بسم الله الرحمن الرحیم
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
#حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت
#حضرت_زهرا_س_روز_شهادت
#محسن
چشم وا کن فاطمه، این اشکهای حیدر است
این صدای گریه های قهرمان خیبر است
باز دلتنگ رسول الله شد چشمان تو؟
دوست می داری برو، اما بمانی بهتر است
دیگر از تو مثل چشمانم حفاظت می کنم
کاش می ماندی، که بعد از تو علی بی یاور است
یک درِ تازه برای خانه ی تو ساختم
این درِ تازه، از آن قبلی کمی محکم تر است
دیگر آن در نیست تا با دیدنش غمگین شَوی
تازه این در میخ هایش هم از آن در کمتر است
نان تازه پختی و رفتی، ولی رسمش نبود!
بوی نان می آید و جسمت میان بستر است
شد قیامت زودتر از آنچه می پنداشتم
در کنار بسترت حال و هوای محشر است
دخترت دارد برایت بیقراری میکند
یک پسر پایین پا و یک پسر بالاسر است
فضّه دارد شام امشب را مهیا می کند
تو نباشی، سفره ی این طفل ها بی مادر است
چشم وا کن یک نظر احوال حیدر را ببین
«کلِّمینی فاطمه»، این التماس آخر است
می رویّ و بعدِ تو در گوش من هر روز و شب
آن صدای ناله هایت بین دیوار و در است
کوچه ی تنگِ بنی هاشم عذابم میدهد
با حسن مخصوصاً از آن رد شدن زجرآور است
با حسین ای کاش می گفتی سراغش می رَوی
لحظه ای که توی گودی پیش چشم خواهر است
آن دَمی که شمر بنشیند به روی سینه اش
دست چپ روی محاسن، دست دیگر خنجر است
چشم در چشم حسینَت ذبحِ عُظمی میکند
با گلوی تشنه خنجر از قفا بر حنجر است
نسل ابراهیم، قربانیّ خود را می دهد
کربلا در روز عاشورا مِنایی دیگر است