زیر گاز را روشن کرد تا غذا را برای اهل خانه گرم کند .
قرار بود نیم ساعت دیگر به خانه ی مادر بزرگ بروند .
مادر با سرعت به سمت جارو برقی رفت ،تا در این نیم ساعت باقی مانده خانه را برق بیندازد.
دخترش به او گفت:
«آخه ما داریم میریم مهمونی ،کسی قرار نیست که بیاد خونمون ،چرا اینقدر با عجله همه چی رو تمیز میکنی ؟؟؟»
سرش را بالا آورد و با لبخند همیشگی اش ، به او گفت:
«میخوام اگر یه وقت،امام زمان آمد خونمون ،خونم تمیز باشه ،خدارو چه دیدی شاید آقا یه نظری به خونه ی ما هم کرد .»
حرف مادر را مانند مرواریدی گرانبها به اعماق قلبش برد و درِ صندوقچه اش را محکم بست تا هیچ گاه از یادش نرود .
از آن روز سالیان سال میگذرد ،اما دختر ،هر روز صبح بلند میشود و خانه را مرتب میکند ،به این نیت که اگر آقا بیاید خانه اش نامرتب نباشد و شرمنده نشود.
چقدر خوب است که حتی کار های خانهمان را به نیت آمدنش انجام دهیم .
✍🏻amini.nasab
#طلبه_نوشت
˹@tollabolkarimeh˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پریشون و غمگین
غریبانه و تنها
همه جا رو گشتم
رسیدم به اینجا ...
#کلیپ
#یاامام_الرئوف
˹@tollabolkarimeh˼
💌#طلبه_نوشت
روی صندلی پارک نشستم، برای چندمین بار ساعتم را نگاه کردم ودر دل گفتم:"کجایی پس دختر!؟"
دست های کوچکی روی چشمانم قرار گرفت، با آن صدای زیبا و زبان شیرینش گفت:" اگه گفتی من کیم خاله پریسا؟" سرش را کج کرد روبروی صورتم بوسه ی محکمی روی گونه اش نشاندم و دست هایش رااز روی چشمانم برداشتم و گفتم:" تو عزیزدل خاله پریسایی"
موهایش را خرگوشی بسته بود و گیره های پاپیونی صورتی روی سرش، بانمک ترش کرده بود. یک لباس عروسکی صورتی،سفید هم پوشیده بود وقتی چشمم به پاهای عریانش افتاد خیلی ناراحت شدم اما بخاطر میترا چیزی نگفتم! ترسیدم ناراحت شود. جست و خیر کنان روبرویمان راه افتاد و با هر پرش دل من از جا کنده شد که نکند دامن پیراهنش بالا برود! خون خونم را می خورد رو کردم به میترا و گفتم:" هنوز خیلی هوا گرم نشده ها" و ترگل را نشانش دادم. منظورم را متوجه شدچادرش را مرتب کرد و گفت:" پریسا، ترگل هنوز به سن تکلیف نرسیده که!"
امروز که میترا با چشم هایی اشک بار به خانه یمان آمد و گفت ترگل، چادر از سر برداشته و به تذکر های پدر و مادرش گوش نمی دهد تمام آن خاطرات کودکی ترگل از جلوی چشمم رد شد. افسوس که دوران طلایی کودکی ترگل به پایان رسیده و قلب ترگل از علف های هرز پر شده است!
✍🏻نرجس خرمی
˹@tollabolkarimeh˼
نمونه سوال با جواب اصول2.pdf
408.8K
_کل اصول دو حلقه ثانی به صورت سوال و جواب'
#اصول_فقه #اصول۲
#نمونه_سوال
۱۳۶ سوال با جواب
📲فوروارد فراموش نشه!🌹
˹@tollabolkarimeh˼
🔖توئیت گیلدا مورکرت،
فعال ضد جنگ آمریکایی در وصف رهبر انقلاب
[پرهیزگار، فروتن، مهربان، خردمند، باهوش، قوی]🤍❤️
#ایران_قوی🇮🇷
˹@tollabolkarimeh˼
فقه استدلالی۴.pdf
197.6K
✍🏻نمونه سوال #فقه_استدلالی ۴
#نمونه_سوال
#فقه_استدلالی4
#تستی #پایانی
۹۸/۹۹سال
📲فوروارد فراموش نشه!🌹
˹@tollabolkarimeh˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
برای گـریـه کـردن در حـرم
آنـــقـــدر دلـتــــنـــگــــــــم
کــه حـتـی بـــا خــیــالــش
تـنـگ مـیـگـردد دل تـنــگـم
«لبیک یاحسین»
#شب_جمعه
#کربلا
˹@tollabolkarimeh˼
سکوت شیرین
در آشپزخانه مشغول جمع کردن وسایل مادرشوهرم بودم که متوجه صحبتهای همسر و مادرشوهرم شدم.
محمد گفت:《مامان جان من هستم تا علی بیاد دنبالتون، فاطمه میخواد با بچه ها بره خونه باباش اینا》
《اونا که پریشب خونه باباش اینا بودن برای چی دوباره میخوان برن؟》
《خوب تو طول هفته که همشون درس دارن نمیرسن برن چهارشنبه شب و جمعه ی سر میرن طوری که نیست》
یاد روزهایی برایم تداعی شد که محمد به دیدار مادرش میرفت و مادرش درخواست داشت شب دوباره به دیدارش برود یا آن روزهایی که میگفت:《 نری دو روز دیگه بیایا فردا حتما سرم بزن》
دیدار فرزند را فقط برای خودش میخواست. دلم گرفت. دهانم را پُر از جواب کردم؛ اما قبل از اینکه آنها را بیرون بریزم سخن امیرالمومنین علی علیه السلام را به یاد آوردم:《وَ داوُوا الغَضَبَ بِالصَّمتِ، غضب را با سکوت مداوا کنید.》
سکوت کردم و هیچ نگفتم. با خودم گفتم :《مادره به خاطر خدا چیزی نگم که دلش بشکنه. به جاش باید تجربه کسب کنم که هر چیزی را نگم، یاد بگیرم برای روزی که عروس دار شدم چیکار کنم و چی بگم.》
با خاطری آسوده از تصمیم بجایی که گرفته بودم به ادامهی کارم مشغول شدم.
✍مریم نوری امامزادهئی
#طلبه_نوشت
˹@tollabolkarimeh˼
تمارین نحو.pdf
32.71M
📌پاسخ تمارین جلد۴ مبادی العربیه
( از آغاز تا مبحث اختصاص )
#نحوعالی
#حل_تمرین
#مبادی_العربیه4
#نحوعالی1 #نحوعالی2
˹@tollabolkarimeh˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
خوشا بحال کسیکه
او را درک کند...
˹@tollabolkarimeh˼
1_1392666960.pdf
716.9K
💠 نمونه سوالات نحو عالی 3
«از ابتدای استغاثه تا پایان مجرورات»
#نحوعالی
#مبادی_العربیه
#نمونه_سوال
📌 فوروارد قشنگ تره!
˹@tollabolkarimeh˼
1_4551307642.pdf
3.08M
🔰پاورپوینت #اصول_فقه 2
#جزوه
#نموداری
#اصول2
˹@tollabolkarimeh˼
#طلبه_نوشت 🔖
عقد بودند. همه میگفتند؛ صبرکنید خانهتان ساخته شود بعد عروسی بگیرید. گفت:" نه میخواهم در کنار همسرم باشم تا در هزینههای ساختوساز خانه دست تنها نباشد."
گفتند:" صبر کنید خانهتان ساخته شود بعد بچه بیاورید."
گفت:" نه شاید از قدم بچه اسباب اماده شدن خانه هم جور شود.
تابچه به دنیا بیاید خانه ساخته شد. بیست روزگی دخترشان اثاثشان را به خانه خودشان آوردند.
✍🏻M.hamidian
˹@tollabolkarimeh˼
خلاصه نموداری کلام3.pdf
560.1K
جلد دوم #عقاید_استدلالی
« محمد سعیدی مهر »
#عقاید4
#عقاید5
#جزوه
🔴 فوروارد قشنگ تره!
˹@tollabolkarimeh˼
1_1074987604.pdf
3.05M
📚🖇️
چکیده جلد دوم #عقاید_استدلالی
« محمد سعیدی مهر »
#جزوه
#عقاید4
#عقاید5
˹@tollabolkarimeh˼