eitaa logo
سفیر
248 دنبال‌کننده
754 عکس
63 ویدیو
4.8هزار فایل
ارتباط با ادمین @Sibesorkh22
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنرانی نوروزی خطاب به ملت ایران- .pdf
344.2K
📝 متن بیانات بسیار مهم مقام معظم رهبری در تاریخ ١٣٩٩/٠١/٠٣ 🌹 @tth_ir 🌹
: 🌹 @tth_ir 🌹 🔸 «ألا إنَّ الدُّنيا قَد تَرَحَّلَت مُدبِرَةً ، وإنَّ الآخِرَةَ قَد تَرَحَّلَت مُقبِلَةً ، ولِكُلِّ واحِدَةٍ بَنونَ ، فَكونوا مِن أبناءِ الآخِرَةِ ، ولا تَكونوا مِن أبناءِ الدُّنيا . فَإِنَّ اليَومَ عَمَلٌ ولا حِسابٌ ، وإنَّ غَدا حِسابٌ ولا عَمَلٌ .» 🔹 «بدانيد كه دنيا پشت كرده و در حال كوچ است، و آخرت، رو آورده و در حال كوچ است؛ و هريك را فرزندانى است. شما از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا مباشيد؛ چرا كه امروز، روزِ كار است، نه حسابرسى، و فردا روزِ حسابرسى است نه كار و تلاش .» 🌹 @tth_ir 🌹 📚 الكافي : ج ۸ ص ۵۸ ح ۲۱
🔅 (ص) : لَيسَ مِن أحَدٍ يَقَعُ الطّاعونُ فَيَمكُثُ في بَلَدِهِ صابِرا مُحتَسِبا يَعلَمُ أنَّهُ لا يُصيبُهُ إلاّ ما كَتَبَ اللّهُ لَهُ، إلاّ كانَ لَهُ مِثلُ أجرِ شَهيدٍ. 🌹 @tth_ir 🌹 🔸 هيچ كس نيست كه طاعون بيايد و او در شهرش بماند و براى خدا صبر كند و بداند كه جز آنچه خداوند برايش نوشته [و مقدّر كرده]است، به او نمى‏رسد، مگر اين كه برايش اجرى همانند اجر شهيد باشد. 🌹 @tth_ir 🌹 📚 كنز العمّال : ج ۱۰ ص ۷۷ ح ۲۸۴۳۴ .
سه بلا در سه هنگام ✅پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) میفرمایند: 🌹 @tth_ir 🌹 1️⃣ هنگامی که مردم دسته جمعی گناه کنند خداوند بلایی فراگیر و همگانی بر ایشان نازل فرماید تا متنبه شوند و توبه کنند 2️⃣ هنگامی که امربه معروف و همچنین نهی از منکر فراموش و ترک شود خداوند آن قوم را خانه نشین میکند 3️⃣ و هنگامی که یاد خدا از دلهای بندگان بیرون رود، خداوند ترس از مرگ را بین آنها زیاد کند تا دیگر روی خوشی دنیا را نبینند 🌹 @tth_ir 🌹 📚 منبع: اصول کافی؛ جلد۴، ص ۱۴
تماس تلفنی پیامبر با مشرکان از خاطرات دوران دبستان(طنز واقعی) سال هفتاد و چهار بود ، دبستان امام حسن مجتبی برازجان درس میخوندیم، امتحان دینی داشتیم ،بعد یکی از سوالات جوابش این بود : (پیامبر(ص) زمانی که در دره شعب ابی طالب تبعید بود دست از رسالت خود بر نمیداشت و با کاروانهایی که از آنجا عبور میکردند تماس بر قرار میکرد و آنها را به اسلام دعوت میکرد) بعد یکی دوستان من هم چون تو کتاب خونده بود پیامبر (ص)تماس برقرار میکرد همیشه پیش خودش فکر میکرده منظور کتاب تماس تلفنی بوده . خلاصه ما هم طبق معمول سر جلسه برای تقلبی کنار هم نشسته بودیم ، بهش گفتم ایزدی ، جواب سوال هشت چی میشه گفت جوابش میشه :(با تماس تلفنی )، تعجب کردم بهش گفتم مگه زمان پیامبر(ص) تلفن بوده برگشت گفت تو انگار حالت خوب نیست مثل اینکه پیامبر خدا بوده ها ، برای خدا کاری داره یه خط تلفن بده به پیامبرش؟ ، اینو که گفت کمی قانع شدم بعد گفت: نترس بنویس بعد از امتحان تو کتاب هم نشونت میدم تا خیالت راحت بشه ، منم با کمی ترس همینو نوشتم. 🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹 هفته بعد معلممون آقای کازرونیان برگه ها رو صحیح کرده بود ،اومد سر کلاس قبل از اینکه هر کاری بکنه مستقیم رفت در کمدش رو باز کرد چوبش، (که خودش بهش میگفت ترکه علیه السلام) رو بیرون آورد، گفت : موسوی و ایزدی بیان بیرون ، از حالت معلم متوجه شدم اتفاق بدی افتاده، کلاس یه جوری تو سکوت همراه با ترس فرو رفته بود که هنگام حرکت کردن صدای کفشهای داملامپ سیاه دوتامون تو کلاس می پیچید اومدیم بیرون کنار تابلو ایستادیم ، معلم همینجوری که تو کلاس قدم میزد و میرفت ته کلاس و بر می گشت، با یه لحن خاصی گفت: خب پیامبر تو دره شعب ابی طالب چطوری مردم رو به یگانه پرستی دعوت میکرد؟ من متوجه شدم ایزدی یه گندی زده ،سکوت تمام کلاس رو گرفته بود ،ما هم داشتیم از ترس میمردیم ، دوباره معلم سؤالش رو تکرار کرد ، منم با ترس و لرز گفتم: با تماس تلفنی که یکدفعه کلاس منفجر شد از خنده ، بعد از اینکه معلم کلاس رو ساکت کرد گفت شما کنار هم نشسته بودین؟ با ترس و لرز گفتیم بله همینجوری که چوبش رو تو دستش میچرخوند گفت خب حالا بگو ببینم مگه زمان پیامبر تلفن بوده؟ منم گفتم: خب پیامبر خدا بوده یه خط تلفن که چیزی نیست که خدا به پیامبرش نده باز کلاس منفجر شد از خنده .😂 معلم در حالی که با اشاره چوبش داشت بهمون حالی میکرد که دستاتون رو بیارین بالا گفت: حالا خدا به پیامبرش یه خط تلفن داد مشرکان قریش از کجا تلفن آوردن که اگه پیامبر بهشون زنگ زد جواب بدن؟ بعد با صدای بلند گفت دستاتون رو بگیرین بالا متقلبهای کثیف . در حالی که داشتم به این فکر میکردم راست میگه تازه اگه خدا به مشرکان قریش هم تلفن میداد وقتی کاروان در حال حرکته سیم تلفن رو به کجا میخواستن وصل کنن ؟ (سال هفتاد و چهار موبایل نبود) احساس کردم تمام کلاس رو برفکی میبینم ، متوجه شدم معلم با تمام قدرت چوب رو خوابونده کف دستم. 😂🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹 خاطرات دبستان ( سید علی اصغر موسوی زیارتی )
👈 اسماعیل عسلی، سردبیر روزنامه "عصر مردم" چاپ شیراز، در یادداشتی برای "راهبرد" نوشت: ✍️ بنده خدایی می‌گفت: بی‌انصافی هم حد و اندازه‌ای دارد. چرا درباره‌ ویروس کرونا این همه بدگویی می‌کنند؟ این بسته زبان نه حزب و روزنامه‌ای دارد که بتواند از خود دفاع کند و نه اگر نطق پیش از دستوری داشته باشد قابل شنیدن است. به قول حافظ: عیب می جمله بگفتی، هنرش نیز بگو. 🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹 ✍️ گفتم: هنر این ویروس لامذهب چیست؟ ✍️ گفت: خداوکیلی چه کسی تاکنون به اندازه‌ کرونا دستاوردهای چشمگیر داشته که بتواند ظرف کمتر از یکماه پس از جلوس بر اریکه‌ میدانداری مشکل ترافیک شهرها را به گونه‌ای حل کند که ظرف نیم ساعت بتوانی خودت را از فلکه‌ی گل سرخ به میدان صنایع (شیراز) برسانی؟ 🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹 ✍️ چه کسی توانست مردم را متقاعد کند تا اصول اولیه بهداشتی را رعایت کنند و با عادات ناپسند و غیربهداشتی خداحافظی کنند؟ ✍️ کدام یک از نمایندگان مجلس می‌توانستند حمل‌ونقل عمومی و زمینی و هوایی را خلوت کرده و قیمت‌ها را کاهش دهند؟ ✍️ چه کسی می‌توانست با پادرمیانی مشفقانه، زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها و دادگاه‌های انباشته از نفوس انسانی را خلوت کرده و زن و شوهرها را زیر یک سقف وادار به زندگی مشترک کند؟ ✍️ ویروس کرونا در یک عملیات محیرالعقول توانسته خانم‌ها را از خرید منصرف کند به طوری که شما اگر کارت بانکی‌ات را دو دستی هم به آنها تقدیم کنی و بگویی این شما و اینهم بازار، قدم از قدم برنمی‌دارند! 🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹 ✍️ این روزها خیلی‌ها مرگ آگاه شده و دست به قلم برده مبادرت به نوشتن وصیت‌نامه کرده‌اند و هرکسی طوری به شما نگاه می‌کند، گویی دیگر فردایی در کار نیست. ما کی شاهد چنین نگاه عارفانه به زندگی بودیم؟ ✍️ چند ماه بود که بانوی خانه پا در یک کفش کرده بود که رنگ کاغذ دیواری خانه با رنگ مبل پذیرایی همخوانی ندارد و الا ولله که باید آن را عوض کنیم اما یک هفته‌ای می شود که می‌گوید بگذار بچه ها بعد از ما خودشان هر رنگی که دوست داشتند انتخاب کنند. ✍️ این همه تفاهم ناگهانی از کجا آمد؟ ما یک مشاور محلی داشتیم که شش سال آزگار می‌خواست عروس ما را راضی کند که به خانه‌ شوهر برگردد؛ اما تیرش به سنگ می‌خورد. حالا همان عروس کذایی با پای خودش به خانه برگشته و محکم پای زندگی نشسته و می‌گوید می‌خواهم اگر یکی از ما کرونایی شد، حداقل تکلیف دیگری معلوم باشد و نگویند خانه صاحب ندارد! ✍️ شبکه سلامت صداوسیما هر روز به لطایف‌الحیلی برنامه‌هایی برای رژیم غذایی توصیه می‌کرد که گوش هیچکس بدهکار نبود اما حالا مردم برای رعایت رژیم غذایی زنجبیل ۱۷هزار تومانی را کیلویی ۱۲۰هزار تومان می‌خرند و با عسل و آب لیمو درمی‌آمیزند و به امید رهایی از چنگال کرونا روزی سه نوبت نوش جان می‌کنند! 🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹 ✍️ معلوم نیست چرا این‌همه وعظ و پند و اندرز و نصایح مشفقانه علما بر منابر و در اقصی بلاد اسلامی که دست کم از طریق هزاران شبکه ماهواره‌ای پخش می‌شود، کاری از پیش نبرد؛ ولی تهدیدهای صد من یک غاز یک ویروس اینگونه با استقبال مواجه شد؟! ✍️ جای شگفتی است که ظرف همین یک هفته‌ طلایی حضور کرونا در این مملکت گل سنبلی، کارناوال‌های رنگارنگ در فضای مجازی برای هجمه گسترده به خرافات و جنبل و جادو به راه افتاده و باورها را شخم می‌زند و به توفیقات چشمگیری دست یافته و روستاهای زیادی را آزاد کرده است! آیا غیر از این است که این کارناوال‌ها خود را پشت تانک مخوف ویروس کرونا پنهان کرده و پیش می‌تازند؟! 🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹 ✍️ قیمت خودرو را نمی‌گویید که تا ۶میلیون پایین کشیده و دیگر از اختلاس خبری نیست؟ این همه خدمات کرونایی را با ناسپاسی فراموش کرده‌اید؟ از همه‌ اینها گذشته، این ویروس اهل پارتی بازی نیست و ظلمش عین عدل است؛ چرا که تر و خشک را با هم درو می‌کند.
✍️پیامبر اسلام(ص) فرمودند: 🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹 🔸هر کس برای نیاز بیماری بکوشد چه آن را برآورده سازد، چه نسازد، مانند روزی که از مادرش‌ زاده شده، از گناهانش پاک می‌شود.🔸 🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹 📚من لایحضره‌الفقیه جلد ۴
روزی گروهی از غاری تاریک عبور می کردند. هیچ چیز معلوم نبود کمی جلوتر زیر پاهایشان سنگهای مختلفی احساس می کردند. در این لحظه بزرگشان گفت «اینها سنگ حسرت هستند». هر که بر دارد حسرت می خورد و هر کس برندارد باز حسرت خواهد خورد. برخی با خود گفتند:چه کاری است؟ برداریم و بر نداریم هر دو یک نتیجه می ده پس چرا بار خود را سنگین کنیم؟ برخی هم گفتند:ضرر که ندارد مقداری برای سوغات بر می داریم. وقتی از غار بیرون آمدند فهمیدند که غار پر بوده از سنگ های قیمتی... آنها که برنداشته بودند سراسر حسرت خوردند و بقیه هم حسرت خوردند که چرا بیشتر برنداشته اند. 🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹 زندگی، مثل راه رفتن در چنین غاری است اگر بهره نگیریم حسرت می خوریم واگر برداریم باز هم حسرت چرا کم برداشتیم پس کوشش کنیم هر چه بیشتر از آن بهره بگیریم.
🌷 رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: 🌷إذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ لَمْ تَزَلْ قَدَمَا عَبْدٍ حَتَّى یُسْأَلَ عَنْ أَرْبَعٍ: عَنْ عُمُرِهِ فِیمَ أَفْنَاهُ وَ عَنْ شَبَابِهِ فِیمَ أَبْلَاهُ وَ عَمَّا اکْتَسَبَهُ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبَهُ وَ فِیمَ أَنْفَقَهُ وَ عَنْ حُبِّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ 🌷بحار 74 ص 162 🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹 🌷روزقیامت هیچکس قدم از قدم بر نمی دارد تا به 4 سوال جواب دهد: 🌷1.از عمرش 🌷2.ازجوانیش 🌷3.ازمالش که ازچه راه به دست آورده ودرچه راه مصرف کرده 🌷4.ازمحبت اهل بیت علیه السلام
🌷قالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : 🌷 أرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ وَ كَانَ مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ ذُنُوباً بَدَّلَهَا اَللَّهُ حَسَنَاتٍ اَلصِّدْقُ وَ اَلْحَيَاءُ وَ حُسْنُ اَلْخُلُقِ وَ اَلشُّكْرُ. کافی ج 2 ص 107 🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹 🌷رسول خدا ص فرمودند: 🌷چهار صفت است که در هرکس باشد ،هرچقدر گناه کرده باشد خدا گناهانش رابه حسنات تبدیل میکند: 🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹 🌷1.راستگویی 🌷2.حیا 🌷3.خوش اخلاقی 🌷4.شاکربودن
🌷۵ بارفرموده:هرکاردلت خواست نکن: 🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹 🌷۱.لاتتبع الهوی...۲۶صاد 🌷۲.عسی ان تکرهواشیئاوهوخیرلکم...۲۱۶بقره 🌷۳.عسی ان تکرهواشیئاویجعل الله فیه خیراکثیرا.۱۹نسا 🌷۴.ان النفس لامارة بالسوء.۵۳یوسف 🌷۵.فخلف من بعدهم اضاعواالصلوه واتبعوالشهوات فسوف یلقون غیا۵۹مریم 🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹
🌷اعتدال، در قرآن کریم: 🌷۱.واقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ ۱۹ لقمان 🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹 🌷پسرم! در راه‌رفتن، اعتدال را رعایت كن؛ از صدای خود بكاه (و هرگز فریاد مزن) كه زشت‌ترین صداها صدای خران است. 🌷۲....وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا (١١٠)اسراء 🌷و نمازت را زیاد بلند، یا خیلی آهسته نخوان؛ و در میان آن دو، راهی (معتدل) انتخاب كن! 🌷۳. وَالَّذِينَ إِذَآ أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَلَمْ يَقْتُرُوا وَكَانَ بَيْنَ ذَٰلِكَ قَوَامًا (٦٧)فرقان 🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹 🌷بندگان خوب خدا آنانند كه هرگاه انفاق كنند، نه اسراف می‌نمایند و نه سخت‌گیری؛ بلكه در میان این دو، حدّ اعتدالی دارند.
🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹 🌱حکایت روزی بهلول در حالی که داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید: من امام صادق (ع) را قبول دارم اما در سه مورد با او کاملا مخالفم ! یک اینکه می گوید :خداوند دیده نمی شود پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد. دوم می گوید :خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد. سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد. بهلول تا این سخنان را از استاد شنید فورا کلوخ بزرگی به دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد و آنرا شکافت ! استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند. خلیفه گفت : ماجرا چیست؟ استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد و آنرا شکست ! بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟ گفت : نه! بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم،استاد دلایل بهلول دیوانه را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت ! 🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹
✳️ویژه کودکان و نوجوانان ✅بخش چهارم : دوستی و مهربانی 🌸هم سفر مهربان 💠کاروان در دل کویر حرکت می کرد. خورشید با تمام توان می تابید. جویبارهای کوچک عرق از سر و روی افراد کاروان و شتران جاری شده بود. پیامبر، آخر کاروان بود. چشم های تیز و زیبایش را می چرخاند و به چپ و راست و پشت سرش نگاه می کرد. کاروان را با دقت تمام زیر نظر داشت. مراقب بود کسی از افراد کاروان جا نماند. همیشه آخر کاروان حرکت می کرد تا به بیماران، پیران و ناتوانان کمک کند. مراقب بود آنها از کاروان عقب نمانند. نسیم صحرا مثل فرشته دور او می چرخید و عطر خوش بویش را مثل دسته گل به افراد کاروان هدیه می داد. 🌸بفرما سایه! 💠سوار افسار اسب را کشید و کنار نخل بزرگ ایستاد. یاران زیر سایه دل چسب آن نشسته بودند. پیامبر نیز در میانشان ایستاده بود و برایشان حرف می زد. پایین پرید و سریع، اسب را بست. زیر نخل جا نبود. پشت سر جمعیت، زیر آفتاب، روی زمین نشست و گوش هایش را خوب تیز کرد تا حرف های شیرین پیامبر را بشنود. پیامبر مثل همیشه صورت و چشم هایش را به همه طرف می چرخاند تا به طور یکسان همه را ببیند. نگاهش به مرد افتاد. صحبت خود را قطع کرد. و با مهربانی گفت: « برادرم! چرا در آفتاب نشسته ای؟ بیا جلو و در سایه بنشین.» مرد که از شوق شنیدن سخن های دل نشین پیامبر به آفتاب توجهی نداشت، با لبخند از جا برخاست. نزدیک تر رفت. کنار دوستان زیر سایه نشست و غرق تماشای صورت شاداب پیامبر شد که مثل آفتاب می درخشید. 🌸پرواز چشم ✅مسجد پُر پُر بود. پیامبر به تنه نخلی که در میان مسجد بود، تکیه داده بود و برای مردم سخنرانی می کرد. مردم دور تا دورش نشسته بودند و با شور و شوق، به حرف هایش گوش می کردند. حرف هایش مثل باران بهاری، لطیف و روان بود. صورتش را هنگام صحبت، به همه سو می گرداند و به همه حاضران نگاه می کرد. به پیرمردها، میان سال ها، جوانان و حتی کودکان، پرنده سبک بال نگاهش در فضای آرام مسجد پر می کشید. به همه جا سر می زد و در آشیانه چشمان یاران، مهمان می شد. 🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹 🌸سوار مهربان ✳️پیامبر، سوار بر اسب، از شهر خارج می شد. نسیم صبح، بوته ها را نوازش می کرد. از دور، پیرمردی را دید که با پای پیاده، به سوی باغش می رود. تندتر رفت و به او رسید. سرعت خود را کم کرد. «سلام علیکم! چطوری برادر عزیز!» چشم های پیرمرد برق زد: «و علیکم السلام ». خدا را شکر، حالم خوب است.» پیامبر با مهربانی گفت: «بیا سوار شو تا با هم برویم راهمان هم یکی است.» پیرمرد گفت: «خیلی ممنون! خودم می آیم. مزاحم نمی شوم». پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «سوار شو برادر! من دوست ندارم که خودم سواره باشم و ببینم که کسی در مسیر من پیاده حرکت می کند. بیا برادر، بیا بالا!» پیرمرد با شادی به سوی اسب رفت و با کمک پیامبر، سوار بر اسب شد. پیامبر افسار اسب را کشید و راه افتادند. خورشید تازه طلوع کرده بود و دامن دامن نقل نور روی گل ها و سبزه های دشت می پاشید. 🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹 💠منبع:کتاب گل صدبرگ: داستان های شیرین پیامبر مهربانی برای کودکان و نوجوانان سید محمد مهاجرانی