💠 اشتباهات افراد خوشحافظه
❖ از بیانات آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی:
📝 افراد خوشحافظه شدیداً در معرض خطا هستند مثل مرحوم سید حسن صدر که علیرغم قوت حافظه، اشتباهات فاحشی در نوشتن کتاب «تأسیسالشیعة» مرتکب شده و علتش آن است که به حافظه اعتماد میکرد؛
کما اینکه تقیزاده در احوال محمد خان قزوینی نوشته که او گفته: من در اروپا کتابی نوشتم و فکر کردم در نهایت تحقیق است ولی وقتی به ایران فرستاده شد، محققین ایران آن را نقد کردند. این اشتباهات به سبب اعتماد قزوینی به حافظه قوی خود بوده است. بعد ایشان گفته که تصمیم گرفتم که دیگر چیزی را از حافظه ننویسم حتی «قل هو الله احد» را.
📚شبیری زنجانی، جرعه ای از دریا، ج4، ص491
▪️ حمله وهابىها به كربلا و ماجرای برداشتن تربت توسط صاحب ریاض
❖ از بیانات آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی:
📝... در سال 1216ق وهابىها به كربلا حمله مىكنند و مردم آنجا را قتل عام مىكنند. به نجف هم حمله مىكنند، ولى چون قبلاً خبردار مىشوند، آمادگى پيدا مىكنند و آنها نمىتوانند كارى بكنند، اما كربلايىها غافلگير مىشوند. از جمله به منزل صاحب رياض مىريزند تا او را بكشند. در آن موقع، رئيس روحانیت كربلا، مرحوم صاحب رياض بود. خانوادهاش با عجله از آنجا خارج مىشوند، ولى خود صاحب رياض با طفل شیرخواری زير يك سبد مىمانند و نمىتوانند خارج بشوند. آنها داخل خانه صاحب رياض مىريزند كه صاحب رياض را بكشند ولى او را پيدا نمىكنند.
عجيب اين است كه در تمام آن مدتی که مشغولِ گشتنِ خانه بودند آن طفل شيرخواره هيچ گريه نمىكند و اين معجزه بود. وهابىها يك روز در كربلا قتل عام مىكنند و بعد هم به قصد نجف از شهر خارج مىشوند.
❖ــــــــــــــ❖
يكى از بيوتى كه در زنجان رياست داشتند، بيت آميرزا ابوالقاسم بود. آميرزا ابوالقاسم مؤسّس ميرزايىهاى زنجان است. پدرش (آقا سيد كاظم) شاگردِ صاحب رياض و ساکن نجف بود. وقتى مطلع مىشود كه وهابىها به منزل صاحب رياض حمله كردهاند، مىگويد زودتر برويم استادمان را نجات بدهيم. به منزل صاحب رياض مىروند و ايشان را با آن طفل شيرخواره از زير سبد نجات مىدهند. نفسهاى آخرشان بوده و اگر دير مىآمدند، تلف مىشدند. بعد مىگويند برويم حرم را زيارت كنيم. غسل مىكنند و به حرم مىروند.
وقتى به حرم مىروند، مىبينند كه وهابىها ضريح مطهر را برداشتهاند و سوزاندهاند و با آن قهوه درست كردهاند! با آنكه قهوه را حرام مىدانستند. مىبينند كه گوشهاى از قبر شكاف برداشته است. آسيد كاظم نگاه مىكند و مىگويد: من قطعهاى از بدن شریف را حس مىكنم. صاحب رياض هم نگاه مىكند و مىگويد: نظر من هم همين است. (البته الآن ترديد دارم كدام تقدّم داشت)
سپس آسيد كاظم مىگويد: الآن وقت تربت برداشتن است. ايشان دستمال سفيدى داشت. با دست مقدارى از تربت را برداشت و در دستمال گذاشت. دستمال قرمز شد. مقدارى از آن تربت را خودش برداشت و مقدارى هم به صاحب رياض داد. وقتى آسيد كاظم از دنيا رفت، برادرش ميركريم كه فرد سادهاى بود، آن تربت را برداشت و تبديل به مهر كرد و بين اين و آن تقسيم نمود. آميرزا ابوالقاسم كه در آن وقت سيزده ـ چهارده ساله بود، وقتى از جريان مطّلع مىشود، خيلى به اين طرف و آن طرف مىزند و بالأخره يكى از آن مهرها را بدست مىآورد و اين مهر پيوسته در بيت آميرزا ابوالقاسم بود. وی به پسرانش سفارش مىكند كه قدر اين تربت را بدانيد كه چنين ويژگيهايى دارد.
📚شبیری زنجانی، جرعه ای از دریا، ج2، ص333
حضرت عیسی مسیح:
حق را بگيريد و بپذيريد هرچند از اهل باطل اما باطل را هرگز نگيريد و نپذيريد حتی ازاهل حق، خودتان نقاد سخن و سخن شناس باشيد.
«خذوا الحق من اهل الباطل ولاتأخذو الباطل من اهل الحق وکونوا نقاد الکلام»
مطهري ،مرتضي ،تعليم وتربيت صفحه و ۲۲
👌مسئولی يزيدی كه صادقانه استعفا داد
⬅️ پس از مرگ یزیدبنمعاویه، فرزند او به نام ((معاویه)) به خلافت رسید. ولی معاویهبنیزید پس از چند روز، از خلافت کنارهگیری کرد.
🔸 خطبه عجیب معاویه بن یزید و اعلام کنارهگیری از خلافت: «اى مردم، ما به وسيله شما امتحان شديم و شما به وسيله ما. از اینكه از ما خوشتان نمیآید و از ما بدگويى میكنيد باخبریم! پدربزرگ من (معاوية بن ابو سفيان) با کسی در امر خلافت جنگید، که در خویشاوندی با پیامبر خدا کسی از او سزاوارتر؛ و در اسلام، کسی از او شایستهتر نبود. علی بن ابیطالب، پيشرو مسلمانان بود و اولمؤمنان و پسر عموى رسولالله و پدر فرزندان خاتم پيمبران. جَدّ من نسبت به شما گناهانى مرتكب شد كه میدانيد. سرانجام مرگش فرارسيد و در گرو عمل خويش گرفتار آمد.
⬅️ سپس پدرم را عهده دار حكومت ساخت با اينكه از او اميد خير نمیرفت! پدرم بر مَركب هوس نشست و گناه خود را نيكو شمرد. ليكن آرزو به دستش نيامد و اجل، دست او را كوتاه ساخت. مدت او به پایان رسید و در گورش، اسير بزهكارى خويش گرديد. چقدر ناگوار است که از رسوايى پدرم آگاه هستیم، زیرا او خاندان پيامبر را كُشت و حُرمتها را از ميان برد و كعبه را سوزاند. و من، آن کسی نیستم كه حکومت شما را به عهده گيرم و مسئوليتهاى شما را تحمل كنم. اكنون خودتان میدانيد و خلافتتان. به خدا قسم اگر دنيا غنيمت است، ما از آن بهره برديم، و اگر هم خسارت است، آلابو سفيان هر چه خسارت دیده، دیگر بس است»
📚تاریخ یعقوبی، جلد۲، صفحه۲۵۴
شیعیان تقریبا در همه جای کویت پراکنده اند. در بسیاری مناطق تفکیک آنان از اهل سنت دشوار است. حدود نیمی از جمعیت کویت، مهاجر و غیر کویتی و بدون تابعیت رسمی اند. نیمی از شیعیان نیز مهاجرند. عمده آن چه که امروزه شیعیان اصیل کویتی به شمار می روند از عربستان (حساوی ها)، بحرین (بحارنه) و ایران (عجم ها) به آن جا رفته اند و هم اکنون حدود ۵۴۰۰۰ ایرانی در کویت اقامت دارند (کویت، ۱۳۹۰: ۳۴). به طور کلی توزیع جمعیتی ساکنان کویت نشان می دهد که شیعیان به طور کلی خواهان اقامت در مناطق و محلات شیعه نشین هستند به طوری که در این مناطق اکثریت را تشکیل می دهند و از معروف ترین مناطق پرتراکم شیعیان تا قبل از پیدا شدن نفت منطقه شرق و بنید القار می باشد. بعد از فعالیت هایی که دولت برای استفاده از نفت و درآمدهای حاصل از آن به عمل آورد بیشتر شیعیان به مناطق جدیدی چون؛ قادسیه، منصوریه، دعیه، دسمه، رمیثیه، سالمیه، حولی و جابریه منتقل شدند. مشخصه این مناطق گسترش مساجد مختص شیعیان و حسینیه ها است، به طوری که تعداد مساجد شیعیان به بیش از ۲۸ مسجد و ۶۰ حسینیه می رسد. باید توجه داشت حسینیه برای شیعیان اهمیت و ارزش زیادی دارد چرا که این مکان شبیه یک باشگاه اجتماعی، مدرسه وکتابخانه است که از آن برای احیای مناسبت های مذهبی مثل خاطره روز عاشورا در ماه محرم استفاده می شود، هم چنین حسینیه نقش مهمی در جنبش های سیاسی و فرهنگی مثل آنچه که در سال ۱۹۳۸ در کویت اتفاق افتاد و شیعیان اجتماعات اعتراض آمیزی را علیه مجلس قانون گذاری در داخل حسینیه برگزار کردند، دارد. علاوه بر آن حسینیه نقش مهمی در اجتماع شیعیان در سازمان های سیاسی دارد، همان گونه که از آغاز دهه ۵۰ دربحرین اتفاق افتاد و حسینیه به عنوان مرکز آغاز حرکت راه پیمایی و تحریک بسیج مخالفان سیاسی در برابرحکومت بود (المدیرس، ۱۹۹۹: ۹ – ۸). با این اوصاف باید اذعان نمود که فرهنگ کویت ریشه در فرهنگ عربی و اسلامی دارد. در عین حال این کشور تاثیرات زیادی را هم از فرهنگ ایرانی پذیرفته است. از یک سو قبل از اسلام این کشور جزیی از خاک ایران بوده و در هنگام شکل گیری به حالت امروزین هم بسیاری از خانواده های ایرانی در این کشور ساکن بوده اند (مانند خانواده بهبهانی). سنت های عربی و به خصوص آداب اسلامی، فرهنگ و هویت ساکنین کویت را به شدت تحت تاثیر قرار داده و بسیاری از اعیاد و رسوم آن ها برگرفته از همین سنت های اسلامی است که از دیرباز در این کشور اجرا شده اند. از جمله این اعیاد می توان به جشن رمضان و عید قربان اشاره نمود (کویت، ۱۳۹۰: ۲۷).
فضای آزاد فرهنگی کویت، این کشور را دروازه فرهنگی خلیج فارس قرار داه است. شاید در بین کشورهای عربی بعد از لبنان، کویت از آزادترین عرصه های فرهنگی برخوردار باشد. قدر مسلم آن است که وضعیت فرهنگی کویت نسبت به سایر کشورهای حوزه خلیج فارس، متمایز بوده و سطح مباحث وعرصه های فرهنگی در این کشور بالاتر و قوی تر از کشورهای عربی اطراف خود است. مطبوعات رونق دارد و نویسندگان با آزادی قابل توجهی به طرح افکار خود می پردازند.این فضا موجب گشته تا شیعه و اهل سنت در عرصه مذهبی با آزادی نسبی فعالیت کنند.در این میان، فعالیت گسترده جریان وهابیت و بهره مندی حداکثر آنان از بستر موجود، مشهود و تاثیرگذار بوده است (کویت، ۱۳۹۰: ۳۴)
شیعیان در کویت نقش مهمی در مسائل فرهنگی دارند. در کویت شیعیان کویت اکثرا چهره های آکادمیک و دانشگاهی هستند و برخی دیگر نیز از تجار بزرگ و مهم کویت به حساب می آیند. همچنین وزارت ارشاد که یکی از مهمترین وزارتخانه های موجود است به عهده «محمد ابوالحسن بهبهانی» بوده که از شیعیان کویت است.اگر چه شیعیان در روزنامه ها و مجلات و به طور کلی مطبوعات کویت دخیل هستند اما حضور آنان و فعالیت های مطبوعاتی آنان به گونه ای نیست که حساسیت جامعه سنی کویت را برانگیزد. مهم ترین تحولات مهم کویت که شیعیان در آن نقش داشتند تحولات و دگرگونی های فرهنگی بوده که سهم قابل ملاحظه ای از آن در اختیار گروه های شیعی موجود در کویت بوده است. از لحاظ فرهنگی، از یکسو شیعیان با شرکت در تشکل های فرهنگی و سازماندهی برنامه های فرهنگی در راستای اهداف فرهنگی و اجتماعی سعی در هدایت جامعه کویت به سوی ارزش های انسانی را دارند. و از سوی دیگر روابط نزدیک فرهنگی با ایران در قالب چاپ و انتشار مطبوعات با تیتراژ بالا و بازدیدهای مقام های عالی رتبه فرهنگی از پیشرفت های فرهنگی دو کشور موجب تحرک و پویایی برنامه های فرهنگی گردیده و زمینه ساز جهش های عظیمی را در زمینه های فرهنگی مابین دو کشور فراهم می نماید. در این میان نباید از نظر دور داشت که شیعیان با حضور مستقیم و غیر مستقیم خود در برنامه های فرهنگی، سعی در اعتلای فرهنگ شیعی دارند. فضای آزادی نسبی فرهنگی کویت این کشور را در میان کشورهای عربی خلیج فارس از نظر فرهنگی متمایز کرده است. به همین سبب وضعیت فرهنگی کویت نسبت به سایر کشورهای عرب حوزه خلیج فارس، متمایز بوده و سطح و عرصه های فرهنگی در این کشور بالاتر و قوی تر از کشورهای عربی اطراف خود است. مطبوعات در این کشور رونق دارد و نویسندگان با آزادی نسبی به طرح افکار خود می پردازند.
🔆 عربستان، در حالی خبر از بازسازی خانۀ «توماس ادوارد لورنس» جاسوس و مأمور اطلاعاتی انگلیس و عامل تجزیۀ سرزمینهای اسلامی و تشکیل رژیم صهیونیستی داده است که آثار اسلامی را حذف کرده است.
🌏 جنگ تمدنها و اشغال آرام و در طول زمان کشورهای مسلمان، حقیقتی است که همواره از سوی حافظان منافع مهاجم در بین ما برچسب "توهم توطئه" میخورد اما عینا قابل مشاهده است.
💬 احمد خوئی
شاعر نظامی گنجوی (۶۰۸-۵۳۷ ه.ق.) :
دین تو را در پی آرایشاند
در پی آرایش و پیرایشاند
بسکه ببستند بر او برگ و ساز
گر تو بهبینی نشناسیش باز.
تحریف
توهم
جهل
زماني که اتحاد جماهير شوروي فروپاشيد، رفت و آمد بين کشورهاي استقلال يافته از آن با ايران زياد شد. آن هنگام اغلب جامعه غيرمتخصص و عوام ايراني - نه آن کساني که در زمينه تاريخ و فرهنگ تخصص داشتند- از اينکه تاجيکها فارسي حرف ميزنند، تعجب ميکردند. حال آن که حداقل از زمان سامانيان تا امروز - يعني دوازده قرن است- که آنها فارسي حرف ميزنند. تاجيکها هم تعجب ميکردند که ما فارسي حرف ميزنيم و نوروز را جشن ميگيريم و از حافظ به نيکي ياد ميکنيم. همين هفتاد، هشتاد سالي که ميان ما ديوار کشيدند باعث شده تا نسياني فراگير بر همه غالب شود و کاملاً دچار سوءتفاهم شويم. ما يک خاندان بوديم و هنوز هم هستيم. معلوم است که بوعلي متولد فارياب است و الان هم فارياب در ازبکستان است. معلوم است که متوفي همدان است و همدان در ايران است. بوعلي تعلق به جهان ايراني دارد و نه تعلق به همدان. مولانا متولد بلخ و متوفي در قونيه است اما به جهان ايراني تعلق دارد. جالب است که بوعلي در تمام سفري که تا همدان که فوت کرد انجام داد هيچ وقت فکر نکرد که از ايران خارج شده است. مولانا هم هيچ وقت فکر نکرد که از ايران خارج شده است. حافظ که از شيراز هم حاضر نبود خارج شود اما ميبينيد که در تاجيکستان حضرت حافظ خطاب ميشود. فردوسي زياد مسافرت نکرد. در توس به دنيا آمد و در توس هم از دنيا رفت. اما ميبينيد که در رژيم بعثي به مردم کردستان عراق اجازه نگهداري شاهنامه نداده و در صورت مشاهده دارنده آن را اعدام ميکردند اما کردها حاضر بودند خونشان ريخته شود ولي شاهنامهشان از دست نرود. سفير گرجستان براي من تعريف ميکرد که در شهر تفليس درصد تعداد کساني که نام شاهنامهاي دارند نسبت به کل جمعيت تفليس از تهران بيشتر است. اين چه چيزي را نشان ميدهد؟ اينکه ما خاندان بزرگي بوديم که هزار و يک نشانه براي آن وجود دارد. اينها همان نشانهها هستند. پس اينکه من به اين چنگ بزنم و او به ديگري مشت که مثلا مولانا يا بوعلي سينا مال کيست، معنا ندارد. معلوم است که نظامي گنجوي متولد گنجه است اما به کجا تعلق دارد؟ به جهان ايراني تعلق دارد. اتفاقا اينها نشانههايي هستند که مدام پيغام ميدهند که شما يک خاندان هستيد. ممکن است که امروز به لحاظ سياسي مرزهاي ما از هم جدا شده باشد اما به لحاظ فرهنگي که ضرورت ندارد مرزهايمان را از هم جدا کنيم. از زمان رضاشاه که نام ايران را به اين گربه نشسته اطلاق کردند، سوءتفاهمها را دامن زدند. اما من در اجلاسهاي مختلف ميديدم که محققين باسواد تمامي کشورهاي استقلاليافته از شوروي وقتي خودشان را معرفي ميکردند، ميگفتند من فلاني هستم، ايراني و اهل تاجيکستان. ايراني و اهل ازبکستان. ايراني و اهل ترکمنستان. ايران نام فاميلي ما بوده است. تا قبل از حکومت رضاشاه نام رسمي کشور ما ايران نبود. ميگفتند ممالک محروسه پارس؛ يعني مملکتهاي مختلفي که تحت حراست پارس قرار دارند. توجه کنيد که قاجارها و صفويان با وجود آن که تبار ترکمن داشتند ولي از همين عنوان سنتي استفاده ميکردند و هيچگاه احساس حقارت يا نقض غرض نميکردند. واژه ايران را بايد معادل با اروپا در نظر گرفت. قرار دادن نام ايران بر بخشي از جهان ايراني مثل اين است که فرانسه از فردا نام کشورش را به اروپا تغيير دهد. چقدر مشکل ايجاد ميشود؟ ما در 1304 همين کار را کرديم. اين سوءتفاهم است. از سوءتفاهمهاي بزرگي است که ما عملاً با بيتفاوتي نسبت به همين بحث ميراث ناملموس بدان دامن زدهايم.
اين است که ميگويم بايد در تغيير و تبديلها بسيار حساس باشيم. مثلا جالب است که الان کل کشورهايي که در حاشيه درياي مازندران هستند به اين دريا «کاسپين» ميگويند و فقط ما هستيم که به آن «خزر» ميگوييم. حالا شما اگر بدانيد که خزرها قومي کوچرو بودهاند که در پهنهاي وسيع از شمال شرقي حاشيه اين دريا و بالاتر از کوههاي قفقاز زندگي ميکردند و از هزار سال پيش ميان روسها و بيزانسيها و ايرانيها محاصره شدند و براي حفظ هويت خود دين يهودي را که به خون منسوب است، به طور کاذب برگزيدند و از اينجا به شرق اروپا کوچيدند و از دل آنها صهيونيسم بيرون آمد، اين سؤال برايتان شکل نميگيرد که چرا الان جز ما هيچکس به اين دريا، خزر نميگويد؛ آن هم از زمان تصويب در دولت پهلوي. مداخلاتي از اين دست سوءتفاهم پديد ميآورد.
مصاحبه با مهندس سيد محمد بهشتي؛ عضو فرهنگستان هنر و رئیس اسبق ازمان میراث فرهنگی
sccr.ir/News/4254/1