و التین و الزیتون..
قسم به دو میوهی بهشتی...
و سوگند به دو کوهی که شـهـر دمـشـق و بـیـتالمـقـدس بـر آنـهـا قـرار گـرفـتـه؛ قسم به سـرزمـیـن قـیـام بـسـیـارى از انـبـیـاء و پـیـامـبـران بزرگ خدا... قسم به دو کوهی که بر یکى از آنها درختان انجیر مىروید، و بر دیگرى درختان زیتون...
آری، والتین! قسم به خودش، به برگان ساترش؛ آن دم که لباس آدم و حوا در بهشت شدند و آنها را پـوشـاندند...
والزیتون! آن دم که در آخـریـن مـراحل طوفان، نوح نبی کبوترى را رها کرد تا درباره پیدا شدن خشکى از زیر آب جـسـتـجـو کند او با شاخه زیتونى بازگشت ، و نوح فهمید که طوفان پایان گرفته و خشکى از زیر آب ظاهر شده است! از آن دم بود که شاخه زیتون رمز صلح و امنیت است!
بعضى نیز تین را اشاره به مسجد نوح که بر کوه جودى بنا شد مىدانند و زیتون را اشاره به بیتالمقدس!
همهی تفاسیر ما را خوش و گواراست...
و چه شیرینتر وقتی حدیث نبوی را مىخوانیم که خداوند از میان شهرها چهار شهر را برگزید، و درباره آنها فرمود: و التین و الزیتون و طور سینین و هذا البلد الامین : تین مدینه است و زیتون بیت المقدس و طور سینین کوفه و هذا البلد الامین مکه است.
قسم به جان شیرینت زیتون! روزی سرزمینت آزاد خواهد شد!
إنهم یرونه بعیدا و نراه قریبا...
تلخی حالت از خون دل خوردن مردمانت در اسارت است! قسم به خون دلت زیتون! کام مردمانت روزی شِکَرین خواهد شد!
✍ #سونیا_سجادی
@tollabolkarimeh 🌷
🔻صفِ شورِ شِکر!
در عـجبم از خودمان، که گاهی لباس ادّعا بر تنِ مُدعیِّمان عجیب لق میزند!
میگوئیم فرهنگ، میگوئیم هموطن، میگوئیم مسلمانی و گاهی در الفبای این مضامین، کلاسْ اولِ مداد قرمز به دستیم!
اگر متاعی کم است چه میشود مدتی به کم قانع شد؟!
اگر کم نیست و فقط عادت کردهایم با نواخته شدن طبل شایعات به صف شویم که دیگر چه جای ادعا؟!
پینوشت:
مشاهده برخی صحنهها واقعا متاثر کننده است! این فرهنگ غلط و زشت به صف شدن و چندبار به اول صف رسیدن و دوباره رفتن به انتها تا از یک چیز چندبار نصیبمان شود!
از دور در گوشهای از فروشگاهی جماعتی را نظاره میکردم؛ فروشنده به مردی مُسن میگفت: « پدرجان دو روز پیش که سه بسته شکر گرفتی! چه میکنی با این همه شکر؟!»
اصلا چرا وقتی چیزی گران میشود به صف میشویم؟! چرا خرید را برای مدتی تحریم نمیکنیم تا ارزان بشود؟! تا جنسی گران بماند روی یک مُشت دستِ خائنِ محتکر؟!
اگر هول نشویم و بقیه را با شایعاتِ “نیست” و “کمیاب شده” و “بگیر بزار خونه گیر نمیاد” و “داره گرون میشه” هول نکنیم، هیچ اتفاقی نمیافتد! چند سالی هست با معضل گرانی مواجه هستیم؛ اما قحطی که نیامده، کسی هم از گرسنگی نمرده است الحمدلله!
فقط صفِ شورِ شِکر که نیست! در موقعیتهای زیادی شورش را درآورده ایم! یک روزبنزین! یک روز مرغ، روزِ دیگر گوجه فرنگی و پیاز!
پـس کـی قرار است ارتقاء پیدا کند این فرهــنگ؟!!!
✍ به قلم #سونیا_سجادی
@tollabolkarimeh 🌷
🔻عَبدی عـظیم دَر رِی!
نمیشناختند که کیستی… عبـدی عظیـم را از دست داده بودند و نمیدانستند!
پیکر پاک شما را که برای غسل مهیا کردند در جیب لباستان نوشتهای یافتند و تازه متوجه شدند که نـوری از اهل بیت در بینشان بوده!
«من ابوالقاسم ، عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن علی بن حسن بن علی بن ابی طالب هستم.»
سلام خدا بر پدرتان «عبدالله » و مادرتان «فاطمه» دختر عقبة بن قیس!
مبارزه و پیکار بر ضدّ ستم و سلطه استکباریِ حاکم بر جامعه اسلامی، ارثی بود مقدس که نسل به نسل در بین نوادگان اهل بیت به جا میماند! تاریخ، شهادت پدرتان در زندان را ثبت کرده است! تماما سودای انتقام صلح تحمیلی به جد عزیزتان، حسن مجتبی را در سر داشتید و لحظهای از حرارت داغِ کرب و بلای عمویتان حسین بن علی در وجودتان کاسته نمیشد!
کرامت طبع ، عزّت نفس و خدمت به محرومان، ملقّبتان کرد به «السیّد الکریم» که البت تمـام خاندانتان سَیـِّد بودند و کریـم!
خوشا به بخت بلندتان که در دوران حیات، پنج امام از امامان اهل بیت علیهم السّلام - یعنی امام کاظم علیه السّلام تا امام عسکری را درک کردید…
خوشا به این عزت که امامِ زمانتان در وصفتان فرمود:
«أما إنّک لَوزُرتَ قَبرَ عَبدِالعَظیمِ عِندَکُم کُنتَ کَمَن زارَ الحُسَینَ بنَ عَلِیٍّ علیه السّلام بدان که اگر قبر عبدالعظیم را در شهر خودتان زیارت کنی ، مانند کسی هستی که حسین بن علی علیه السّلام را زیارت کرده باشد.»
و چه سندی محکمتر از تائید امام هادی که شما را مجتهد و امین خود در مسائل دینی می دانست:
«یا أبا حَمّاد! اَشکَلش عَلشیک شَی ءٌ مِن امرِ دینِک بنا حِیَتِک فَسَل عَنهُ عَبدَالعَظیمِ بنَ عَبدِاللهِ الحَسَنِیّ و اقرِئهُ مِنِّی السَّلامَ .
ای ابو حماد ! هنگامی که چیزی از امور دینی در منطقهات برای تو مشکل شد ، از عبدالعظیم بن عبدالله حسنی بپرس و سلام مرا به او برسان.»
حکومت جور عباسی از سابقه مبارزاتی و شخصیت علمی و جهادی و ارتباط بسیار نزدیک شما با اهل بیت علیه السّلام به خوبی آگاه بود و شما را وزنهای وزین برای شیعیان می دانست؛ از همین حیث بود که زندگانی مخفی شما در سال های پایانی عمرتان شروع شد… سالها تحت تعقیب حکومت وقت قرار گرفتید!
و اما پس از این همـه سختی، هیچ نمی توان باور کرد انتهای زندگانی شما وفات باشد!
تورق میکنم کتاب الشجرة المبارکة را؛ چشمم به لفظ “قتل” بر میخورد!
و قتل بالری و مشهده بها معروف و مشهور.
کتابی دیگر بر میدارم… المنتخب الریحی اشاره ای دگر دارد بر مظلومیت شما:
و ممن دفن حیا من الطالبین عبدالعظیم الحسنی بالری . گفته شده از جمله کسانی که از خاندان علی بن ابی طالب زنده به گور شده، عبدالعظیم حسنی در ری است!
در گزارش دیگری به کتاب مشجّرات ابن معیه، نسبت داده شده که شما را با زهر، به شهادت رساندهاند!
نمیتوان باور کرد که معصوم، زیارت شما را تشبیه به زیارت امام حسین علیه السّلام کرده باشد و شما در انتهای زندگانی شباهتی به سیدالشهداء نداشته باشید!
سـلام خدا بر حیات و مماتِ الهیِ شما...
✍ به قلم #سونیا_سجادی
@tollabolkarimeh 🌷
🔻من دخترم... دختری مسلمان!
من دخترم… دختری از جنس بلور، همطراز نور، پُر وجود و پُر سرور، پرتوی از تلألؤ حور، پُر غرور در مقابل چَشمانی که نامحرم میخوانندشان!
من از جنس آن بانوئیام که رحمت عالمیانم، امّ ابیها میخواندش… من از جنس آن دختری هستم که محل جلوسش زانوان احمد و مصطفای خداوندی بود… من از جنس فاطمهای هستم که سیب بهشتی، عِطر از سینهاش طلب مینمود…
گلهای همیشه بهار حیاط مادربزرگ هم توان رقابت با طراوت پیچیده در حیای دخترانهام را ندارند… شاید تنها دماوند بتواند غرور مقدسم را درک کند؛ آن زمان که زیبائی های خداوندیام را در لابلای چادر عفت و حیا میپوشانم! من دخترم… دختری مسلمان!
پدرانههای پدرم مرا سیراب از محبت اغیار میکند و رفاقتهای برادرم، بینیاز میکند مرا از طلب توجه جنس مخالف در کوی و بازار!
ملاک بلوغ عقلیام را درآمدن دندان عقل نمیدانم؛ بلکه برق نگاه از سر رضایت شماست مادر، که مرا به خودباوری میرساند!
آنقدر ز دامان عفیف و پُر زمهر مادرم دانستنیها کسب نمودم که دیگر نیازم به سمت “ادب از که آموختی ز بیادبان” نمیرود…
دختری که ظرافتهای خانهداریاش، عِطر کدبانوگریهای مادرش را میدهد…
آماده برای همسر شدن…
جنس دخترانه من آن قدر ترد و لطیف است که حتی صدای پای گامهایم نیز میتواند سرهای اغیار را به سمتم بکشاند… که حتی طنین صدایم نیز ممکن است دلها را بلرزاند؛ اما زینب سلاماللهعلیها، دخت امیرِ مؤمنان مقتدای من است؛ صلابت در نوای من است… حُجب همراه حیا در نگاه من است… آزادگیِ در پس معجر پناهگاه من است… آری، دختر حیدر کرار مقتدای من است… زینب سلام الله علیها ، بانوی تمام عیار من است…
من دخترم… دختری مسلمان…
✍به قلم #سونیا_سجادی
@tollabolkarimeh 🌷
🔻یک پَـر از وفایِ کبوترهایت!
مولا! می بینم که این روزها همه از ضمانت شما در حق آهو سخن می گویند و کمتر کسی حواسش به وفای او و برگشتنش است… اینکه شما را خجل نکرد و ریشی را که گرو گذاردید برباد نداد!
شما ضمانت می کنید و در مقابلِ مُشت مُشت قنوت مان، قواره قواره حواله حاجت روایی به دستمان می رسد؛ امّا گاهی اوقات یادمان می رود که سند ثامن الایمه ایتان را در عرش گرو گذارده اید و از آن طرف می رویم حاجی حاجی مکّه! راستش میزان وفای برخی آدمیزادگان را باید از سازنده شان پرس و جو کرد… خدا ما را خوب شناخته است که در کلامش َمثَل کشتی نشینان و طوفان و دعا و ناله و بی خیالی و آرامش بعد طوفان را آورده است! اگر یک پَر از وفای کبوترهایت در ما بود که دیگر سر سفره ات دانه برنمی چیدیم و تخم طلا را برای همسایه نمی گذاردیم! هرچند که شما آراسته به صفات الهی هستید؛ همان خدایی که غنی است و حمید، و ما فقیرانی هستیم که زمین داشته هایمان کویریست و آسمانمان بی مائده و محتاج به دعای باران شما.
کاش برایمان معرفتی طلب کنید که تنها وقتی هشتمان گرو نُهمان شد نگوییم: السلام علیک یا غریب الغربا! از این دست کاش ها بسیار است؛ چرا که زیارت با معرفت کم است مولا… کاش مِن بعد، عروسی هایمان هم، علوی و رضوی می شدند و شیطان کلاه شرعی سرمان نمی گذاشت و نمی گفتیم: عیب ندارد یک شب است… آهنگِ خالیست! و سر آخر، از آنطرفِ پردهِ کُلفتِ غفلت، یادمان میرفت هنرمندی بعضی ها را که با آهنگ خالی هم می توانند مجلس را گرم کنند… کاش مجالسمان ” ورود برای عموم آزاد ” می گشت؛ حتّی برای آنهایی که چند سالیست پا در مجالس خویشانشان نگذارده اند… حتّی خواهر… حتّی برادر؛ چرا که شنیده بودند حرام بودن اختلاط زن و مرد را... چون می دانستند حُرمت غنا و آوازه خوانی را…
البتّه مولاجان، شیعیانی هم هستند که دلشان در گرو فرزند غریبتان مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است! انار صبح جمعه شان قضا نمی شود تا چه رسد به ندبه شان… نه، آنقدر بی معرفت نیستند که تازه سر ظهر ضجه بزنند: أین الحسن و أین الحسین(علیهم السلام)… ، امّا با همه این اوصاف باز نباید از دست شرّ شیطان غافل شد که در طرفه العینی غفلت، مؤمن را تنزّل می دهد به مسلم، و مسلم را می کند منافق و کافر! آری با وضو بودن از دم گهواره نیکوست؛ امّا باید دید دم گور، ربّ و کتاب و اماممان کیست!
بگذریم از این حرف ها تا نگویند شادیشان نیز عزاست؛ اجازه دهید کمی از بی ابری آسمان دل برخی زائران با صفایتان بگویم که درد دلهایشان هم شنیدنیست: یکی می گوید: سلام آقا جان، امروز حال شما خوب است! آن یکی با زبان آذری عرضه می دارد: یا امام رضا من دردی کشیده ام که شما نکشیده ای؛ اگر هم بگویی ( العیاذبالله) دروغ است، یا امام رضا من مستأجری کشیده ام و شما نکشیده ای! کناری اش به نظر ، حاجتش خیلی سنگین است! طوری که به ضریح چسبیده و کنج آن را حق کسی نمی داند جز خودش؛ آن یکی هم جوان است؛ از آن دم بختی ها، از همان هایی که خسته شده اند از بس مورد تفقد و عنایت پیرزن های در و همسایه قرار گرفته اند که: ” الهی عروس بشی مادر، خدا بهت پسر بده! ” ؛ آخری پسربچه 5 - 6 ساله ای است که به محض دیدن ضریحتان ایستاده و با صداقت تمام دنبال شما می گردد، می گوید: ” پس امام رضا کجاست ؟! ” … سر آخر هم سفارش عمه اش را که التماس دعای عاقبت بخیری از او کرده بود به شما عرضه می کند که: ” یا امام رضا ! دعا کن عمه فاطی آدم بشه ! ” … .
ای کاش و حسرت آخرم مولاجان: کاش صداقت بچه گی هایمان با بزرگ تر شدنمان اینقدر کوچک نمی شد… مولا، ای کاش ! …
✍ به قلم #سونیا_سجادی
@tollabolkarimeh 🌷
🔻ما همسرانِ طلاب...
خدمت برخی حضرات چند خط عریضه برخط کرده ایم:
ألا یا اهل الدقة و النظر! بفرمائید خدمت برخی از ایشان، که در تابستان هم رنگِ عبای رهبر بر تن کردن و در زمستان شال گردن همانند ایشان به دور گردن انداختن ایشان را شبیه رهبر نخواهد کرد! بفرمائید به ایشان که عکس دست و انگشتر عقیق انداختن و حک کردن مُهر حضرت فلان بن فلان گوشه ی تصویر، حتـی یک قدم آنها را به مرام رهبری نخواهد رساند! شبیهِ آقـا شدن تقوا میطلبد و اخلاص!
تجربه ی تاریخ نشان داده جاری کردن قاعده ی یکی به نعل زدن و یکی به میخ کوبیدن برای حفظ مقام و جایگاه در جامعه، و نادیده گرفتن حق مظلومین در برابر ظالم، تاوان سنگینِ دنیوی دارد؛ اُخروی که جای خود!
قاعده ی لاضرر و لاضرار را در قضاوت ها دخیل کنیم تا ایمانِ اسلاممان پایدار بماند!
برخی عملکردهای حضرات، ساکت تر از بیع معاطات است! سکوت میکنند تا اقبال عمومی شان ترک نخورد و خدشه دار نشود! بفرمائید برای متنبه شدن اطرافیان، لسان مبارک گشوده، به احترام قرائت این همه قرآن، فرقان شوند و آشکارا حق را از باطل تفکیک نمایند!
بدونِ بزرگ نمائی چند بندی هم از کوچکیِ مقام و منصبمان عرض کنیم:
ما زنانِ طلاب که سری در سـرها نداریم و همسرانمان به غیر از کتاب و سجاده به جایی وصل نیستند، مصداق این روایتیم که معصوم فرمود: بترسید از ظلم در حق کسی که جز خدا پناهی ندارد!
حضرات مسئولینِ بی اعتنا به وضع طلاب! الله الله بترسید از نادیده گرفتن این ظلم ها!
این چند خط را عرضه داشتیم نه از برای اینکه سهم خواهی از گوشه ی دنیایِ دون داشته باشیم! بی تعارف، همان زمان که عقد بسته ی یک طلبه گشتیم، دلبستگی از مادیات را سه طلاقه کردیم! ما را صاحبی اسـت که یک عالَم، به برکت نگین انگشتر عقیق دست مبارکش رزق می خورند!
قبل از اینکه یقین به درستی انتخابمان پیدا کنیم، یقین به کثیرالرماد بودن و کَرَم صاحب این خوان و سفره ی طالبانِ قال باقرها و قال صادق ها داشتیم!
ما روایات «بر گردن خداست رزق طالب علم» را موثقه می دانیم!
ما از صدقات جمع آوری شده در مساجد بیزاریم! ما از صاحبان این تصدقات که با جسارت تمام به همسرانمان می گویند: «ما پول منبرت را می دهیم! باید مطابق میل ما خطابه برانی» بیزاریم!
از آن دسته مسئولینِ تبلیغ که کلام معطر مقام معظم رهبری را به سُخره می گیرند و جُرم طلبه را آتش به اختیار بودن می نامند بیزاریم!
دنیا گذراست؛ می گذرد... اما غیرت دینی نمی گذارد از حق جسارت های به منبر و روحانی و مسجد بگذریم!
تهمت های برخی عوام که از سر ندانستن و تبلیغات مسموم ماهواره ای نثار طلاب می شود را می توان نادیده گرفت؛ چه می شود کرد جاهلی است قاصر! اما آنکه دین بیش از پوسته ی ظاهرش نفوذ نکرده و عُجب امانش را بریده، عالِم مقصر می نامیمش! آنکه موهای سپیدش تاب اقتدا به جوانی در لباس روحانیت را ندارد!
آن عده ی قلیل که علی الظاهر سنگ ولائی بودن بر سینه میکوبند و با عملکردشان تارهای سست و ضعیف ایمانشان را می درند! فتوای رهبر نیز اگر خلاف میلشان باشد می شود روایتِ مطرود!
تریبون های حضرات مسئول خود گواهند که چه اعتراضات و توبیخاتی نثار برخی رجال دولتی می شود که الحق و الانصاف درست است و بجا! اما چه می شود که در پایِ عمل، پایِ اعمالِ حضرات می لنگد؟! رعایت انصاف مراعات نمی گردد!!! جوان مؤمن انقلابی را زیر پایِ قدرت خود له کردن، آرام و بی صدا چه لذتی دارد برای برخی آقایان!!
حتـی در زیر لوا و پرچم عبا و قبا نیز، شایسته سالاری ام آرزوست... .
طلابی را که دنیایشان را به تهدید و تطمیع نمیفروشند خانه نشین کردن، سبقه ای دیرینه دارد! قبل از انقلاب در زمان طاغوت برخی طلاب را از منابر به زیر میکشیدند؛ اما در حکومت اسلامی آنهم پس از گذشت 40 سال، مانع منبر رفتن طلاب شدن توسط عده ای اندک که خود را صاحب مسجد و منبر و مملکت می دانند ننگی است ابدی! و سکوت و اهمال مسئولینِ ذی ربط گناهی است که در آخرت - جائی که هیـچ توجیه و عذرخواهی ای پذیرفته نیست - باید بدان جواب دهند!
هر چه باشد تمام این معارف را در پای منابر حضرات آموخته ایم!
حضرات، آقایان، رجالِ مسئول! دنیا گذراست! قطعا می گذرد! اما ما نمی گذریم!
حرف آخر: ما را به سخت جانیِ خود این گمان نبود!
✍ به قلم #سونیا_سجادی
@tollabolkarimeh 🌷
🔻جسارت های ادامه دار...
بعد از حسین بن علی روحی له الفداء، جنگ هایشان نرم گشت... خون ثارالله در رگ ارواح خفته ی مردم شریان یافته بود...
شاعر، تاریخ اسلام خوان بود که گفت: این حسین کیست که عالم همـه دیوانه ی اوست... کلامش دقیق است و ابیاتش وثاقت روایات را دارد...
زهرِ خاموش را جایگزین شمشیر پرهیاهیو کردند؛ اهل بیت عصمت و طهارت را مظلومانه با زهر مسموم می کردند و با وقاحت تمام، پس از شهادت، بدن مبارک را نشان مردم می دادند تا بگویند ما دستمان به خون فرزندان پیامبر آغشته نیست!
برای از بین بردن جایگاه امامت در بین مردم، مجلس شراب میگرفتند و ایشان را به اجبار دعوت میکردند. برای زائل کردن مقام معنوی حضرات، رقاصه و بدکاره در زندان می گماردند. برای زیر سوال بردن مقام علمیِ فرزندان آل الله، محفل پرسش و پاسخ علمی راه می انداختند! هر چه خباثت در چنته شان بود به رو می کردند؛ اما خدا زیر و رویشان می کرد! آخر نیرنگ ها ختم به خیری از آیات قرآن میگشت: و مکروا و مکرالله و الله خیرالماکرین...
گماشته هایی داشتند از جنس باعیارترین جاهلان و حرمت شکنان! بازگو کردن جسارت هاشان العیاذبالله میطلبد!
الف نام مبارک حضرت باقر علیه السلام را در کنار حرمتشان می شکستند و اینگونه خطابشان می کردند که : أنت ...
ألا لعنت الله علی القوم الظالمین...
به امام صادق علیه السلام که می رسیدند، به مقدس ترین شارع عصرشان، یهودی وار ایرادات بنی اسرائیلی میگرفتند!:
پسر رسول خدا! در فلان مساله اسراف میکنید!
فرزند رسول خدا! چرا نشسته ای برای نجات اسلام قیام نمیکنی!
پسر رسول خدا! چرا لباس زیبا و لطیف بر تن کرده ای! اجداد شما چنین بودند و چنان!
فرزند رسول خدا...
و این جسارت ها نسبت به مقام ملکوتی مردان خدا از پیامبران گذشته بوده تا امامان و فرزندان پیامبر آخرالزمان! و البته که حضرت ختمی مرتبت فرمود : «ما أوذی نبیٌّ مثلَ ما أوذیتُ.»
اما چرخه ی ظالم و ظلمش، مظلوم و ستمدیده گی، همچنان پابرجاسـت! و در این بین، آنان که بر منصب سکوت خوش نشسته اند نیز همچنان جایگاه ویژه خود را پابرجا نگاه داشته اند!
اگر امام محمدباقر علیه السلام، در خردسالی کربلا به چشم دید و پدر و امامش را در مقابلش فجیعانه شهید کردند، تنها نه از سر خباثت خبیثان بود؛ سکوت و بیطرفیِ بظاهر سجاده نشینان و تسبیح به دستان زمان نیز در بریده شدن سر مبارک امام زمانشان تاثیر مستقیم داشت!
تاریخ تکرار می شود!
و امروز نیز اگر ظلمی به علما و منسوبین دین می شود - از شیخ زکزاکی ها گرفته تا یک طلبه و روحانی ساده در کنج مسجدی - و جسارت هایی بی پاسخ می ماند؛ قطعا و یقینا بدانیم که یک عده ظاهرالصلاح و مقدس نمایان، یا در خانه خفته اند و یا در پای سجاده مشغول نیایشند و گوش هایشان با پرده های غفلت کر گشته!!! همچنان که امیرالمومنین در خانه نشسته بود و مساجد مدینه، به امامت امویان مملو از نمازگزار! چرا که سیاست خنثی بودن و کاری به کار ظالم نداشتن، در ظاهر دنیایشان را تکانی نمیداد، حساب و کتاب آخرت هم که فی الحال نسیه است!
در هر دوره ای، عده ای از همین افراد، با متهم کردن و نسبت دادن تندروی و یا در پاره ای موارد کندروی به اهل بیت عصمت علیهم السلام، کم کاری های خود را توجیه نموده و به نحواحسن، نَفْس لوامه را سرکوب کرده تا از عذاب وجدانِ شانه هایی که خالی کرده اند رهایی یابند!
حکام دیروز و مسئولین امروز نیز با جملات گهرباری چون : « هر صحبتی و کلامی تاوانی دارد! آنچه دیگران را ناخوش است نباید به زبان برانی؛ ولو حرف حق باشد و حقیقتی از دین!» خود را خلاص نموده و رفع تکلیف می شوند!
اما سرآخر، سوزِ نِشترهای اغیار را مرهم است این بند از آیات الهی:
قال تعالى فی کتابه الکریم: (إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ ) [الحجر: 95]
پی نوشت:
اگر مردم و در رأس آنها خواص سکوت نمی کردند و از حزب خدا حمایت و پیروی می کردند، تاریخ شاهد غربت، خانه نشینی، آزار و اذیت، و شهادت اهل بیت علیهم السلام نبود.
✍ به قلم #سونیا_سجادی
@tollabolkarimeh 🌷
🔻یادت هست طِرِماح!
مثل امروزی بود… البته حدود هزارو چهارصد سال پیش… بیست و هشتم ذی الحجه… چند روز قبل از محرم…
یادت هست طِرِماح! منزل عُذَیبُ الهَجانات! با چهار نفر دیگر از اهالی کوفه به امام پیوستی… ابیاتی در مدحش خواندید…
طِرِماح! قرار بود بیست هزار جنگنده طائی از قبیله ” طی” برای یاری امام بیاوری!
یادت هست امام رئوف برای تو و قومت از خداوند طلب خیر کرد… هرچند که هنوز قولت را نقد نکرده بودی!
یادت هست آن لحظه را…وقتی از امام اجازه گرفتی تا مقداری غذای امانت از شهری به شهر دیگر ببری و به اهلش برسانی، و برای یاری امامت بازگردی، حضرت تو را چه فرمود?!…
“برو… اما زود بازگرد!”
طِرِماح! طِرِماح! زود برگرد امام، یعنی نرو… یعنی بمان... وقت کم است…
اما رفتی… هرچند زود بازگشتی… ولی کار از کار گذشته بود… رقم خورده بود آنچه اینک بعد قرن ها در وصفش میخوانیم ,مصیبة ما أعظمها و أعظم رزیتها فی الاسلام و فی جمیع السماوات و الارض,… .
طرماح!… امروز برای چون منی یک روز عادی بود… اما برای چون تویی روز سرنوشت!
روز سرنوشت تو از کفت رفت… طرماح! بگو حسرت ما در کدام روز قرار است رقم بخورد!
از برای اهل و عیال رفتی؛ اما زود آمدی! ولی نه… برای با حسین علیه السلام ماندن دیر بود… خیلی دیر!
اینک نه تو هستی؛ نه اهل و عیالت… هر دو در آخرتی هستید که در وصفش فرمود: یوم یفر المرء من أخیه و أمه و أبیه… همه از هم گریزانند!
دلیر قبیله طی! من روز حسرت نمیخواهم… بگو چه کنم…
✍ به قلم #سونیا_سجادی
@tollabolkarimeh 🌷
فقط، امان از دل زینب!
قصد کرده بودم قدم بردارم به نیت درک ذرهای مصیبت اسیریات یا زینب!
سلام الله علیکِ...
نتوانستم درکت کنم؛ حتی ذرهای...
تشنگیات را؛ حتی قطرهای...
اسارتت راٰ؛ حتی لحظهای...
شاید آن مرد اعرابی که با دیدن کاروان نمادین اُسرای کربلا و اُشتران، به پهنای صورت اشک میریخت و غرور مردانهاش را با ناله٬های یا زینب یا زینب زیر پا مینهاد توانسته بود غربت شما را درک کند...
چون منی که قدم به قدم، جرعه جرعه آب نوشیدم، چگونه بگویم به فدای لب تشنه ات یا حسین!
صلی الله علیکَ...
نتوانستم مصیبت دخترانت را درک کنم ای اباعبدالله!
پای تاول نزده چگونه ادعا کند درک کرده است حال رقیهات را؟!
اگرچه برای ما راحتطلبان روزگار، چند گام برداشتن در زمین ناهموار و چند روز پیاده گز کردن سخت است و طاقتهامان زود فرسوده میشود؛ اما این اندک دشواری کجا و اسارت بناتالحسین کجا!
ما را کسی سنگ نزد! خارجیِ مان نخواند! در عوض، مشامِ روحمان را تازه کردند دخترکان عِطر به دست موکب ها... از " هلا بیکم یا زوار " کسی پایین تر خطابمان نکرد...
یا حسین! شبی را در جوار بارگاه یارانِ مردت، مسلم و مختار و هانی پناهنده شدیم و آرمیدیم... امان از آن شبی که سفیرت در کوچههای کوفه جایی برای در امان ماندن نداشت ای سفینهی نجات بشریت!
موکب های مسیر، مصداق زمینیِ "الذی اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف" گشته بودند و شبانه روز آنچه در چنته داشتند برای زائران مهیا میکردند... طبقهایی از طعام نتیجه پس انداز یک سالشان را به دست فرزندانشان_ نتیجهی تمام عمرشان_ میدادند و توفیق میهمانداری را از رهگذران تمنا مینمودند...
چگونه بگویم اسیری کشیدم در اربعینت! هیهات از این ادعا... هیهات...
فقط، بگویم این جمله را هم سالهاست بی هوا درک نکرده به زبان آوردهام:
امان از دل زینب!
✍ به قلم #سونیا_سجادی
@tollabolkarimeh 🌷