان خرج کردیم.
من یقین دارم که تو شبهای بلند پاییز را دوست داری. تو را قسم میدهم به این شبها مرا از چاه غفلت بیرون بیار.
✍🏻محسن عباسی ولدی
@tollabolkarimeh
پیام تسلیت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در پی درگذشت حضرت آیت الله حاج سید رضی شیرازی (رحمة الله علیه )
🔰بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
🔹ارتحال فقیه و فیلسوف متأله حضرت آیت الله حاج سید رضی شیرازی(رحمة الله علیه) موجب تألم و تأثر گردید.
🔹این فقیه عالیقدر با شیوههای استدلالی در ترویج معارف حقه شیعه کوشید وتألیفات متنوع و ارزشمندی به یادگار گذاشت.
🔹حیات فقهی،فلسفی و اخلاقی این چهره برجسته علم و اندیشه سرشار از برکات فراوانی بوده وجمع کثیری از محضر علمی ایشان بهره برده اند.
🔹 جامعه مدرسین حوزه علمیه قم رحلت آن عالم ربانی را به محضر حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه)، مقام معظم رهبری(مدظله العالی)، مراجع عظام تقلید«دامت برکاتهم»، حوزههای علمیه، به خصوص حوزه علمیه تهران، و بیت شریف آن مرحوم تسلیت عرض نموده مغفرت و علوّ درجات آن مرحوم را از خداوند منّان خواستار است.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
سید هاشم حسینی بوشهری
رییس شورای عالی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
@tollabolkarimeh
💎 اینگونه نماز بخوانیم
🔻امام سجّاد علیه السلام:
إذا صَلَّیتَ فَصَلِّ صَلاةَ مُوَدِّعٍ
❇️ هرگاه نماز می گزاری ، [چنان باش که گویی] نماز آخرین را به جای می آوری.
📚 بحارالأنوار ، ج ۷۸ ، ص ۱۶۰
@tollabolkarimeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این چک سفید امضا مال شما، فقط یک شرط داره!
#کلیپ
@tollabolkarimeh
مبلغ باید به اخلاق و رفتار خود توجه کند.
🔻حجتالاسلاموالمسلمین اشفاق وحیدی امام جمعه ملبورن استرالیا و عضو شورای علمای شیعه پاکستان در گفتوگو با حوزه:
◻️جمعیت کشور استرالیا حدود ۲۷ میلیون نفر هست و جمعیت مسلمانان از آن حدود ۳ میلیون می باشد. و اگر به جمعیت شیعه نگاه کنیم، حدود ۱/۳ میلیون نفر شیعه در آنجا زندگی می کنند. استرالیا محیط مذهبی بسیار خوبی دارد که در آن همه ادیان دارای آزادی کامل مذهبی و کلیه امکانات مذهبی هستند.
◻️علما سفیر اسلام هستند. منش و اخلاق ما باید آنقدر بالا باشد که فرد مقابل مجبور به مطالعه و تحقیق در مورد اسلام شود.
به نظرم در عصر حاضر تبلیغ بسیار آسان شده است، فقط به اخلاق و منش خود توجه کنیم و به راه درست راهنمایی کنیم، همه افراد مطالب دینی را خودشان جستجو کرده و حقیقت برایشان روشن خواهد شد.
@tollabolkarimeh
از هوایی تنفس می کنیم
که بوی خون شهدا میدهد
در زمینی راه میرویم
که از خون شهدا گلگون است
و این شهیدان
بر همه اعمال ما ناظرند....
@tollabolkarimeh
ترس، اندوه، شکست، تحقیر، شادی، موفقیت، خشم، عشق، و.... هر کدام از این احساسات اگر طیف کمرنگ تا پررنگی داشته باشند، وقتی که در پررنگترین حالت خود جای بگیرد، تا سالها جوهرش از روح ما پاک نخواهد شد. کافیست صدایی، عکسی، عطری، نسیمی بوزد تا دوباره همان حس با جزئیات در ما زنده شود.
۱۳/۱۰/۱۳۹۸ صبح جمعه، تاریخ دوباره در پررنگترین طیف بیرحمی خود قرار گرفت.
آن ساعت خواب بودیم یا بیدار؟ در تنهایی سوختیم یا همدردی هم پیش ما بود؟ تلویزیون با عکس تمام قد سردار و صوت قرآن عبدالباسط و زیر نویس《انا لله و انا الیه راجعون》سیلی این خبر را در گوش ما زد یا در شبکههای اجتماعی منتظر تکذیب بودیم؟ با هق هق گریهی مادر، پدر، همسر از خواب پریدیم یا لباس سیاه و چشمهای سرخ مرد همسایه اولین نشان از عزای مشترک ما بود؟ صدای لرزان مداح پشت میکروفون در مراسم دعای ندبه یا بغض صدای گویندهی رادیو در ماشین، ما را از ترور شهادت سردار سلیمانی باخبر کرد؟ آن صبح بر ما چه گذشت؟ ...
برای ما بنویسید؛ اولین مواجههی شما با خبر شهادت سردار عزیز چه بود؟ در چه موقعیتی؟ واکنش شما و اطرافیان چطور؟
خاطرهاش رانه دلنوشته بنویسید و در شبکه کوثرنت با هشتگ #آه_صبح منتشر نمایید.
مهلت ارسال آثار تا۱۳/۱۰/۱۴۰۰
اهدای جوایز ارزنده به ۴نفر برتر.
ملاک داوری سه برگزیده اول، محتوا و رعایت تکنیکهای خاطره نویسیست.
نفر آخر بر اساس تعداد "احسنت" بیشتر.
دوستان خود را از این رویداد باخبر سازید.
#آه_صبح
@tollabolkarimeh