eitaa logo
طلاب الکریمه
12.3هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
«هر آنچه که یک بانوی طلبه لازم است بداند را در طلاب الکریمه بخوانید»🧕 📌 منبع: جزوات و نمونه سوالات طلبگی و اخبار روز ارتباط با ادمین: @talabetooba
مشاهده در ایتا
دانلود
صوت حزین قرآن خواندن پدرت گوش‌هایم را نوازش می‌‌کند. چقدر زود بار سفر خود را بستی و مارا با خاطراتت تنها گذاشتی. تو مثل فرشته‌‌ای به زندگی‌ام آمدی، زیبایی‌های خدا را نشانم دادی و حالا راهی سرزمین نور‌ شدی. چادرم را با دستان بی‌رمقم، کمی توی صورتم جمع می‌کنم. چشمم به خال روی دست چپم می‌افتد. این خال هم در تمام زندگی‌ام، در کنارم بوده و سردی و گرمی روزگار را چشیده است. حالا این خال هم در نبودت، باید مثل من همه چیز را متحمل شود. با این تفاوت که او فقط همان‌جا سرجایش می‌ماند. لمس‌نکردن دستان تو برایش اهمیتی ندارد. خب حق هم دارد، او یک خال است اما من با نبودن گرمای دستان تو چه کنم؟ صدای گروپ گروپ قلبم نمی‌گذارد راحت گریه کنم. شوک‌زده‌ام. تقصیر خودم نیست. از وقتی فیلم جسارت به پیکر بی‌جانت را دیده‌ام، یک جسم سختی توی گلویم جوانه زده و روزبه روز داغ پرکشیدنت توی سینه‌ام شعله می‌کشد. هیچ‌وقت فکرش را هم نمی‌کردم که یک روزی بفهمم، یارم، رفیق روزهای پیری‌ام انقدر سریع از پیشم برود. دنبال تابوتت راه افتاده‌ام. نه من؛ بلکه همه‌ی کسانی که راه تورا دنبال می‌کنند. می‌بینی؟ این رد خونت است که هنوز بعد از شهادتت جریان دارد. دیگر قادر به گرفتن چادرم نیستم. چادرم کمی روی زمین کشیده می‌شود. مثل روز عروسی‌مان که دنباله‌ی لباس عروسم، روی زمین کشیده می‌شد و تو با مهربانی برایم جمعش می‌کردی. قدرت ندارم پایم را بلند کنم و قدم بردارم. صدای لخ‌لخ کفشم که روی زمین کشیده می‌شود، یادآور این است که کسی که تا دیروز با او هم قدم بودم، امروز او با ایمان و اخلاصش از من جلو زده. احساس کسی را دارم که جامانده. آه که چقدر دلگیراست. من در میان جمع و دلم جای دیگر است. یادت می‌آید توی باغ آق بابا روی برگ‌های خشک راه می‌رفتیم و خش‌خش برگ‌ها مارا به هیجان  می‌آورد. حالا خش‌خش برگ‌ها مرا یاد شهادتت می‌اندازد. آن روزی که یزید‌های زمانه حرمت بدن بی‌جانت را نگه نداشتند و با بی‌رحمی تو را به شهادتت رساندند. حالا که روضه‌خوان، برایت روضه حضرت علی اکبر می‌‌خواند،  تازه می‌فهمم که حضرت زینب در روز عاشورا چه کشید. باید من هم همچون حضرت زینب با صبوری به کنار مادر و پدرت بروم. خودت همیشه تاکید  داشتی که در نبودت مراقب‌شان باشم. من مراقب آن‌هایم و تو هم باید مراقب من باشی. تو راهت را رفتی و به نور لایتناهی رسیدی؛ اما من، تازه اول راه هستم. باید از این به بعد بدون تو زینب‌وار زندگی کنم. فرزندانت را همچون مادرت تربیت کنم، تا ادامه دهنده‌ی راه تو باشند. ✍سیده مهتا میراحمدی @tollabolkarimeh
طرح معرفت فاطمی: با محوریت کتاب خطبه فاطمه زهرا سلام الله علیها، با ترجمه آیت الله مکارم شیرازی. مخاطبین: طلاب و دانش آموختگان حوزه علمیه خواهران سراسر کشور. زمان برگزاری آزمون: ۵ دی ماه تا ۱۰ دی ماه به صورت آزمون برخط در سامانه سیما‌ مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران، معاونت فرهنگی تبلیغی @tollabolkarimeh
اعدام نکنید؟!.mp3
10.93M
🎙 💠 اعدام نکنید؟! 🔸 تحلیلی درخصوص شرایط عجیب کنونی 🔸 سخنان حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در مسجد پیامبر(ص) که انگار برای همین امسال است. 📌 برگرفته از جلسات « خطبه فدکیه» 🎵استاد امینی خواه @tollabolkarimeh
بلند شو! تا خودت نخواهی هیچکس به تو کمک نمی کند. این ندای درونی ام بود که از دستم خسته شده و مرا وادار به خوب کردن حال می‌کند. نگاهی به ابراهیم و اسماعیل می‌اندازم؛ دل و دماغ نداشتن این چند روزم اثرش را روی این دو طفل معصوم گذاشته است. غمگین گوشه‌ای کز کرده‌اند و حوصله بازی ندارند. به خاطر پسرهایم هم که شده باید ندای درونی را گوش دهم. از جا بلند میشوم؛ خانه را مرتب می کنم، ظرف ها را می شویم، کیک لیمو درست می کنم، شیر کاکائو آماده می کنم و تلفن همراهم را برمی‌دارم و به گوشم می‌چسبانم و بلند شروع به صحبت می‌کنم: الو سلام با آقا ابراهیم یا آقا اسماعیل کار دارم می خواهم برای عصرانه به منزل مان دعوتشان کنم. نگاه پسر ها به سمت من می چرخد انگار دنیا را به آنها داده باشند خوشحال بالا و پایین می‌پرند. برای جلب توجه شان بلند می‌گویم: الو الو ببخشید من منتظر جواب هستم. ابراهیم دستش را به گوشش می چسباند می گوید: الو بله می آییم. بدو بدو به سمت اتاقشان می‌روند . کمی بعد مهمان های کوچکم با لباس های شیک و تمیز روی مبل نشسته‌اند و من از آنها با کیک با شیر کاکائو پذیرایی می کنم. وسط مهمان بازی دوست داشتنی مان پازل کامل می شود و علی آقا هم اضافه می‌شود. یک بازی چهار نفری جذاب ادامه پیدا می‌کند. ✍مریم نوری امامزاده‌ئی @tollabolkarimeh
«یک کار تشکیلاتی یک کار جمعی خصوصیتش این است که فرد باید خودش را در جمع حل کند، گم کند؛ این گم کردن عین باز یافتن به نحو درست است. چیزی کم نمی‌شود از آدم، چیزها افزوده می شود. من مثال می زنم به آن لیوان آبی که داخل آن یک حبه قند را شما می اندازید. این حبه قند یک چیز مشخصی است، به قدر خودش شیرینی دارد. وقتی در (لیوان آب) انداختی، تمام است، یعنی یک دانه از این ذرات ریزی که زیر دندان می آمد و صدا می کرد و خودش را نشان می داد که هان! منم؛ یک دانه از اینها باقی نمی ماند، تمام حل می شود در آب.» 📚مقام معظم رهبری ۲ خرداد ۱۳۵۹ @tollabolkarimeh
✅خبر_فوری و عالی ❇️خبر بسیار مهم و عالی از طرف مرکز خدمات اعلام شد لذا کلیه برادران و خواهران متاهل و مجرد هم اکنون ببینید_جزئیات🔰 https://eitaa.com/joinchat/604635227C94c937d653 ✅مورد تایید است☝️
✅خبر خوب ✅دوستان جهت افزایش شهریه سریعا مراجعه بفرمایید_هم اکنون ببینید جزییات👇 https://eitaa.com/joinchat/604635227C94c937d653 مورد تایید است_سرچ کنید"شهریه"☝️
طیّ این مرحله بی همرهی خضر مکن ظلمات است بترس از خطر گمراهی بزرگان حوزه و علمای وارسته به خوبی می‌دانستند که اگر طلبه به خودسازی و تهذیب نفس نپردازد بدون تردید نخواهد توانست به درستی به تبلیغ دین بپردازد و خدای ناکرده امکان این که به دین ضربه بزند کم نخواهد بود از این رو شرکت در درس‌های اخلاق و داشتن استاد اخلاق همیشه از سفارش‌های علما به طلاب بوده است. حالا هم به میزان افزایش هنر، مهارت و سابقه‌ی فعالیت در فضای مجازی، نیاز به بهره‌مندی از نفس استاد اخلاق نیز بیشتر نمود پیدا کرده است. تا در ظلمات بی همرهی خضر مسیر طی نشود. از این رو اداره آموزش و فرهنگسازی فضای مجازی شنبه 1401/10/3 ساعت13 نشست آموزشی آنلاین اخلاق در فضای مجازی را برگزار خواهد کرد. با حضور استاد بزرگوار @اکرم السادات موسوی لینک ورود به جلسه متعاقبا در این پست درج خواهد شد. https://kowsarnet.whc.ir/thewire/view/43727802
وارد فروشگاه میشوم و چرخ دستی را بر میدارم به سمت قفسه های شوینده میروم، مایع دستشویی خانه تمام شده. فروشگاه شلوغ است و پشت یک چرخ دستی  منتظر میشوم از فرصت استفاده میکنم و لیست خرید را از کیفم خارج میکنم تا نگاهی به آن بیاندازم باید فکری هم برای شام بکنم.با خوردن دستی به شانه ام از دنیای افکارم به بیرون پرت میشوم. و چشمانم به چشمان همیشه مهربانش می افتد از عمق وجود خوش حال میشوم آنقدری که در آغوش میگیرم اش و محکم می فشارم اش. *کجایی دختر؟ ازدواج کردی و مارو فراموش؟ میگویم: نه زهرا جان خدا شاهد است که به یادت هستم اما مشغله نمیگذارد * حالا کجا مشغول هستی؟ حقوق اش خوب هست؟  می گویم: در خانه و زندگی ام. حقوقش هم خنده های پسرم است که هرماه که نه، هر لحظه به حساب جاری زندگی ام واریز میشود! از گفته ام هردو میخندیم از کار و زندگی اش که میپرسم آهی میکشد و می گوید: هیچ در آرایشگاهی مشغول هستم و فعلا بچه ای ندارم . بعداز صحبت ها و خاطره بازی های زیاد از هم دل می کنیم. زهرا قول میگیرد که یک روز به خانه اش بروم. از فروشگاه که خارج میشوم هنوز در فکر این هستم که حقوق ماهیانه ام در خانه و زندگی ام چقدر شیرین تر از حقوق های میلیونی دیگران است! ✍نرجس خرمی @tollabolkarimeh
حضرت زهرا سلام الله علیها: از دنیای شما سه چیز برای من دوست داشتنی است...🌸 @tollabolkarimeh
10.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زن‌ها ما را پیروز کردند. ــــــــــــــــــــــــ مقام معظم رهبری: اگر در جنگ که ٨ سال بر ما تحمیل شد، بانوان کشور در میدان جنگ، در این عرصهٔ عظیم ملی حاضر نبودند، ما در این آزمایش دشوار و پر محنت پیروز نمی‌شدیم. زن‌ها ما را پیروز کردند. @tollabolkarimeh
یادش بخیر! شب چله که می‌شد فارغ از خستگی و سرما، فانوس به دست در تاریکی کوچه پس کوچه های روستا به سمت خانه پدربزرگ می‌رفتیم. دَرِ خانه که باز می‌شد خودمان را پرت می‌کردیم زیر لحاف قرمز مخملی روی کرسی. گرم که می‌شدیم تازه طَبَق روی کرسی پُر از توت خشک، گندمک، برنجک و مغز بادام ها را می‌دیدیم و ذوق زده مشغول خوردن می‌شدیم. مادربزرگ کنار سماور زغالی می‌نشست و بساط چای تازه‌دم را به پا می کرد. مادربزرگ میان قصه هایش انارهایی را که با انگشتش آبگیری کرده بود را به لبهایمان می چسباند تا با مکیدن انارها طعم بی نظیر آن را بچشیم. در عالم بچگی می‌خواستیم تا سحر بیدار بمانیم و روشنایی فردا را ببینیم اما خواب زورش بیشتر بود. ✍مریم نوری امامزاده‌ئی @tollabolkarimeh