اشاره ای به اوضاع فلسطین مظلوم و گریز به بالین علمدار کربلا
باز غَزّه ، باز شعله ، باز آه
باز خون ریزد ، یهودِ دین تَباه
جُرمِ غَزّه چیست جُز حَق خواهییَش؟
پاسُخَش امّا شده ویرانی اَش
هار گَشته کَلبِ پیرِ صهیونیست
باید اَندَر این غمِ عُظما گِریست
کودک و پیر و جوان زیرِ سِتم
عُمر را پایان دَهد با آه و غَم
طفلِ معصومی که خونَش شد رَوان
اَشک میریزَد به حالَش آسمان
غَزّه با غاصب کُند پیکارِ سَخت
نی برای کَسبِ مال و تاج و تَخت
غَزّه دارد دردهایِ بیکَران
کَرده خون ، بَر قلبِ اَحرارِ جهان
دشمنش سَر حَدِّ نامَردی شده
دشمنِ نامرد هم دردی شده!
دشمنی خونخوار کِی داری نشان؟
میزَند موشک به کودکهایشان
کَس به نامردیِ اینها کَس نَدید
باز هم زنده شده گویا یزید
ریزد آتش دم به دم از آسمان
آب را ، هم بسته روی تشنگان
کودکانِ بیگناه و تشنه را
میکُشَد با قَهقَهه ، قومِ جفا
از مجامِع داری آیا تو خَبر؟
پَس کُجا مُرده حقوقِ بی بَشَر
اَندَر آغوشِ یهودی غَش کُنند
بر دلِ مظلومها ، آتش کُنند
چَشم، آبی نیست هر کَس وایِ او
کَس نَپُرسد ، غُصّه و غمهای او
جُرمِ سَنگینیست ، سازش یا سکوت
اصلِ بیدینیست ، سازش یا سکوت
وای دارد واقعاً بَد، عادتی
مذهبی هایِ شدیداً صورتی
ساکتی بعضاً زِ اِشکَم سیری است
یا زِ فتنه مِثلِ (آقامیری) است
ساکتی گاهاً زِ تَرسِ دشمن است
گاه هم از زورِ اَقوام و زن است
ساکِتان حقّ را اگر کرده رها
لالِشان کرده دُلار و سِکّه ها
ظاهراً نامرد دارد عافیت
میشَود رُسوا ولی بی خاصیَت
مَرد بودن چون هزینه میبَرد
مَرد با جان ، هر بلا را میخرد
وعده ی قرآن یقیناً صادق است
کار عالَم دستِ قومِ لایق است
سعی کن در جبهه ی حَقّ ایستی
وَر نه باطل میشَوی و نیستی
چند سالِ پیش فرموده بَلی
رهبرِ فرزانه ام سیّد علی
این نِدا بر گوشِ عالَم مانده است
عُمر اسرائیلییان ، کَم مانده است
وعده ی قرآن به ما داده یقین
میشَود آزاد، قُدسِ نازَنین
وعده ی قرآن شَود روزی عیان
اِرثِ مستَضعف شَود روزی جهان
عُمرِ دیوِ ظلم روبه خاتمه سن
کَم کَم ایّامِ عزیزِ فاطمه ست
ظلمتِ شب روبه پایانَست ، هان
سعی کُن در لشکرِ مهدی (عج) بِمان
تَلخیِ غمها شَود شیرین بِدان
آن دَمی که میرسد صاحب زمان (عج)
صبر آخر میدَهد زیبا ثَمر
شَمس را ، صبر آوَرَد سوی قَمر
جِسمِ خونینِ قَمر در خاک بود
دشتِ خونین ، حسرتِ اَفلاک بود
ای عجب مُعجِز شده در کربلا
شَمس میبوسَد رُخِ ماهِ ولا
کرد فریاد ، ای عزیزِ جانِ من
آمدم بالا سَرت ، حرفی بزن
آمدن اینجا نگو که ساده بود
دستهایت بینِ راه افتاده بود
یک به یک دستانِ تو برداشتم
پَرچَمِ آهی همانجا کاشتم
غم مَخور ای زاده ی اُم البَنین
مَشکِ تو پاره شده از تیرِ کین
گَر نداری آب ، ای با آبرو
خواهد اکنون دخترم از من عمو
خیمه ها چَشم انتظارت مانده اند
دخترانم بیقَرارت مانده اند
تکیه کُن بَر من ، بیا سویِ حَرم
وَر نه می آید همینجا خواهرم
گَشته ای پَرپَر ، کنون ای یاسِ من
(بیکَس) و تنها شدم عبّاسِ من
سیّد حسن آقامیری طلبه ی خلع لباس شده که همیشه رفتار متناقضی در مورد دین و انقلاب داشته و دارد
#فلسطین_مظلوم
#شهدا
#حضرت_ابولفضل_ع
التماس دعای فرج
الاحقر مهدی عبادی