5.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خواهیم رسید....🌿🧡
دکلمه: رویا سعید
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
| #جُرعهکتابامروز🌿💚|
+اگه فهمیدید کسی دوستون داره و
ابراز محبتاتون کم شد واقعاً به
انسانیتتون شک کنید☺️💕
+بسیشیرین🔐🌱
#تلنگر
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
🔴 #شوکی_از_جنس_تفکّر
💠 بارها دیدهایم که دکتر، بالای سر بیمار، با دستگاه الکترو شوک، حیاتِ مجدّد را به #قلب بیمار هدیه میدهد.
💠 برخی مواقع در زندگی مشترک، قلب زن و شوهر رو به #موت است و با سرطانهای اخلاقی مثل کینه، پر توقّع بودن، سوءظنّ، مشاجره و بدخُلقی، تپش نشاط و آرامش در زندگی آنها #کُند و کندتر میشود.
💠 گاه یک #شوک از جنس تفکّر، حیات و تکاپو را به رگهای زندگی برمیگرداند. یکی از این شوکها، یاد و تفکّر جدی پیرامون #مرگ است. اینگونه بیندیشیم که ممکن است من یا همسرم امروز، روز آخر عمرمان باشد، چشمهای ما #فردا را نبیند و شاید فردا این موقع من یا او، آخرین وداعمان در قبرستان و بالای #مزار یکی از ما باشد. این تفکّر در فراموشی و حتی نابودی دلخوریهای ریز و درشت و کینهها موثر است.
💠 تمرکز جدی و نسبتاً طولانی بر این قضیه، #شوکی است که حال شما را دگرگون خواهد کرد و نتیجهاش این است که سخت نگیریم، از یکدیگر بگذریم و هوای یکدیگر را داشته باشیم.
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
#سلام_امام_زمانم🌸
🌟ای آن که عزیزی و مرا جانی و جانان
صد یوسف مصری ز غمت،سر به بیابان...
🌟ای کاش بیایی و بگویند که آمد
بر مصرِ وجودِ منِ قحطی زده،باران...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج🌸
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
.رفتم سرِ خاکِ مادربزرگم دارم با یه تیکه سنگ کوچولو میزنم به سنگِ قبرش
خانومه اومده میگه می خواى فاتحه بخونى؟
میگم پ ن پ کلید نیاوردم موندم پشتِ در😂😂😂😂😂😂😂😂
#خنده_حلال
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_بیست_سوم
("یا حسین (ع)")
می گویند اگر می خواهی شیوه ی واقعی آقا ابا عبدالله(ع) را بشناسی سه بار در مقابل او نام مقدس حسین( ع) را بر زبان جاری کنید.
خواهید دید که محب و شیوه ی واقعی حالتش تغییر کرده و اشک در چشمانش حلقه می زند.
شدت علاقه و محبت هادی به امام حسین (ع) وصف ناشدنی بود.
او از زمانی که خود را شناخت در راه سید و سالار شهیدان قدم بر می داشت.
هادی از بچگی در هیئت ها کمک می کرد. او در کنار ذکرهایی که همیشه بر لب داشت، نام یاحسین (ع )را تکرار می کرد.
واقعا نمی شود میزان محبت او را توصیف کرد. این سال های آخر وقتی در برنامه های هیئت شرکت می کرد، حال و هوای همه تغییر می کرد.
یادم هست چند نفر از کوچکترهای هیئت می پرسیدند: چرا وقتی آقا هادی در جلسات هیئت شرکت می کند، حال و هوای مجلس ما تغییر می کند؟
ما هم می گفتیم به خاطر اینکه او تازه از کربلا و نجف برگشته.
اما واقعیت چیز دیگری بود. محبت آقا ابا عبدالله (ع)با گوشت و پوست و خون او آمیخته شده بود. او تا حدودی امام حسین( ع )را شناخته بود. برای همین وقتی نام مبارک آقا را در مقابل او می بردند اختيار از کف می داد.
وقتی صبح ها برای نماز به مسجد می آمد. بعد از نماز صبح در گوشه ای از مسجد به سجده می رفت و در سجده کل زیارت عاشورا را قرائت می کرد.
هادی هر جا می رفت برای هیئت امام حسین (ع) هزینه می کرد. درباره ی هیئت رهروان شهدا که نوجوانان مسجد بودند نیز همیشه جزء بانیان هزینه های هیئت بود.
زمانی که هادی ساکن نجف بود، هر شب جمعه به کربلا می رفت. در مدت حضور در کربلا از دوستانش جدا می شد و خلوت عجیبی با مولای خود داشت.
خوب به یاد دارم که هادی از میان همه ی شهدای کربلا به یک شهید علاقه ی ویژه داشت.
بعضی وقت ها خودش را مثل آن شهید می دانست و جمله ی آن شهید را تکرار می کرد.
هادی می گفت: من عاشق جُون، غلام آقا ابا عبدالله(ع)، هستم. جُون در روز عاشورا به آقا حرف هایی زد که حرف دل من به مولا است.
او از سیاه بودن و بدبو بودن خودش حرف زد و اینکه لیاقت ندارد که خونش در ردیف خون پاکان قرار گیرد. من هم همین گونه ام. نه آدم درستی هستم. نه...
در این آخرین سفر هادی مطلبی را برای من گفت که خیلی عجیب بود! هادی می گفت: یک بار در نجف تصمیم گرفتم که سه روز آب و غذا کمتر بخورم یا اصلا نخورم تا ببینم مولای ما امام حسین (ع) در روز عاشورا چه حالی داشت.
این کار را شروع کردم. روز سوم حال و روز من خیلی خراب شد. وقتی خواستم از خانه بیرون بیایم دیدم چشمانم سیاهی می رود.
من همه جا را مثل دود می دیدم. آنقدر حال من بد شد که نمی توانستم روی پای خودم بایستم.
از آن روز بیشتر از قبل مفهوم کربلا و تشنگی و امام حسین (ع) را می فهمم.
نوشتار: زهرا باقری 💛
با ما همراه باشید😊
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99
⭕️تصویری جامع از خدمات قاجار و پهلوی به ایران...😒😏
#صرفا_جهت_اطلاع
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@toranjnameh99