13.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عمـو میشه بابای من بشی🥺؟
امنیت خود را مدیون این افراد هستیم ...😔
حتماً تا انتها ببینید و برای دیگران فوروارد کنید
#شاهچراغ
˹@tollabolkarimeh˼
جوابیه دانش منطق2.pdf
325.3K
جوابیه منطق ۲
کتاب دانش #منطق
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
#نمونه_سوال
˹@tollabolkarimeh˼
آرامش شهر در گرو خون سلیمانی هاست
تلفن خانه زنگ خورد. بابا بود با صدای خسته..
پرسیدم: #افطار كردید؟
گفتند: بچهها برايم در قرارگاه افطار آماده كردند اما نرفتم و در خط ماندم و با رزمندهها سفره انداختيم و نان پنير مختصری خورديم.
گفتم: چرا قرارگاه نرفتید؟
گفتند: «ميترسم در غيبتم مظلومی با زبان روزه، اسير و يا شهید شود.»
✍زینب سلیمانی
˹@tollabolkarimeh˼
کل اصول 3.pdf
8.39M
📌 #جزوه تایپی و نموداری (استاد مالکی) حلقه ثانیه
از بحث الدلیل العقلی تا پایان کتاب
قسمتی از #اصول۳ و تمام #اصول۴
#اصول_فقه
˹@tollabolkarimeh˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 اولین فیلم از لحظهی انفجار مهیب در یک کارخانه مواد شیمیایی تل آویو که شهر را روشن کرد!
🔹گزارش هایی مبنی بر اینکه این کارخانه متعلق به وزارت دفاع رژیم صهیونیستی است وجود دارد.
🔹این انفجار در ساعت ۱:۴۰ به وقت سرزمین های اشغالی اتفاق افتاده است.
پ ن: ای بابا، بازم تو ایران یه اتفاقی افتاد و این حوادث تو اسقاطیل شدت گرفت!
قطعا ربطی به ایران نداره و ما هم الان خیلی ناراحتیم 😎😁
˹@tollabolkarimeh˼
10.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️نخستین روایت شیرین از دختربچه دهه نود حادثه تروریستی حرم مطهر شاهچراغ(ع)
قرار نیست بخاطر دو تا تیر قانون خدارو زیر پا بگذارم...😭
#شاهچراغ
#حجاب
˹@tollabolkarimeh˼
عصـــــای دست مادر
مشغول پخت و پز بودم که صدایم زد.
برگشتم و با عشق نگاهش کردم
مادر که میخواند مرا، تمام جانم را تقدیمش میکنم!دستان کوچکش را روبه رویم گرفت.
بوسه ای بر دستانش زدم
می خواهد که چشمانم را ببندم و دستم را باز کنم،خواسته اش را مو به مو انجام میدهم.
یک شی کوچک در دستانم میگذارد!
میدانی چیست؟؟ فکر میکردم مثل همیشه احساسش را برایم روی کاغذ رنگ زده است ولی این بار ...صدایش را با شکوفه های ریز خنده آذین میبندد و میگوید :حدس بزن چیه!
اجازه میگیرم تا لمسش کنم
باورم نمیشود ولی برای اینکه بازی اش را خراب نکنم چند باری اشتباه حدس میزنم
دلش به رحم میآید ؛ وقتی میگوید چشمانت را باز کن،با باز کردن چشمانم یک قطره اشکِ عجول به پایین میغلتد.
یک جفت گوشواره کوچک برایم هدیه خریده است.
میدانی تمام پس انداز یک ساله اش را صرف این کار کرده است؟؟؟
اشک هایم پشت سر هم میریزند
پسرم را در آغوش میگیرم و تشکر میکنم
_اجازه میدهی خودم در گوشت بیندازم؟؟؟
لبخندم را که میبیند یادگاری اش را آویزهی گوشم میکند
تمام طلاهایی که برای خرید خانه فروختم یک طرف و این یک جفت گوشوارهی کوچک هم یک طرف ...
#طلبه_نوشت
✍🏻موسوی خواه
@tollabolkarimeh