#تقویم_روز
شنبه ۹ تیر
۲۲ ذیالحجه
🍂 ۷ روز مانده به محرم 🍂
@tollabolkarimeh
#چهل_حدیث از #امیرالمومنین
#روز_پنجم
إيّاک والخَديعَةَ فَإنَّها مِن خُلُقِ اللِّئامِ.
از نيرنگ بپرهيز، که خوى فرومايگان است. 🍂
تحف العقول: ص ۹۸.
@tollabolkarimeh
نوجوان که بودم یک سریال پخش میکرد اسمش معصومیت از دست رفته بود.
ماریای نصرانی یک روز خزانهدار کوفه را دیده بود که در میانهی یک همهگیری واگیردار بیترس و واهمه از مرگ، مشغول کمک کردن به خلق خداست..
به نظرش میرسد شوذب سایهای از علی (ع)، تنها قهرمان کودکی سرشار از فقر و یتیمی او، دارد.
ماریا انقدر پیغام و پسغام میفرستد تا شوذب را به دست میآورد... بیآنکه داستان جنایت و مکافات او و قصهی عشق دختر یهودی را بداند.
زنی که دشمن علی (ع) است و زندگیاش را صرف فاسد کردن شیعهی علی (ع) کرده.
نوجوان بودم و با دقت داستان را دنبال میکردم. در شوذب همانی را میجُستم که ماریا میجست. یادم هست یک دفتر داشتم و بعضی دیالوگهای سریال را مینوشتم..
از همان وسطهای سریال، شوذب عشق علی (ع) را به زندگی با دختر یهودی باخت. ماریا رفت و مُرد و من دیگر ادامهی سریال را دوست نمیداشتم.
یادم نیست اولین بار اسطورهی علی (ع) کی در ذهنم نشسته، اما قطعا مربوط به سالها پیش از آن سریال بوده.
خاطرات محوی از دوران کودکیام دارم.. وقتی رنجی در دلم داشتم که برای آن روزهای یک دختر بچه بزرگ و سنگین بود. مادرم کتابی دستم داده بود که پر از قصههای کودکانه دربارهی #امیرالمومنین بود.
بهم گفته بود امیرالمومنین بابای تمام بچههای غمگین بوده و خوشحالشان میکرده.
این داستانها را بخوان. خودت میفهمی. بعد با او حرف بزن تا خوشحالت کند..
یادم نیست که داستانها را کامل خواندهام یا نه.
یادم نیست که دقیقا از چه اتفاقی رنج میبردم.
نمیدانم دقیقا همین جملات را به من گفت یا نه.
اما از همان روزها، امیرالمومنین شد بابای روزهای غم و غصهام. ریسمان روزهای فروریختنم.
✍زینب ذوالقرنین
@tollabolkarimeh