🔹دانشجوی عزیزی که مدام با تکه کلام «عوضش #امنیت داریم» تو جمع ها خوشمزگی میکنی؛
به این عکس کلاس دانشگاه کابل خیره شو تا بفهمی نعمت امنیت تو قلب خاور میانه یعنی چی!
🔴 @tosheh313
هدایت شده از توشه313
🗣خانوووووووووم......شماره بدم؟
🚗خانوم خوشگله برسونمت؟؟
💁♂ #خوشگله چن لحظه از وقتتو به ما میدی؟؟
☝️اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!‼️
بیچاره اصلا” اهل این حرفها نبود… این قضیه به شدت آزارش می داد😔
🎋 تا جایی که چند بار تصمیم گرفت بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد...
🌸روزی به امامزاده ی نزدیک #دانشگاه رفت…
👈شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!‼️
🍁دخترک وارد حیاط امامزاده شد
خسته… انگار فقط آمده بود #گریه کند…
دردش گفتنی نبود…!!!
🍃رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد
وارد #حرم شد و کنار ضریح نشست🌸
😔زیر لب چیزی می گفت انگار!!! ‼️
😭خدایا کمکم کن…
☝️چند ساعت بعد،دختر که کنار #ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…
👩💼خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان #زیارت کنن!!!‼️
😧دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8 خود را به خوابگاه برساند…
💃به سرعت از آنجا خارج شد… وارد #شهر شد…
اما… اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
😯 انگار محترم شده بود… #نگاه #هوس_آلودی تعقیبش نمی کرد!‼️
🌼احساس #امنیت کرد…با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام #مستجاب
شده باشه!!!!
🙎فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! ‼️اما اینطور نبود!
🌿یک لحظه به خود آمد…
🌸دید #چادر #امامزاده را سر جایش نگذاشته…!☺️
🥀@tosheh313
📸 رهبرانقلاب: هر یک نفری که #روز_قدس توی خیابان میآید، به سهم خود دارد به امنیت کشور و #امنیت ملت و حفظ دستاوردهای انقلابش کمک میکند.
https://eitaa.com/tosheh313
🔴حکایت قدر عافیت و #امنیت
🔻یکی از بازرگانان بغداد
با غلام خود در کشتی نشسته و به عزم بصره در حرکت بودند و نیز در همان کشتی بهلول و جمعی دیگر بودند. غلام از تلاطم دریا وحشت داشت و مدام گریه و زاری مینمود.
مسافران از گریه و زاری آن غلام به ستوه آمدند و از آن میان #بهلول از صاحب غلام خواست تا اجازه دهد به طریقی آن غلام را ساکت نماید، بازرگان اجازه داد.
بهلول فوری امر نمود تا غلام را به دریا انداختند و چون نزدیک به هلاکت رسید او را بیرون آوردند.
غلام از آن پس به گوشه ای ازکشتی ساکت و آرام نشست.
اهل کشتی از بهلول سوال نمودند در این عمل چه حکمت بود که غلام ساکت و آرام شد؟
بهلول گفت:
این غلام قدر عافیت و امنیت این کشتی را نمی دانست و چون به دریا افتاد فهمید که کشتی جای امن و آرامی است.
پ.ن: حکایت آشنای این روزها...!
@tosheh313🌻