طعم حسرت
روزی را به خاطر میآورم که با بدخلقی شروع کردم.لقمههایش را میپیچیدم و به جانش غُر میزدم. کمکم یکی او گفت و یکی من...
جر و بحث بالا گرفت. قهر کردم و او با دلخوری لقمههایش را برداشت و راهی شد. همانطور که در را میبست آرام خداحافظی کرد. جوابش را ندادم.
چند ثانیه بعد در باز شد. سرش را از لای در به داخل هُل داد و گفت:《مطمئنی دارم میرم دیدار دوبارهای هست که جوابم نمیدی؟》
سرم یخ کرد. پاهایم سست شد. چقدر اطمینان داشتم که برمیگردد و یکدیگر را میبینیم! چقدر اطمینان داشتم که وقتی میآید فرصت دارم با او صحبت کنم! مرگ را از خودمان دور میدیدم.
غافل از اینکه مرگ سن و سال، بیمار و سالم نمیشناسد. مگر نه اینکه هر ذائقهای طعم مرگ را میچشد؛ پس چرا فراموش کردم.
عرقهای سرد روی پیشانیم را با دستم گرفتم. سرم را پائین انداختم عذرخواهی کردم و با خداحافظی بدرقهاش کرد.
از آن روز مدام با خودم تکرار میکنم شاید فرصتی برای جبران باقی نماند. جبران نگفتن دوستت دارم هایی برایم نباشد. پس تا میتوانم عشق میورزم تا حسرتی بر دلم باقی نماند.
✍🏻مریم نوری امامزادهئی
#طلبه_نوشت
˹@tollabolkarimeh˼
KhateratSafir.pdf
15.97M
پیدیاف کتاب خاطرات سفیر🤍
_دنبال حق بودن مھم ترین عاملیه کہ اختلافات
رو ناپدید میکنہ ؛ اونقدر که اشتراکات اعتقادی
آدمارو به هم نزدیک میکنه اشتراک زبان و ملیت
و رنگ و نژاد حرفی برای گفتن نداره .
❀. #خاطرات_سفیر | نیلوفر شادمھر
#کتاب
ִֶָ ִֶָ ִֶָ ִֶָ ִֶָ ִֶָ🍓♥️ ִֶָ ִֶָ ִֶָ ִֶָ ִֶָ ִֶָ
˹@tollabolkarimeh˼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠سه خصوصیت مهم شب عرفه از زبان مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی(ره)
_امام صادق علیه السلام: كسی كه در ماه رمضان آمرزیده نشود، تا رمضان آینده آمرزیده نگردد مگر آن كه روز عرفه را درک کند
مَن لَم يُغفَرْ لَهُ في شهرِ رمضانَ لَم يُغفَرْ لَهُ إلى مِثلِهِ مِن قابِلٍ إلاّ أن يَشهَدَ عَرَفَةَ.
منبع: کافی، ج۴، ص۶۶
التماس دعای فرج از همه همراهان محترم کانال طلاب الکریمه
˹@tollabolkarimeh˼
1_1079261788.pdf
583.5K
🖇️ سوالات روش سخنرانی
#نمونه_سوال
#روش_سخنرانی
˹@tollabolkarimeh˼
*مثلث سه نفره*
روی مبل بی حوصله نشسته بودم که پسرک خسته از نقاشی کشیدن به سراغم آمد:«مامان بلند شو، بازی کنیم».
تا خواستم بگویم که برو عزیزم الان حوصله اش را ندارم، نگاهم به چهره شاداب و منتظرش افتاد،دلم نیامد ناامیدش کنم؛آمدم بلند شوم که سوت داور باعث شد سریعتر از جا بپرم.
از چهره اش خستگی میبارید،اما برای اینکه بازی بیشتر به پسرمان بچسبد،داور و بازیکن مسابقه شده بود.سوت شروع را که زد توپ را به وسط انداختیم و دنبالش دویدیم گاهی من شوت میزدم و به اوت میرفت. گاهی هم او با پاس های جانانه توپ را به سمت پسرک راهنمایی میکرد که در آخر با شوت آتشین او بازی را به برد خودشان تمام کردند.
پسرک میخواست که بازی را ادامه دهد، اما با حرفه مادرانه ام پدر و پسر را به آوردن وسایل کیک پزی دعوت کردم.آنها وسایل را میچیدند و من مثل یک افسر ارتش به مطیع بودنشان میخندیدم.
زندگی ما همین است دیگر.
مدیریت مادر، شیطنت پسر و همراهی پدر..:)
و تنها یک مادر میتواند نقشه های پدر و پسر را به نفع خودش تمام کند.
مثلث سه نفره مان که به گفته پسرک در آینده شش ضلعی خواهد شد را با تمام فراز و نشیب هایش دوست دارم.
✍🏼فاطمه زهرا دهقانی
#طلبه_نوشت
˹@tollabolkarimeh˼
1_1603159429.pdf
16.8M
نمونه سوال اصول ۴
#نمونه_سوال
#اصول_فقه
#اصول۴
˹@tollabolkarimeh˼