.
#روضه_حضرت_زهرا
#بعد_از_شهادت #حضرت_زهرا
#غسل_شبانه #دفن_مخفیانه
آن دوره عشق و وفا یادش بخیر
آن روزگار با صفا یادش بخیر
شب عروسی یادته بابام میگفت
پیر شی به پای مرتضی، یادش بخیر
پیرشدی اما چجوری پیر شدی،
⬅️ کار رسید به غسل، بچه ها سفارش فاطمه است،نمی خوام کسی صدای گریه تونو بشنوه،
♻️ اسما تو آب بریز، من خودم غسل میدم،
آخه سفارش کرده از زیر پیراهن، از زیر لباس بدنمو غسل بده، می دونست فاطمه، نمیخواست علی غریب، علی مظلوم اذیت بشه ،آب میریخت،
یهو وسط غسل دادن دست از غسل کشید، سر رو دیوار گذاشته های های داره گریه میکنه،
آ🔰قاجانم سفارش خودت بوده، بچهها صدای گریه شون بلند نشه،
آقاجان خودت داری بلند بلند گریه می کنی
✴️اسما نمک رو زخم من نپاش
چه می دونستم چه خبره، اسما غسل که می دادم، دستم خورد به بازوی ورم کردهٔ فاطمه،
(این #تابوت رو بیارین صحنه تجسم بشه برای شما)
✅7 نفر غریبونه نیمهٔ دل شب، بچه هایی که نمیتونن گریه کنن، آستین به دهان گذاشتن کسی صدای گریه شونو نشنوه،
امروز تو به نیابت از طرف حسین و حسن و زینب گریه کن،
(اونایی که دل ندارن آستین به لب بزارن دارن تابوت میارن
ای خدا..
🔶 دختر پیغمبر مگه میشه اینجوری تشییع جنازه بشه.
⏪ مقداد میگه دومیِّ بی حیا رو که دیدم گفتم کجا میری،گفت میرم مجلس کفنُ دفن دختر پیغمبر، گفت دیشب کارا انجام شده، دختر پیغمبر و دفن کردن، گفت چنان سیلی تو صورت من زد، برق از چشمام پرید،
شروع کرد به گریه کردن،
🔵 تو مردی این گریه مال مردم نیست،
گفت گریه ام برای این نیست که سیلی تو صورت من زدی
😭می خوام بگم با همین دست به صورت دختر پیغمبر زدی
من که مَرد بودم طاقت نیاوردم، دختر پیغمبر، همسر علی، فاطمه چی کشیده
⬅️ حالا میخوای روضه بخونی یا علی،
💥خدا مادرم را کجا میبرند
( زینبش پشت تابوت میدوید)
خدا مادرم را کجا میبرند
گمانم برای شفا میبرند
بدنُ غسل داد،
معمولاً لحظه آخر بچه ها میان وداع می کنند
😭 تا گفت بچه ها بیاین سریع یکی خودشو انداخت رو سینه مادر، یکی صورت کف پای مادر گذاشت
💢 یه وضعیتی شد، یه فضایی ایجاد شد، دل سنگ آب می شد، از عالم بالا ندا اومد، علی بچه ها رو جدا کن،
آسمونیا دارن می میرن،
بالائیا طاقت ندارن، بچه هارو از کنار جنازهٔ مادر جدا کن،
روز عاشورای فاطمه دلتو ببرم کربلا...
یه جمله ای من گفتم برا اونایی که نبودن دوباره میگم،
☑️کربلا، بالائیا، آسمونیا، فرشته ها، کجا بودید کربلا،
اومد دید عمه جانش زینب داره با یه بدن حرف می زنه، عمه با کی داری حرف میزنی،
💠حق داری نشناسی، این بدن بدن پاره پارهٔ بابای غریبت حسینه،
💎یکی دو ساعت گذشته از وداع آخر آقا ابی عبدالله، این دختر سه ساله خودشو انداخت رو بدن بابا، گفت یا باید جون بدم، کسی نمیتونه منو جدا کنه، هرچی هر چی تازیونه زدن نشد،سیلی زدن نشد، هر کاری کردن، گفت من باید کنار جنازهٔ بابام بمیرم، غیرتیا،
😭یا یکی گفت من نمیدونم باید چه کار کنم، یه عده نانجیب بی شرمُ حیا رفتن به سمت زینب، واویلا..
ناموس دارا، غیرتیا، سریع بلند شد، گفت چشم هرچی شما بگین عمه جانم زینبو نزنید...
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
کانال باب الحوائج
اشعار ناب ( مداحی،مولودی ترکی و فارسی)
لینک کانال👇
http://eitaa.com/torkiy
---•••◇🔹️💢🔹️◇•••---
@torkiy