🔻با اجازه شما! چند روز قبل، برای انجام چند قلم کار اداری ناقابل، در حالی که مدارک مورد نیاز را به سختی، حمل می کردیم، عازم مناطق منظوره! شدیم.
فکر می کنید در مرحله اول، با چه صحنه ای روبرو شدیم؟! هر چند باورش کمی مشکوک است ولی، نه از رؤسا خبری بود و نه معاونین محترمه شان!!
البته ما که خدای ناخواسته قصد بدی نداریم ولی، از یکی از کارمندان پرسیدیم:
جسارتا این اصحاب کار و تدبیر، کجا اجلال نزول فرموده اند که از صندلی ریاست و معاونت، راحت تر و پر منفعت تر است؟!
کارمند بیچاره در حالی که انگشت اشاره اش را مثل عکس های بیمارستانی، به شکل علامت سکوت، روی صورتش گرفته بود گفت:
والا از زبان من نشنیده بگیرید ولی، این روزها بیشتر برای افتتاح و انتصاب می روند و کمتر در اداره جات! حضور دارند!؟
گفتم:
خب، خدا را شکر مشغول رواج کار مردمند. اما کارمند محترم وظیفه شناس، سری به نشانه تاسف تکان داد و در حالی که با ابروهایش علامت نفی را نشان می داد، از سر ترس و ملاحظه کاری، نگاهی به اطراف کرد و گفت:
نخیر جانم نخیر! و برای اینکه دل ما را محکم تر ناامید کند، چنین گفت:
الآن اینجا چه اداره ای است؟
گفتم: اداره آب و ترابری!
گفت: احسنت! معلوم می شود در جریان اوضاع و احوال روز هستی! و ادامه داد:
فکر می کنید رئیس محترم اداره و علیا مخدره! معاون محترمه شان الآن در حال چه کاری هستند؟
گفتم:
خب، حتما پروژه آب رسانی یا افتتاح یک جاده برای مناطق محروم! یا...اما حرفم را قطع کرد و گفت:
نچ! یعنی نع! یعنی تو باغ نیستی!
پرسیدم: باغ؟ این را که گفتم، خداییش اسم پروژه آبرسانی را نشنیدی؟ که دوباره کارمند محتاط و وظیفه شناس، همان علامت های اشاره و ابرو را تکرار کرد و گفت:
نه بابا جان! پروژه آبرسانی و...کجا بود؟ معلوم شد که خیلی اهل سیاست و مسائل روز نیستی جان من! همین الآن که ما دو نفر در حال مذاکره! هستیم، رئیس و هیئت هم _ راه مشغول افتتاح یک مهد کودک هستند که مستقیما از شبکه استانی! در حال پخش هست.
ما متفکرانه و متعجبانه! مدارکمان را که روی دستمان سنگینی می کرد، همانجا کنار سطل زباله! گذاشتیم و با دلخوری پرسیدیم:
آخر! کار مردم را چه...که کارمند منضبط دوباره سخنانم را قطع کرد و گفت:
مگر من مرده ام! شما فقط بگو چه می خواهی؟ آب خنک، بادبزن، شارژر، ....
دست از پا درازتر در حالی که مدارک را همانجا کنار سطل زباله رها نموده و راه درب خروجی را در پیش می گرفتم، صدای همان کارمند نمونه را شنیدم که می گفت:
بابا! قهر نکنید. بخدا اینها قصدشان خدمت هست، فقط یک چند روزی که به انتخابات مانده، مجبور هستند!؟ پست شان را ترک کنند و خودی، نشان بدهند و الا اداره آب چه ربطی به مهد کودک دارد؟! اگر هم به میدان نیایند که خود شما ارباب رجوع، شاکی می شوید که، چرا بالا دستی ها! در صحنه!! نیستند؟!
و ادامه داد:
خدایا خودت عاقبت کار ما را با این مردم قدرنشناس! ختم به خیر کن!!؟؟
✍ به قلم #جمیله_مصدقیحقیقی
#طنزانه
@tollabolkarimeh 🌷
🔻بانوان منتقده غیرمتعبده!
چقدر اشتباه کردیم! این همه صرف و نحو و رسائل و مکاسب خواندیم، حیف شد واقعا حیف!
اگر از همان روز اول به جای این وقت هدر دادن ها!؟ کلاسهای تضمینی بعضی نسوان نابغه را، جهشی پاس کرده بودیم الآن خیلی حال و روزمان بهتر بود!
فکرش را بکنید! اگر مردم، نفس نمی کشیدند چقدر راحت مشکل هوای آلوده حل می شد! یا اصلا اگر ما هم مثل گیاهان فتوسنتز می کردیم، چه زندگی سالم و جامعه پاکی داشتیم!
خب، ما که نمی توانیم جلو رشد صنعتی و آلودگی های زیست _ محیطی را بگیریم یعنی، معنایی هم ندارد که ما به موجودات اطراف خودمان آسیب برسانیم بلکه، این جانداران بی زبان اطراف ما هستند که حق حیات به گردن ما دارند، ما اشتباه فهمیدیم که آنها برای ما خلق شده اند و ما برای خالق!
ما باید از روز اول، در کلاسهای بدون کنکور! جامعه زنان روشنفکر تحصیل می کردیم تا، هم هدف از خلقت را بیاموزیم و هم رفتار با طبیعت را یاد بگیریم! واقعا این همه درس خواندیم و خواندیم ولی تا امروز کشف نکرده بودیم که، آب این مایع حیات بخش، برای شنای بدون مانع!! و اسکی زمستانه بدون مرز! و سلفی گرفتن و برنزه کردن در شنهای خیس خورده هست!
از همان ابتدا باید درس های دینی را در کلاس بانوان منتقده غیر متعبده! پاس می کردیم تا اینقدر مرتکب گناهان کبیره ای چون اسراف نشویم!
آیا به جای تنفس اکسیژن نباید برای دوستی با طبیعت، مدتی از جهت همدردی هم که شده، گاز کربنیک نوش جان می کردیم یا برای همنوایی با حیوانات بی پناه، چند صباحی مثل دوره پارینه سنگی! در غار زندگی می کردیم؟!
اصلا چه اشکالی داشت برای ترحم به موجودات آبزی به جای آب، از هیدروژن خالص بهره ببریم؟! چه معنایی دارد که وقتی علف و گیاهان جنگلی هست ما، روزی سه وعده غذا بخوریم؟!
حیف شد واقعا حیف شد که عقل ما مثل این نخود فرنگی ها!!! رشد نکرد وگرنه این همه منابع حیاتی را بی دلیل هدر نمی دادیم و امروز به جای استفاده بی رویه از نعمت آب برای وضو و غسل و طهارت و بندگی! یک دریاچه نمکی به وسعت عقل این روشن زده ها! داشتیم و چقدر خوشبخت بودیم و آنگاه چه زیبا آهنگ های سنتی و صنعتی که دم از خوشی و آرامشی توهم زا و کاذب می زنند به جانمان می نشست!
✍ به قلم #جمیله_مصدقیحقیقی
#طنزانه
@tollabolkarimeh 🌷