بچه هااا امشب به طور اتفاقی یکی از ممبرارو توی موکب ملاقات کردم

اومده بودیم گوشیامونو شارژ کنیم و من پرسیدم از کدوم شهر اومدید و...

واقعا باحال بود

من زندم فقط گوشیم خاموش بود

وضعیت:

اولین دیدار:)))

از یک طرف میخواستم بمونم حرم ،از طرفی دلم خونه ی خودمونو میخواست.

برای رسیدن به دفتر نقاشیم زیادی مشتاقم...

:)

واقعا خیلی خوشحالم که اولین بار برای اربعین رفتم کربلا:) از لحاظ معنوی میگم بچه ها وگرنه خاک ایران چیز دیگه‌ایه. اصلا مگه میشه ایران رو با یه کشور عربی مقایسه کنم؟واضحه که نه

عموهام شوخی میکردن که تو نمیتونی و سختته...سال دیگه فکر کنم دلت نخواد بیاد... ولی خب همه اونا حالشون بد شد و تاول زدن و سِرُم زدن و غش و ضعف کردن... ولی من هیچیم نشد🤣🤣🤣

اونجا فقط به لطف نون لوزی ها و پنیر میهن زنده بودم که فقط صبح میخوردم و دوباره تا روز بعدش هیچی نمیخوردم،چند روزیم کلا هییییچی نخوردم و فقط به آب زنده بودم. عجیبه..