چشمهایم برق میزد
اولین نفر بودم که این فرشته زیبا را از پرستار گرفتم و در آغوش کشیدم و رخت نوزادی به تنش کردم ،دعا کردم رخت دامادی اش را نیز خودم به تنش کنم . برای ششمین بار است که عمه می شوم ولی انگار بار اول است در بیمارستان پا میگذارم وهمان شوق اولین بچه در دلم است
در حین ناز و نوازشش بودم که تلفن برادرم زنگ خورد .آنچنان شادمان شد که گونه هایش سرخ شد با لبی خندان گفت: "حضرت آقا نام پسرم را سجاد نامیده است ."
تمام فضای اتاق پر شد از نوای مبارک باد .
✍🏻سمیرا اسماعیلی
#طلبه_نوشت
˹@tollabolkarimeh˼
24011-06.pdf
323.7K
📌جوابیه امتحان متمرکز #نحوعالی ۱
۱۴۰۱/۱۰/۱۱
#نمونه_سوال
#درخواستی
˹@tollabolkarimeh˼
نگاه متفاوت یا چرخش زمان؟
همانطور که پاشنهی کفشم را بالا میکشیدم حرفهای دکتر را با خودم مرور میکردم.《اگر سلامتیت برات مهمه حتما باید روزی ۴۰ دقیقه پیاده روی کنی ۲۰ دقیقه رفت ۲۰ دقیقه هم برگشت》
در خانه را آهسته بستم تا مبادا بچهها از خواب بیدار شوند. تایمر گوشی را روی ۲۰ دقیقه تنظیم کردم. کنجکاو بودم و تمام فکرم این بود که ۲۰ دقیقهام کجا تمام میشود. مثل کسی که وارد بازی حدس شده باشد مکانهایی را مدنظرم گذاشتم تا ببینم کدام حدسم درست از آب در میآید.
فقط تندتند راه میرفتم و به پایان ۲۰ دقیقه فکر میکردم. انگار مسیر خیلی طولانی شدهبود. خسته و کلافه ادامه میدادم. پسر بچهای با مادرش در ایستگاه اتوبوس ایستاده بودند و باهم حرف میزدند《ببین چقد هوا خوبه نه از آلودگی خبریه و نه از گرما تا میتونی کِیف کن》
زنی میانسالی همانطور که از کنارم میگذشت به گلهای انار درخت کنار خیابان اشاره کرد و گفت:《وای چه خوشگله خدا خیرش بده هر کی این درختای خوشگل را اینجا کاشته آدم دلش حال میاد》تازه متوجه گلهای انار شدم واقعا زیبا بود.
آلارم گوشی پایان ۲۰ دقیقه اول را فریاد زد. به خودم گفتم《انقد فکرت درگیر این کردی که ببینی کجا ۲۰ دقیقه تموم میشه نه خوشگلیای مسیرت را دیدی نه از این ۲۰ دقیقه چیزی فهمیدی》
میتوانم زیباییها را ببینم و زیبایی را هدیه دهم. باید راه رفته را برگردم اما این بار باید از ۲۰ دقیقهام بهتر استفاده کنم.
نفس عمیقی کشیدم و ریههایم را از هوای مطبوع صبحگاهی پُر کردم. ذکر گویان، قدمهایم را سریع برداشتم. زنانی که از کنارم عبور میکردند را به یک لبخند و سلام صبح بخیر مهمان میکردم. انگار گلها، درختان، پرندگان و... تازه در مسیرم قرار گرفتهبودند و خودشان را به من نشان میدادند.
به خودم که آمدم جلوی درخانه بودم. به نظرم این بار مسیر کوتاهتر و جذابتر بود. سرحال کلید را در قفل در چرخاندم و در را باز کردم.
✍مریم نوری امامزادهئی
#طلبه_نوشت
˹@tollabolkarimeh˼
🔴 آداب صدا زدن
💠 وقتی در مورد همسرتون صحبت میکنید از اسامی اشاره مثل "این" یا "اون" و همچنین کلمههایی مثل "ببین"، "الو" و "آهای" استفاده نکنید.
💠وقتی همسرتان شما را صدا میزند با علاقه بهش جواب بدید! مثلا به جای گفتن: "هااان!؟" یا گفتن یک "بله" خالی به او بگویید: بله عزیزم، جان دلم یا جانم و ...
💠مطمئن باشید در ازای احترام گذاشتن خودتان احترام میبینید. زیبا صداکردن زن و مرد، بهترین شیوه برای ابراز محبت و نوعی شخصیت دادن به طرف مقابل است.
#فنون_همسرداری
˹@tollabolkarimeh˼
جزوه منطق 3.pdf
18.96M
جزوه درس منطق
از کتاب "تلخیص المنطق اکبر ترابی"
از ابتدای احکام قضایا تا پایان کتاب (به غیر از حذفیات)
#جزوه #منطق
˹@tollabolkarimeh˼
8.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گردخترکےپیشپدرنازکند
گرهکرببلایهمھرابازکند:)
#شهادت_حضرت_رقیه
#استوری
#تولیدی
˹@tollabolkarimeh˼