eitaa logo
طلاب الکریمه
12.3هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
«هر آنچه که یک بانوی طلبه لازم است بداند را در طلاب الکریمه بخوانید»🧕 📌 منبع: جزوات و نمونه سوالات طلبگی و اخبار روز ارتباط با ادمین: @talabetooba
مشاهده در ایتا
دانلود
✅دسترسی سریع شما به جزوات و نمونه سوالات 👆👆
هوالشهید از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان این روزها دارم مثل چی... فقه۲ می‌خوانم. سه ترم پیش که به بهانه مقاله حذفش کردم فکر این روزها را نمی‌کردم. اینکه مجبور می‌شوم بعد صلاه صبح بین الطلوعین بنشینم پای فرمایش جناب فقها. اینکه به جای خواب قیلوله آنقدر شاهد و شهادت و مشهود ببینم که بیم شهید شدنم برود. اینکه وسط چرتهای بعداز ناهار هم قاضی القضات دست از سرم برندارد. روزی هزار بار بلکه بیشتر خدا را شکر کنم که رشته‌ام کلام بوده و هست و خواهد بود. این روزها دارم دست و پا می‌زنم. دارم جان می‌کنم بلکه بفهمم اعاظم چه فرموده‌اند. از بر کردنش که پیشکش. شب که میرسد وقت خواب کسی توی ذهنم می‌پرسد کدام طریق درست بود؟ طوسی؟ صدوق یا کلینی؟ کدام راوی ثقه بود؟ کدام روایت اطلاق داشت و کدام مقید بود؟ کبری انجبار اصلا چه بود. کجا ادله تعارض می‌کرد؟ کدام تعارض را بی‌محلی می‌کردیم؟ وای خدایا من... دوباره صبح باید از اول بخوانم. دارم به یقین می‌رسم که اسم و فامیلی‌ام اشتباهی است! خدایا من زورم نمی‌رسد. حرفم خریدار ندارد پیش آدم‌ها. من فقط یک طلبه ناچیزم که فقه را نه دوست دارد و نه می‌فهمد. ولی خدایا تو خدایی کن. یک روز صبح وقتی بیدار شدم. وقتی صلاه صبحم را سلام دادم خبری از فقه و اصول توی درس‌های حوزه نباشد. قبول؟ واپسین ساعات ۸شهریور۱۴۰۳ ✍یک فقره از طلاب @tollabolkarimeh
21.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
《هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏ اند مرده مپندار بلكه زنده‏ اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى ‏شوند》آل عمران، ۱۶۹. داستان شنیدنی محسن زیارتی در @tollabolkarimeh
آینه زنگار گرفته که دیگر آینه نیست. عقلِ محجوب در حجاب ظلمت گناهان که دیگر عقل نیست، وَهم است. از تو کَبکی می‌سازد اَبله، که چون سَر در برف‌های غفلت خویش فرو بُردی، بینگاری که کسی نیز تو را نمی بیند: نَسُوا اللهَ فَاَنساهُم اَنفُسَهُم. ، ص ۱۰۰ @tollabolkarimeh
🔴 ‌سالروز شهادت پیامبر مهربانی ها، حضرت محمّد صلی الله علیه و آله، و کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی علیه السلام، و خورشید هشتم هدایت، امام رضا علیه السلام بر شما تسلیت باد. @tollabolkarimeh
خاک یعنی هویت... هویت که داشته باشی یعنی زنده ایی و اصالت داری، ریشه داری، فرهنگ داری... دلُوم مِیخا به رسم جنوبی، بنویسُم. خِبر اومِه که دشمن پِسِ دیوارهای بوشهر صف کِشیدِن.از نَخلستون خارک و دُمباز چِیدن رِگ غِیرَت که واجُنبِی، علی بُچِ خان دلواری، کِمَر بر نِیسی اجنبی سُفت واکِه.که مو شیر جنوبُم از کسی زَهلَم نِمیشه.او دِلش پِی خدا بی ، با بسم الله عَزمش کِه، انگلیسی غرق واوی توی دِرگَه، نیس واوی توی تاریخ حماسه. گرامی می داریم فرا رسیدن سالروز شهادت مرد مردان خدا،او که چون نخل در دل زمین نخلستان، ریشه داشت و در اوج مظلومیت ، شجاعانه با توکل و توسل، عزم مردان و زنان خطه ی بوشهر را جزم نمود تا ذره ایی از خاک وطن را به بیگانه ندهد. ایشان در آن دوران ارتباط قوی با مرجعیت شیعه و چهره های برجسته انقلابی داشت .طبق تربیت اسلامی و پرورشی شیرزنانه،مسیر حماسه را در پیش گرفت و دست استعمار را از ریشه جدا کرد.تپه رشادت شهید مقاومت جنوب، شهید رییسعلی دلواری در ساحل شهر دلوار، یادگار آن دوران است.مسافران نجف، در وادی السلام، می توانند زائر قبر او شوند که طبق وصیت ایشان، در آنجا دفن شده است. قصه ی دلیری رییسعلی و یارانش، لالایی مادران است تا شیربچگان جنوب، سرخم نکنند و در سخت ترین و حساس ترین ایام، بر چشم طمع دشمنان چون موج خروشان خلیج فارس فرود آیند و از مواضع خود کنار نروند. راه شهیدان ادامه دارد.... ✍آرزو مانعی @tollabolkarimeh
محوطهٔ خطر قدم‌هایم را آرام آرام به سمت ساحل برمی‌دارم. صدای امواج دریا گوشم را به نوازش وامی‌دارد. به دریا که نزدیک‌تر می‌شوم؛ افق مرا محو تماشای خود می‌کند. ناگهان تابلویی از کنارچشمانم می‌گذرد: "شنا اکیدا ممنوع! اینجا محوطه خطر است!!!!" به فکر فرو می‌روم!! کمی آن سوی مرزها امن‌ترین مکان‌ها می‌شود، محوطهٔ خطر...خانه،مدرسه و حتی بیمارستان شفا!!!!! به خود می‌آیم.نگاهم به مردی خیره می‌ماند، دست پسرکش را محکم می‌فشارد که مبادا غرق شود. تصاویر محمد ابوالقمصان پدر فلسطینی جلوی چشمانم رژه می‌رود.پدری که برگه شناسنامه نوزادان دوقلویش را با کلی ذوق می‌آورد؛ اما از این دنیا تنها بمباران سهم او می‌گردد. نگاه مردی با کمی فاصله دخترکش که در آب دریا نشسته است را می‌پاید. حتماً مراقب است که برای دخترکش اتفاقی نیافتد؛ اما کمی آن‌ سوتر، دخترکی تنها در میان آوارهای غزه زمزمه تلاوت قرآنش به گوش می‌رسد. عبور می‌کنم؛ ولی من می‌مانم و دریایی از تلاطم خیال غزه... ✍بابامیر @tollabolkarimeh
12.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالروز شهادت امام رئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام تسلیت باد. @tollabolkarimeh
🔁 آدرس بعضی از محل های اسکان رایگان مشهد مقدس همراه با لوکیشن نشان: (بفرستید برای دوستانی که مشهد مشرف شدند) طبرسی شمالی ۳۴، حسینیه حضرت علی اکبر علیه السلام https://nshn.ir/62vb1MC1pJVr-A بلوار شارستان رضوی، ته پل محله ۱۱، موکب امام رضا https://nshn.ir/887b1dbQGJdoPK بلوار طبرسی، ابتدای بلوار سردار شوشتری https://nshn.ir/sb1jy9VJd5ER پارکینگ شماره یک حرم مطهر https://nshn.ir/7dQb1jxN0JdEYH خیابان دانش، خیابان فرهنگ، کوچه ۸ ، حسینیه فلاحتیان https://nshn.ir/Qb1F-CGJju2Q بلوار شهید آوینی، خیابان گلریز، کوچه ۱۰ ، حسینیه خدمتگزاران امام حسن https://nshn.ir/627b1dzQ0JVZVC خیابان خزایی، کوچه ۱۴، سالن ورزشی ۹ دی https://nshn.ir/47rb1JqIYJdgb5 بلوار طبرسی جنوبی، کوچه ۶۰، خیابان فتاح، کوچه ۲۲ https://nshn.ir/rb1Vtg2JJZ3G بزرگراه بابانظر، خیابان شهید نوروزی ، کوچه ۱۲ ، مسجد موسی بن جعفر (ع) https://nshn.ir/937b1jwq2JJm9n بلوار شهیدقرنی، کوچه ۱۹ ،نبش چهارراه سوم https://nshn.ir/247b1V94WJj19 بلوار طبرسی جنوبی، کوچه 56(خیابان طلوع) https://nshn.ir/rb1VX9YJJr7X خیابان مهرآباد ، کوچه ۱۳، مهدیه مهرآباد https://nshn.ir/62sb1F4kyJJI_6 خیابان شیرازی، کوچه ۲۰، موکب امام مهربانی ها https://nshn.ir/Qb1d18pJjqts @tollabolkarimeh
🔺ردّپای صهیونیست در قصه‌ی ز.ز.آ 🔻ربط استر یهودی ، مهسا و صهیونیست 💥رژیم کودک‌کُش صهیونیستی با نصب بنر فوق👆در سرزمین اشغالی؛ مهسا امینی را هم ردیف استر، ملکه یهودی خشایار شاه هخامنشی که با کمک عموی یهودی خود [مردخای‌ملعون ] در دربار هخامنشی نفوذ کرد و با دسیسه های فرقه‌ای، موجب نسل‌کُشی ۸۰ هزار ایرانی شد قرار داده و او را [استر معاصر] لقب داده است، این بنر و لقب اعطایی یهودیان به مهسا؛ محور استراتژی جنبش ز.ز.آ که با مرگ سازماندهی شده مهسا توسط ضدانقلاب پان کردیست و یهودی مستقر در کردستان عراق، کلید خورد را مشخص می‌کند و آن چیزی نیست جز ضدّیت عمیق و اعتقادی با نژاد و خون ایرانی و شیعیان حیدر کرار در این سرزمین. 💥ملت شجاع ایران بداند که فتنه ز‌.ز.آ، چیزی نیست جز دسیسه‌ی صهیونیست‌های نژاد پرست قاتل در هر لباس و گویش برای ضربه به نژاد و خون ایرانی. ✍ دکتر محمد ذاکر
خط ۸۳۰ واحد اتوبوسرانی (اتوبوس صلواتی زائر) توقف می‌کند. به همراه دخترم سوار بر اتوبوس جایی را برا نشستن پیدا می‌کنیم. قسمت مردانه اما شلوغ است و جا برای نشستن نیست. در میان این شلوغی، نگاهم به دخترکی ۵، ۶ ساله خیره می‌ماند. دخترک تپلی با موهایی آبشاری! قد راست کرده و در کنار پدرش جای گرفته. چند ثانیه‌ای می‌گذرد پدرش را در آغوش می‌گیرد. گاهی سر بلند می‌کند و نازی می‌کند و مجدد آغوش گرم پدرش را پذیرا می‌شود. صحنه‌‌ی عجیبی است! واقعیتی که به خیال شباهت بسیاری دارد. صحنه برایم آشنا است! از این شلوغی فاصله می‌گیرم. نگاهم در دور دست‌ها خیره می‌ماند به واقعیتی تلخ! در ذهنم تصاویری از هر روز فلسطین تداعی می‌گردد. پدری که دخترکش را روی دستانش می‌گیرد. سر او را به لبانش نزدیک می‌کند و در گوشش چیزی را زمزمه می‌کند. به گمانم تلقین باشد. دخترک به خواب ابدی فرو می‌رود. واقعیتی تلخ از ماجرای تکراری هر روز غزه! اشک در چشمانم سنگینی می‌کند؛ که با صدای دخترم به خود می‌آیم. بار دیگر نگاهم به دخترک خیره می‌ماند. به همراه پدرش در صندلی‌ها جایی برای نشستن می‌یابد. سرش را روی شانه پدرش می‌گذارد و آرام می‌گیرد. چند ثانیه‌ای بعد سرش را برمی‌دارد و دومرتبه همین کار را تکرار می‌کند؛ گویا دلتنگ آرامشی گمشده است. پدر ناز دخترکش را خریدار می‌شود. سرش را به سر دخترک می‌چسباند و لحظه‌ای بعد سر به شانه او می‌گذارد. آرامش گمشده پدر دختری! آرامش.....آرامش.... آرامش، واژه بیگانه‌ای است برا دخترکی که در میان ویرانه‌های غزه با ظاهری آشفته و موهای بهم ریخته قد علم می‌کند و فریاد یا الله‌اش خرابه‌ها را به لرزه وامی‌دارد. در میان چشمانی خیس خیالم در خیال مسافران و زائران گم می‌گردد. با خود می‌گویم ای کاش دغدغه همه آن‌ها مسئله اول دنیا بود. فلسطین....غزه... ✍بابامیر @tollabolkarimeh
یوم الحسرت پیرزن کنار دستی‌ام درد دلش باز شده. گاهی یک "خدا سلامتی بده" می‌گویم تا ناراحت نشود. نمی‌خواهم به هیچ‌کدام بی‌احترامی کنم. یک گوشم با اوست و گوش دیگرم به سخنرانی. "یک درهمش توی چاه افتاد. بهش گفتند یازده درهم باید خرج کنی تا بتونیم یک درهم را در بیاریم. می‌گه اشکالی نداره برام بیاریدش چون دوست ندارم هر دفعه از کنار چاه رد می‌شم افسوس بخورم و اعصابم خرد بشه." اول و آخرش را درست نفهمیدم؛ ولی این‌جای مطلب را با‌دقت گوش دادم. نمی‌دانم چرا روز قیامت در نظرم آمد. درست آن لحظه که پرونده‌ام را روبرویم قرار می‌دهند. دنبال اعمالی می‌گردم که به گمانم باید ثبت می‌شد. سفید سفید است. مات و مبهوت می‌مانم. چه کرده‌ام که نیستند؟ اعمالم از مقابل دیدگانم می‌گذرند. اندک اندک به‌دستشان می‌آورم؛ اما با یک گناه چند تایی باهم پاک می‌شوند. قطره اشکی روی گونه‌ام سُر می‌خورد. به عکس ضریح شش گوشه خیره می‌شوم: " آقا دو ماه تموم شد. نکنه به خیال خودم ی درهم، ی درهم دارم جمع می‌کنم؛ اما با گناهام چند درهم را ی دفعه‌ای از دست بدم؟ اونجا دستم خالیِ نمی‌تونم هزینه بدم حتی چند برابر تا بتونم دوباره اون را برگردونم. نکنه رهام کنید و روزی برسه که از کنار اعمالم عبور می‌کنم و افسوس می‌خورم؟ آقا من برات کم گذاشتم. توی مصیبتت جون سخت شدم. هنوز زنده‌ام و نفس می‌کشم. تو از خونواده‌ی کریمایی، می‌شه تو اون روزی که دستم خالی‌ِ و کسی فریاد رسم نیست، برام کم نذاری و پناهم بشی؟" ✍نوری امامزاده‌ئی @tollabolkarimeh