eitaa logo
طلاب الکریمه
11.9هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
3.6هزار ویدیو
1.5هزار فایل
«هر آنچه که یک بانوی طلبه لازم است بداند را در طلاب الکریمه بخوانید»🧕 📌 منبع: جزوات و نمونه سوالات طلبگی و اخبار روز ارتباط با ادمین: @talabetooba
مشاهده در ایتا
دانلود
داشت تعریف می کرد ولی در واقع گله می کرد از اینکه: شوهرش یه طلبه است و همیشه هشت شان گرو نه است. از اینکه نتونسته روز مادر، هدیه خوبی برای مادرش بخره! از اینکه خواهراش دسته جمعی رفته بودند دوبی و این نرفته بود! از اینکه برای عروسی برادرش یه لباس درست و حسابی نخریده! از اینکه در دوره ها و مهمونی دوستان شرکت نمی کنه! گفتم : اینها رو می دونستی و با این ازدواج کردی؟! با کمی تردید گفت : بله! گفتم : هر که غمت را خرید عشرت عالم فروخت با خبران غمت، بی خبر از عالمند! ✏️به قلم خانم @shamimemalakut @tollabolkarimeh
آدمها دو جورند: یک عده دوست دارند دستشان را بگیرند، یک عده دوست دارند دست دیگران را بگیرند! یک عده دوست دارند تنها بخورند، یک عده دوست دارند هر چه دارند با دیگران بخورند! یک عده دوست دارند خودشان را نجات دهند، یک عده دوست دارند دیگران را هم نجات دهند! یک عده دوست دارند راحت زندگی کنند، یک عده دوست دارند دیگران راحت زندگی کنند! یک عده دوست دارند بالا بروند، یک عده دوست دارند دیگران را هم بالا ببرند! دسته دوم هر چند همیشه در تلاشند، زیاد کار می کنند، زیاد خسته می شوند، اما لذتی که از این کارها می برند، از جنس منیّت و خودخواهی نیست! آنان از این خوان گذشته اند! لذت آنها از جنس لذت محمد رسول خداست! که خداوند به حضرت می فرماید : «فَلَعَلَّک باخِعٌ نَفْسَک عَلی آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفاً»( کهف/۶) ای پیامبر! شاید جان خود را به دلیل اینکه کسانی به رسالت تو ایمان نیاورده اند، فدا کنی. به قلم طلبه @tollabolkarimeh 🌷
🌸 هرگاه با جمع مومنین همراهم ، فکر می کنم چه کسی از این جمع مورد توجه حضرت است!؟ امام زمان عج برای کدامیک دعا می کند؟ دیدن چه کسی امام زمان عج را خوشحال می کند؟ ما را که دسترسی به خود او نیست، حداقل یارانش را بشناسیم! ولی بسیار خوانده ام فقهای مجاهد و خالص و ساعی مورد توجه حضرت بوده اند! یعنی خدایا می شود از حوزه علمیه ما هم کسی مورد توجه حضرت باشد؟ 🔹️🔹️🔹️ یکی از علمای اهل سنت در رد مذهب تشیع کتابی را تالیف کرده بود که در مجالس و محافل آن را برای مردم می‌خواند و آنان را گمراه می‌کرد؛ او از ترس آن که مبادا کسی از علمای شیعه کتابش را رد کند، آن را به کسی نمی‌داد تا نسخه‌ای بردارد. علامه حلی همیشه به دنبال راهی بود که کتاب را به دست آورد تا بتواند کتابی در رد آن بنویسد. او رابطه استاد و شاگردی را وسیله قرار داد و مدتها بعنوان شاگرد در جلسات او حاضر شد و پس از جلب اطمينان استاد، از عالم سنی درخواست کرد حداکثر يک شب اين کتاب را به وی قرض دهد که استاد اجازه داد علامه به مدت یک شب آن را در اختیار داشته باشد. علامه حلی همان مدت کم را نیز غنیمت شمرد. کتاب را از او گرفت و آن شب تا جایی که می‌توانست از آن نسخه برداری کرد.  علامه تا نیمه های شب مشغول نسخه برداری از کتاب بود و هنگامی که شب به نیمه رسید خواب بر او غلبه کرد تا جایی که توانایی ادامه کار را نداشت. در اين هنگام سید بزرگواری به اتاق وارد شد و گفت: «اجازه دهيد مقدار باقی مانده از اين کتاب را من بنويسم و شما استراحت کنيد».  علامه حلی پس از اطمینان از کمک فرد ناشناس به خواب عميقی فرو رفت. هنگام اذان صبح از خواب بيدار شد و بی آنکه متوجه رفتن مهمان ناخوانده باشد ، وقتی اوراق را بازکرد در عين ناباوری ديد ادامه کتاب توسط آن مرد ناشناس نوشته شده و در پايان با نام «کتبه الحجة» امضا شده است! 🔹️🔹️🔹️ این ماجرا یعنی : اگر دغدغه ی دین داشته باشی، اگر حفظ دین برایت مقدس باشد نه حفظ زندگی ، اگر برای پیشبرد اهداف مقدست برنامه ریزی کنی ، اگر مثل تک تیرانداز درست به هدف بزنی ، اگر مشکلات و محدودیت های مادی ، تو را سردرگم نکند، اگر با تفقه در دین ، چشم شیطان را درآوری، اگر ... آن وقت از خستگی بخواب می روی و امام زمان عج کارت را ادامه می دهد! هر کوتاهی است از قامت نارسای ماست یا صاحب الزمان عج ! ✍به قلم: طلبه @shamimemalakut @tollabolkarimeh 🌷
هر چقدر بیشتر از اندازه مقرر، جسماً و روحاً ، برای بقیه کار کنی ، نادم و پشیمان می شوی! اندازه نگهدار! همه رفتنی اند و خدا ماندنی! 🌺كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ وَ يَبْقَىٰ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ(الرحمن/27) @tollabolkarimeh 🌷
مرحوم مادرم همیشه به من می گفت: شما به ما کم سر میزنی ! همسر جان هم همیشه شاکی است ! در محل کارم می گویند چرا شما در هیچ اردوی تفریحی و مسافرت و ... شرکت نمی کنی ! اقوام و دوستانم که اصلا ازم رضایت ندارند! خودمم می دونم که پیش خدا و اهل بیت نیستم! یکی مارو روشن کنه که کجا هستم، خوشحال می شوم ! @tollabolkarimeh
زن جوان سکته کرده بود و سمت راستش فلج شده بود. دو تا بچه سه و پنج ساله داشت! از اقوام دوستم بود. می ترسیدم که همسرش رهایش کند، دلم آشوب بود، ولی جرئت نمی کردم به زبان بیاورم، برای همین مدام می پرسیدم : حال فتانه چطور است؟ و دوستم می گفت : شوهرش از او پرستاری می کند! شش ماه بعد، پرسیدم : فتانه چطور است؟ گفت: دستش را کمی تکان میدهد! و شش ماه بعد و یکسال بعد و دو سال بعد، حالا سالها گذاشته و فتانه خوب شده تا حدی که هر کس می بیند متوجه نمیشود که او سکته کرده بود. دلم میخواهد برای همسرش یک کتاب بنویسم! از اینکه مرخصی بدون حقوق گرفت و از زنش پرستاری کرد. بچه هایش را نگه داشت، لباس شست، ظرف شست، غذا پخت و...! نگذاشت زنش زیر منت کسی بماند! شوهر او مشهور نیست، عکسش در فضای مجازی پخش نشده! حقوق نجومی هم نمی گیرد، یه کارمند معمولی است! جانماز هم آب نمی کشد، ادعایی هم ندارد! او فقط یک مرد است! مردی که مردانگی اش تا بیکرانه آسمان اوج گرفته است! مردی که بودنش، حال دنیا را خوب می کند! مردی که مردانگی را به همه خواسته های نازلش ترجیح داد! دلم تنگ است برای خیابانهایی که جوانمردان از آن تردد می کنند! ✍به قلم: @tollabolkarimeh
🔹می خواهم از خانه بزنم بیرون، خودم را آماده کرده ام که باز در این شهر خراب شده، روزه خوارهای متجاهر را ببینم و اگر گردنشان کلفت نبود و بچه دبیرستانی و ... بودند تذکر بدهم که پسرجان سیگارت را خاموش کن ! 🔹یاد استاد قرائتی افتادم که نقل می کرد: لیوان فروشی همه لیوانهایش را وارونه گذاشته بود و می فروخت. خریداری با تعجب به لیوان ها نگاه کرد و گفت : آقا چرا لیوان هایتان درش بسته است؟ بعد لیوان را برداشت و زیر آن را نگاه کرد و گفت: عجب! این لیوانها که ته هم ندارند! 🔹این شده حال اغلب ماها!! خیلی دوست داشتیم در فضایی دینداری می کردیم که به مومنان و نماز و روزه و حجاب و ...احترام می گذاشتند، به آخوند جماعت فحش نمی دادند و حرمت ماه رمضان را نگه می داشتند، ولی هر چه به ظهور نزدیک می شویم، همه چیز وارونه می شود! داریم به شرایط بعثت پیامبر ص می رسیم! 🔹رقص و موسیقی و بی حجابی و ... مظهر روشنفکری شده و دینداری مظهر تعصب و جهالت! 🔹تازگی ها دو روایت را دیده ام، که بسیار جالب است ! حضرت علی ع در روایتی در مورد امتحان فرشتگان می فرمایند: اگر خداوند اراده می کرد که آدم را از نوری بیافریند که پرتو آن دیدگان را فرو بندد و زیبایی اش عقل ها را درخشان کند و نیز از عطری که بوی دل انگیزش جان ها را مدهوش کند، می توانست و اگر چنین می کرد همه ی گردن ها در برابر چنین مخلوقی به خاکساری فرو می افتاد و آزمایش فرشتگان، سبک و آسان می شد!( خطبه ی قاصعه نهج البلاغه) یعنی خدا جسم انسان را نحیف و ضعیف و از حمأ مسنون خلق كرد که خیلی پایین تر از فرشتگان بود! 🔹و در بیان دیگری حضرت اشاره می کند که خداوند خانه کعبه را در خشک ترین و سخت ترین سرزمین ها قرار داد که در آن زراعت رشد نمی کند، دام پرورش نمی یابد و هوایش گرم است تا بیازماید چه کسانی فرمان حق را در مورد حج اطاعت می کنند! ( وگرنه می توانست خانه کعبه را در آنتالیا درست کند، اون وقت دیگه واویلا بود!) 🔹البته من خودم اینو تجربه کرده بودم. سالی اول عید نوروز، به امامزاده صالح مشرف شدم که سال را با ارادت به اهل بیت شروع کنم. کیفم را همراه نبردم و یک تراول را که عیدی داده بودند داخل جیبم گذاشتم. حرم خلوت بود، وقتی بیرون آمدم ، دیدم تراول را زده اند! حالا من غارت شده مانده بودم با ارادت مجدد به اهل بیت! 🔹اطاله کلام شد، خواستم بگم آزمون و امتحان الهی، در شرایط وارونه صورت می گیرد تا دینداران کاملا از بقیه متمایز شوند، برای همین انبیا و اولیا الهی هرگز از اعجاز استفاده نمی کردند و متحمل سخت ترین ابتلاها می شدند وگرنه اگر می خواستند با یک نگاه دشمنان را سنگ می کردند و جیب پیروانشان را پر از طلا! 🔹لیوان فروش کارش درست است، ما درست نگاه کنیم! ✍️ به قلم: @tollabolkarimeh
🔻باغ انگور . . . . خاطره ای از"حاج آخوند" حاج شیخ محمودرضا امانی فرزند مرحوم شیخ علی اصغر ، در روستای مهاجران زندگی می کرد و معروف و مشهور به حاج آخوند بود. اما حاج آخوند چیز دیگری بود! روحانی ،ِ ملّا ، ادیب و نکته دان و عارفی که از مدرسه و شهر گریخته بود. شیخی شاد که خانقاهی نداشت. دست هایش بسیار نیرومند بود و زندگی اش از دسترنج خود و باغ انگورش می گذشت. مدرسه ما به نام مارون دو کلاس درس و دو معلم داشت ، از اول زمستان یکی از آموزگاران به نام خانم منصوری نیامد .گفتند مرخصی دارد ، به ناچار هر شش مقطع تحصیلی رفتیم توی یک کلاس. آقای اخوان ، هم مدیر مدرسه بود هم معلم ، خوب درس می داد. تا این که یرقان گرفت و در خانه ما بستری شد و از حاج آخوند خواهش کرد به جایش درس بدهد. حاج آخوند همه بچه ها را ، چه مسلمان و چه ارمنی هایی را که در روستای ما زندگی می کردند، با نام می شناخت. حاج آخوند روز اول حضور در کلاس گفت : بچه ها، امروز ما می خواهیم در باره خدا صحبت می کنیم ، فرقی ندارد ارمنی باشید و مسلمان ، همه ما از هر دین و مسلکی با خدا حرف می زنیم ، حالا خیال کنید خودتان تنها نشسته اید و می خواهید با خدا حرف بزنید. حالا از هر کلاسی از اول تا ششم ، یک نفر بیاید برای ما تعریف کند چطوری با خدا حرف می زند؟ از خدا چه می خواهد؟ در همین حال مملی دستش را بالا گرفت و گفت : حاج آخوند ، حاج آخوند اجازه من بگویم ؟ حاج آخوند گفت: بگو پسرم! مملی گالش های پدرش را پوشیده بود. هوا که خوب بود پابرهنه به مدرسه می آمد ، مملی چشمانش را بست و گفت: خداجان ، همه زمین های دنیا مال خودته .پس چرا به پدر من ندادی ؟ این همه خانه توی شهر و ده هست ، چرا ما خانه نداریم ؟ خدا جان، تو خودت می دانی ما در خانه مان بعضی شب ها نان خالی می خوریم ، شیر مادرم خشک شده حالا برای خواهر کوچکم افسانه دیگر شیر ندارد! خداجان، گاو و گوسفندم نداریم. اگر جهان خانم به ما شیر نمی داد ،خواهرم گرسنه می ماند و می مرد ! خدا جان، ما هیچ وقت عید نداریم. تاحالا هیچ کدام از ما لباس نو نپوشیده ایم. اگر موقع عید مادرِ هاسمیک به مادرم تخم مرغ رنگی نمی داد ، توی خانه ما عید نمی شد. کلاس ساکت ساکت بود ، مملی انگار یادش رفته بود توی کلاس است. حاج آخوند روبه روی پنجره ایستاده بود. داشت از آنجا به افق نگاه می کرد ، بعضی بچه ها گریه می کردند. حاج آخوند آهسته گفت : حرف بزن پسرم ، با خدا حرف بزن ، بیشتر حرف بزن! مملی گفت : اجازه ! حرفم تمام شد. حاج آخوند برگشت و مملی را بغل کرد و گفت : بارک اله پسرم ، با خدا باید همین جور حرف زد. کلاس تمام شد و حاج آخوند به خانه خود رفت و همان شب با خط خودش نامه ای نوشت که باغ پدری اش را که بهترین باغ انگور در روستای مارون بود ، به خانواده مملی بخشید! فصل انگور که رسید ، غیر از آقا مرتضی که مرید حاج آخوند بود و هر روز انگور برای خانه حاج آخوند می بُرد ، بقیه ارمنی ها و مسلمان های روستا به خانه حاج آخوند انگور می بردند. عصمت خانم همسر حاج آخوند می گفت: ما به عمرمان این قدر انگور ندیده بودیم ، حتی وقتی باغ داشتیم نصف این هم نبود ، همه باغ های انگور مارون و حمریان شده باغ انگور حاج آخوند! ای رفیقان ، بشنوید این داستان بشنوید این داستان ، از راستان مال در ایثار اگر ، گردد تَلَف در درون ، صد زندگی آرَد به بار به نقل از مرحوم ملا احمد نراقی اعلی الله مقاما الشریف به قلم @tollabolkarimeh 🌷
دست عقیل درد نکند! منت سر ما گذاشته که از طایفه بنی کلاب، تو را جسته است! من عقیل را دوست می دارم، اولاً بخاطر انتخاب تو و بعد هم بخاطر مسلم پسرش! اگر تو بخانه امیرالمومنین ع نمی آمدی، عباسی هم نبود و حسین و زینب برادر نداشتند و ما شیعیان هم در گرداب بی پناهی گرفتار بودیم با هزاران گره ناگشوده ! و بین الحرمینی هم نبود تا در آن هروله ی عشق کنیم! از خیلی وقت پیش که امیرالمؤمنین ع، دنبال مادری شجاع و نجیب می گشت، گویا دیده بود که چه گره هایی با نجابت تو گشوده می گردد و یلی بنام عباس، پشت و پناه آل الله و شیعیان می شود. و نجابتت آنقدر به مذاق حضرت خوش آمد که وقتی از او خواستی تو را بخاطر حسنین و زینبین، « فاطمه » صدا نکند، تو را « ام البنین » خواند! نجابت، همان صدفی که در دامانش هزار هزار درّ و گوهر مانند عباس پروریده! آری وقتی عباس تو را، پس از تولد، به آغوش پدر دادند، بجای صورت و پیشانی، اول دستان او را بوسید! اول کسی که به دستان عباست بوسه زد، امام بود و نامش علی ع! و آخرین کس هم امام بود و نامش علی، که هنگام دفن بدن مطهر عباس ، بر دستانش بوسه زد! چهار امامی که تورا دیده اند دست علم گیر تو بوسیده اند! و تو در جواب بوسه امام و اشگ چشمان او، قنداق عباس را گرفتی و دور سر فرزندان فاطمه س چرخاندی، تا بلا گردان آنها شود! و چه لذتی دارد، خودت خدمتگزار امام باشی و فرزندت ، یاور امام! ای همسر شهید و مادر شهید و خدمتگزار آل عبا! مادران این سرزمین را دعا کن که مانند تو ، امام زمان خود را یاری کنند! @tollabolkarimeh 🌷
من که هیچ شعور باطنی ندارم که بدانم چگونه سرزمین ها ، آبادی ها ، جوی ها و نهرها ، کوه ها و دشت ها، درختان و کشتزارها ، ... تو را می خوانند با زبانی که ندارند و قلبی که نمی تپد ؟! و نمی دانم چقدر از انسانها که قلب و زبان دارند و اما صدایت نمی کنند و دعایت نمی کنند ؟! فقط می دانم ، در لحظه به لحظه ی زجری که انسانیت تحمل می کند و در ضربه به ضربه ای که بشریت ، کبود می گردد، و در تک تک ناله هایی که در خفا به آسمان بلند است و در سفره های خالی که بواسطه ی ظلم، روزهای متوالی گشوده نمی گردد و در زخم هایی که کسی به آنها مرهم نمی نهد و در ... همگی تو را می خوانند، حتی اگر تو را نشناسند! بی انصافی شیعیانت، که ادعا می کنند دوستت دارند ولی برای هواهای نفسانی خود زندگی می کنند، درد بشریت را طولانی کرده است و زخم آنان را عمیق !! آنگاه که خلخال از پای زن یهودی برده بودند ، امیرالمومنین علی ع ، مرگ را برای مردان مسلمان روا دانست ، وای بحال مردی که همسرش در ملأ عام ، به دلایل واهی شلاق می خورد و وای بحال فرزندی که این تصویر از اسلام ، در ذهنش نقش می بندد ! به کجا باید برسیم که ملتمسانه بخوانیمت ؟ سقف بیداری ما شیعیان کجاست یا صاحب الزمان عج ؟! الحمد لله بر رهبر و فرماندهان و سربازانی که تا پای جان ، برای امنیت وطنمان ایستاده اند ! @tollabolkarimeh
📌 بیشتر شبیه افسانه می ماند تا واقعیت!! اینکه مدتها در شکم نهنگی ، گرفتار شوی، نه دستت به جایی بند باشد و نه پایت بر روی زمین، تازه اگر از شکم نهنگ هم نجات پیدا کنی، گرفتار ظلمات دریا شوی! ظلمت در ظلمت ! پیچیده در هم و تو در تو!! و آنجا ذکر یونسیه را تکرار کنی، برای آنکه نباید مردم را نفرین می کردی! لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین!! در حالی که اصلا گمان نمی کردی به چنین بلایی گرفتار شوی ! فظن ان لن نقدر علیه!! می شد بیمار شوی مثل ایوب ، می شد گرفتار زنی لجوج شوی مثل هود، می شد بخاطر امر بمعروف سرت را از تنت جدا کنند مثل یحیی، می شد قوم فاسدی دوره ات کنند مثل لوط ، می شد یاران منافقی داشته باشی مثل پیامبر ص ، می شد حواری خائنی داشته باشی مثل عیسی ع ، اما بلای تو منحصر بفرد است و من هر چه فکر می کنم ، گیج تر می شوم! که چرا به چنین بلایی دچار شدی ؟ و چطور در شکم نهنگ ، مناجات می کردی و ذکر می گفتی ؟! چه کسی امید دارد از شکم نهنگ زنده به میان مردمش برگردد!؟ شاید برای این مبتلا شدی که به ما امت آخر الزمانی بفهمانی هر قدر هم گرفتار باشید، مثل من نخواهید بود، پس بی وقفه او را بخوانید که افضل الاعمال انتظار فرج است. نه اینکه فرج فقط ظهور آقا باشد، فرج یعنی اینکه هر آن و هر لحظه انتظار گشایش داشته باشی که ، نصر من الله و فتح قریب! و هرگز ظاهر ابتلا، سردرگمت نکند و ناامید که دیگر فرجی نیست!! 🔸یونس تنهای امیدوار! که در شکم نهنگ ایمانت را از دست ندادی و هرگز ناامید نشدی، اندکی از آن دریای بیکران امیدت را هم در دل ما بچکان که بدانیم هر جا که باشیم، در قعر چاه یا شکم نهنگ ، خدایی هست که دوستدار صدای مناجات کنندگان است! و بدانیم ابتلا برای این است که از صمیم قلب خدا را بخوانیم و برای یکبار هم شده، عاجزانه او را صدا کنیم ، چرا که همگی می دانیم عبادت در عافیت با عبادت در ابتلا متفاوت است! عبادت در عافیت، از روی وظیفه است و انجام وظیفه همیشه عاشقانه نیست ، اما عبادت در ابتلا از نهان ترین وجود انسان! جایی که هیچ شیطانی به آن دسترسی ندارد ! تنهای تنها فقط با خدا !! اینکه در ابتلا بگونه ای او را بخوانیم، مثل کسی که در کنار پرتگاه دوزخ ایستاده و در حال گریستن است و فرشتگان می گویند : اگر یکبار در دنیا این چنین در خانه خدا می آمدی و می گریستی، کارت به اینجا نمی کشید! ، فرصت خوبی است که یک بار عاجزانه او را بخوانیم و خودمان را محک بزنیم چقدر لیاقت نجات یافتن داریم !! دیگر بس است از دست دادن انسانهای خوب!! والعاقبة للمتقین التماس دعا ✍️ @tollabolkarimeh 🌷
روز عید قربان 1436، 25000 حاجی که محرم شده بودند، تصمیم گرفتند روانه جمره شوند تا شیطان را رجم کنند، اما وقتی به خیابان 204 رسیدند، عرض خیابان 15 متر بود و طول خیابان 300 متر، حرامیان، راه را از مقابل بستند و جمعیت در بن بست 204 گیر افتاد. هوا گرم بود و آب تمام شده بود، فریاد العطش آنها را کسی نشنید! مثل برگ های درخت روی زمین افتادند، تشنه و بی نفس، دست و پا زدند! من نمی دانم در این تشنه جان دادن چه سرّی است؟ آقای رکن آبادی! چه کسی باورش می شود در قرن بیستم، در جلوی چشم هزاران کس و دهها دوربین، از تشنگی جان سپاری و مثل جدت، بی کفن و عریان و غریبانه بخاک سپرده شوی! من از سرنوشت تو و دیگر شهدای منا، دلگیر نیستم ! زیرا هر کس امیر مؤمنان ع را دوست دارد، باید پیراهن گشادی از بلایا برای خودش بدوزد! من از سرنوشت شهدای گمنامی که روی دستها چند تکه استخوانشان تشییع می شود ،دلگیر نیستم ! من از سرنوشت مدافعان حرم هم دلگیر نیستم که برای دفاع از حرم اباعبدالله ع، خانواده خود را رها کرده اند! اینها همه به جرم عشق به علی ع جان سپرده اند! من از سرنوشت خودم نگرانم ! اگر بعد از این همه رجز خوانی و ادعا جای دیگه ای و جور دیگه ای بمیرم، نگرانم ! اللهم اجعل عواقب امورنا خیراً ! ✍️ @tollabolkarimeh 🌷
ایام « وَ وَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ ...» است. وقتی حضرت موسی ع در میقات شیطان را دید، تعجب کرد و پرسید: تو به فریب منِ موسی در میقات هم طمع داری؟! شیطان جواب داد: من که پدرت آدم را در بهشت فریب داده ام ...! شیطان نه میقات ، مسجد ، محراب و جبهه و حوزه و روضه می شناسد، نه جمعه و تعطیلی ، هر جا دستش برسد، خنجر خود را از پشت فرو می کند! اتفاقا از هر انسان متدینی، بیشتر نفرت دارد و افتخار اوست که انسان در این مکانهای مقدس سرنگون کند! برای او محدوده ممنوعی وجود ندارد الا مرگ! فقط وقتی می میریم و قادر به هیچ عملی نیستیم، دیگر از فریب دادن ما دست می کشد! با وجود چنین دشمنی، خواب آسوده ؟! حاشا و‌کلا!! ✍ @tollabolkarimeh 🌷
استکان کمرباریک لب طلایی نازنینم را شستم و کنار سینک گذاشتم و طبق معمول زیر لب غر زدم : انگار توی این چایی نخورند روزشان نمی گذرد! ( آخه بچه ها خوششان می آید توی لیوان ها و استکان های مهمان ، چایی بخورند !!) بعد که شروع کردم با عصبانیت روی کابینت را بسابم که لکه های چربی و ... پاک بشوند ، دستم خورد و استکان با شدت افتاد و شکست !! با بهت و ناباوری نگاه کردمش! اصلا این ضربه ای نبود که استکان بشکند، انگار خودش ، قصد خودکشی داشت..! آهسته استکان را بی سر و صدا سُر دادم توی سطل زباله، تا بعدا قضیه را یکجوری جمع و جورش کنم !! بعدش دوباره آنالیز کردن خودم شروع شد : خانوم استاد حوزه ! اگه بچه ها هم استکان را می شکستند، اینطوری یواشکی سُر می دادی توی سطل زباله و صداش در نمیاوردی ؟! نه دیگه ، دوباره اینو پیراهن عثمان می کردی که چقدر دست و پا چلفتی هستید و ...!!! بله ! داستان اینه که مومن باید اهل انصاف باشه. یعنی نصف نصف ! یعنی همانطور که با خودش است با همه باشه!! یعنی غذایی که برای خانواده یا مهمان می پزد براش فرقی نکنه! یعنی لباسی که برای فقیر و ثروتمند می دوزد براش فرقی نکنه! یعنی تحقیقی که برای مدرسه می نویسد یا یک همایش بین المللی براش فرقی نکنه! یعنی پذیرایی از کارگر و بنّا که همیشه دست و لباسشان خاکی است ، با پذیرایی از دکتر و پرفسور براش فرق نکنه، یعنی درست کردن تاکسی داغون جعفر آقا با ماشین لاکچری آقای دکتر، براش فرقی نکنه ، ... چون در همه ی اینها مخاطب ما ، انسان است و انسان ها در انسانیت فرقی ندارند! من در اولین اصل انسانی بودن و انسانی زیستن ، روفوزه ام ! چون در همه چیز اول به تحصیلات و ثروت و پایگاه اجتماعی آنها نگاه می کنم بعد قابلمه برایشان بار می گذارم! باید دوباره در امتحان بازپذیری بندگی شرکت کنم !! ✍ @tollabolkarimeh 🌷
امروز ، ۱۷ مرداد روز خبرنگار است. خبرنگاران، افراد زبده ای هستند که نقش ویژه ای در روشنگری جامعه دارند و همیشه در تلاش و تکاپو هستند که بتوانند سوژه های خاص را پیدا کنند و خبرهای دست اول را، روی آنتن ببرند. برخی از خبرنگاران با خبرهای راست خود از حقیقت پرده بر می دارند و برخی با خبرهای دروغ خود، هرج و مرج را دامن می زنند. اما خبرنگارانی هم هستند که با وجود تبحر و صداقتی که در خبررسانی دارند، کارت خبرنگاری ندارند و از جایی هم حقوق نمی گیرند. خبرنگارهایی که ریزترین جزییات را ثبت می کنند و چیزی از دید آنها مخفی نمی ماند، با این تفاوت که خبر آنها، روز قیامت روی آنتن می رود! « الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَىٰ أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ » ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺮ ﺩﻫﺎﻥ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﻣﻬﺮ ﺧﺎﻣﻮﺷﻰ ﻧﻬﻴﻢ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺳﺨﻦ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺍﻋﻤﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﻣﻰ ﺷﺪﻧﺪ ، ﮔﻮﺍﻫﻰ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ ! یس / ۶۵ @tollabolkarimeh 🌷