مالیات پزشکان آمریکایی سه برابر صادرات نفت ایران
🔹آمارهای موجود نشان میدهد که میزان مالیات پرداخت شده از سوی پزشکان در آمریکا برای سال ۲۰۱۵ سه برابر میزانی است که ایران برای صادرات نفت خود در سال ۱۳۹۹ روی آن حساب کرده است.
🔹آمار موجود حاکی از آن است که در سال ۲۰۱۵ پزشکان آمریکایی در مجموع بیش از ۶۶.۸ میلیارد دلار مالیات پرداخت کردهاند.
🔹موضوع اخذ مالیات از تمام اقشار منجمله پزشکان در آمریکا به قدری جدی است که هر گونه تخلف در اظهار میزان درآمد و تسلیم اظهارنامه مالیاتی و یا ندادن مالیات میتواند به جریمههای سنگین و حتی زندان ختم شود.
fna.ir/ddrrn5
🔻جوزپه ماتیزینی:
برخی، آزادی را به یک خودپرستی غیراخلاقی و مضیق تقلیل دادهاند و خود را همهچیز تلقی کردهاند و اعلام کردهاند مقصود تمام سازمانهای اجتماعی ارضای امیال شخصی است. دیگران بیان کردهاند که همۀ حکومتها و دولتها شرّ لازماند و حکومتها غیر از بازداشتن افراد از آسیب به یکدیگر هیچ مأموریت دیگری ندارند. برادرهای من! این دکترینها را قبول نکنید. اگر آزادی را بر اساس این دکترینهای ناقص درک کنید، آزادی را از دست خواهید داد. آزادی شما تا زمانی مقدس خواهد بود که ایدۀ تکالیف و ایمان به کمالپذیری جمعی پشت آن باشد و آن را راهنمایی کند.
هدایت شده از تا انتهای افق
دانشگاه همچنان تعطیل است...
برخی اساتید کلاسهایشان را در ساختمانهایی خارج از دانشگاه برگزار می کنند.
هر روز از رئیس دانشگاه ایمیل دریافت می کنیم که باید درک کنیم و موضوع جدی است...
دیروز هم استادمان با ایمیل خبرداد که نمی تواند بیاید. چون منزلش در پاریس است و سیستم حمل و نقل در اعتصاب...
دوستم گفت: باز جای شکرش باقی است که در پاریس نیستیم. مترو و اتوبوس و قطار وضعیت بدی دارد.
دیروز تلویزیون نشان می داد که مردم با ازدحام و فشار شدید می خواهند سوار قطارها در مترو شوند، چون بخاطر اعتصاب خیلی تعدادش کم شده در سطح شهر هم ترافیک در مرکز شهر واقعا فاجعه است...
چند روز پیش هم دوست دیگرم که سفر به آمستردام داشت، بخاطر اعتصاب حمل و نقل هوایی آن ها را با اتوبوس به شهر دیگر بردند و بعد از تاخیر چند ساعته با پرواز دیگر رفته اند...
به دوستم گفتم: خب اینها همه بخاطر تصمیم دولت در کاهش حقوق بازنشستگی است. داستان کمبود بنزین در پمپ بنزین ها چیست؟
خندید و به پیشانیاش زد و گفت: آن که داستان مجزا دارد. بخاطر افزایش قیمت است.
گفتم: خب دولت چرا چنین تصمیاتی میگیرد؟
گفت: چون مثل پدران ما کارمند بازنشسته نیستند که مشکلاتمان را درک کنند. الان من واقعا در هزینه ادامه تدریسم مشکل دارم. خودم شغلی ندارم. پدرم هم یک کارمند ساده است و توان حمایت مالی من را ندارد. نمی دانم چه کنم...
🌸مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک دانشجوی ایرانی 🇮🇷 در فرانسه
@ninfrance
😍 #نظم را از قطارهای آلمان یاد بگیرید😍
❌ تصویر پایین گزارش گاردین است؛ مردم #آلمان در اعتراض به شرکت ملی راه آهن آن کشور (مدیر قطارهای بین شهری و حومه): ما تبدیل به یک #جوک شده ایم😁
❌ تصویر بالا: یک خانم آلمانی هر روز دو ردیف از شال خود را با این روش می بافته: اگر قطار کمتر از ۵ دقیقه تاخیر می کرده با رنگ خاکستری و اگر ۵ تا ۳۰ دقیقه تاخیر می کرده با رنگ صورتی و اگر بیش از ۳۰ دقیقه تاخیر می کرده با رنگ قرمز شال را می بافته! حال شما قضاوت کنید که چه اعصابی ازش گرفته شده😔
❌ وضعیت خراب قطارهای شهری و بین شهری آلمان هیچ افق اصلاحی را در خود نمی بیند: قطارهای زیادی کلا کنسل می شوند، پل های فراوانی شکسته شدند، اعتصاب کارمندها هم ادامه دار است، خود قطارها هم یا خیلی سرد یا خیلی گرم هستند.
❌یک سوم قطارها مسافت بلند و یک چهارم قطارهای مسافت کوتاه به وقت نمی آیند 😔😔
❌ گزارش های خبری بسیاری از وضعیت نابهنجار سایر زیرساخت ها در آلمان مثل مدارس منتشر شده
❌ شرکت های #ماشین_سازی آلمانی با همکاری کمپانی های نفتی تلاش می کنند ماشین را با قیمت پایین عرضه کنند تا مردم با مصرف بنزین با نرخ بالا عملا سود بیشتری را به جیب آن ها بریزند؛ ولی #مردم به علت قیمت بالای بنزین و عدم امکان تهیه مسکن در شهرهای بزرگ مجبور هستند در حومه شهرها زندگی کنند و هر روز از قطارهای شهری استفاده کنند.
❌ درآمد دولت آلمان بسیار بیشتر از درآمد دولت #ایران از نفت است.
منابع:
https://www.theguardi
دنیای معاصر با دو پدیدهی بزرگ اما کتمانشده مواجه است که غفلت از آنها منجر به عدم شناخت واقعی و عمیق بسیاری از تحلیلگران داخلی نسبت به واقعیات جهانی شده است. از جمله این که خیلیها به جنگ اقتصادی موجود در عرصهی جهانی یا بالکل توجه ندارند یا این که در شناخت عاملِ به وجود آمدن آن ابهامات و توهماتی دارند. واقعیت این است که دنیای معاصر با یک «دروغ بزرگ» و یک «ناگفتهی مهم» مواجه است که تبیین این دو به شناخت جنگ اقتصادی امروزه کمک میکند.
* دروغ بزرگ
جهان معاصر ما به دروغ بزرگی به نام «لیبرالیسم» مبتلاست. جای هیچ شک و تردیدی نیست که هر تمدنی بر یک خاستگاه دینی و ایدئولوژیک بنیان نهاده شده است و بیشک میتوان گفت هم دین و هم ایدئولوژی که بدیل دین به شمار میرود، مثل یک نخ تسبیح عمل میکند و دانههای تسبیح هر چند کوچک یا بزرگ، نیازمند نخی هستند که آنها را نگهدارد و از فروریختن و افول آنها جلوگیری کند. در طول تاریخ بشریت ایدئولوژیها ایجاد شدند تا جای ادیان را بگیرند و بر خلاف ادیان که در پی رشد و آگاهی «صادقانه» از جانب خالق هستی بودند، ایدئولوژیها هدفی جز اغوا و آگاهی «کاذب» از جانب طواغیت را نداشتند. به همین خاطر بر خلاف ادیان، ایدئولوژیها همواره به دلیل سست بودن و کاذب بودن مثل تارهای عنکبوت چند صباحی به صورت کاذب نقش نخ تسبیح را بازی میکردند، اما بهتدریج رو به افول گذاشتند و با اندک تکانهای فرومیپاشیدند.
تاریخ پر است از فروپاشی ایدئولوژیها و تمدنهای طاغوتی؛ تمدنهایی که بهظاهر بزرگ و قدرتمند به حساب میآمدند، اما به خاطر اتکا به ایدئولوژیهای کاذب فرومیپاشیدند. فروپاشی مارکسیسم به خاطر همین سست بودن و به تبع آن فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز در همین راستا بود.
ایدئولوژی لیبرالیسم و نئولیبرالیسم نیز به مثابهی دینی کاذب که ایالات متحدهی آمریکا تجلی این دین و این تمدن است، از این قاعده مستثنی نیست. نئولیبرالیسم با شعارهای پررنگ و لعابی همچون آزادی، برابری، همکاری، زندگی مسالمتآمیز، اقتصاد جهانی، جهانی شدن و... به صحنه آمد تا بشر را نجات دهد، اما همهی این شعارهای اتوپیاگونه به تراژیکترین شکل ممکن تبدیل به ضد خود شدند.
زمانی که اندیشمندان اقتصادی بر سرمایهداری و تجارت آزاد و دست نامرئی بازار و دیگر آموزههای اقتصادی لیبرالیسم و نئولیبرالیسم تأکید داشتند، هرگز فکر نمیکردند این ایدهها جهان را به جایی برساند که چنین هرمی در توزیع ثروت ایجاد شود:
http://idc0-cdn0.khamenei.ir/ndata/news/44281/980917.jpg
هرمی که بر اساس آخرین آمارهای رسمی در سال ۲۰۱۸ نشان میدهد که کمتر از یک درصد جمعیت دنیا در حدود ۴۵ درصد ثروت جهانی را در اختیار دارند. با توجه به سطح بعدی درخواهیم یافت که حدود ۹ درصد از جمعیت جهانی ۴۰ درصد ثروت را دارند. یعنی ۸۵ درصد از ثروت جهانی در اختیار تنها ۱۰ درصد از جمعیت جهان است و ۶۳ درصد از مردم جهان تنها از ۲ درصد از ثروت جهانی برخوردارند. یعنی ثمرهی تجویزات نئولیبرالیسم به تراژیکترین شکل ممکن رخ نموده و محصول آن تشکیل هرمی نابرابر و ظالمانه است. ماجرا زمانی جالبتر میشود که بدانیم این هرم مخصوص دنیا نیست، بلکه در مهد نئولیبرالیسم یعنی آمریکا نیز دقیقاً با این چینش مواجهیم و طبقات متوسط به پایین آمریکا هر چه فقیرتر و فقیرتر شدهاند.
علاوه بر این که یک درصد الیگارشی آمریکا چون علاقه به سود بیشتر دارند، در این سالها با استفاده از شعار جهانیشدن، کارخانههای زیادی را از آمریکا به کشورهایی همچون مکزیک، چین و دیگر کشورها منتقل کردهاند تا از معافیتهای مالیاتی بیشتر، نیروی کار ارزانتر، قوانین محیط زیستی سهلتر و بازار مصرف بزرگتری بهرهمند شود. مضافاً این که در داخل آمریکا نیز سرمایهداران و صاحبان شرکتهای بزرگ آیتی و دیگر شرکتها علاقه به استخدام مهاجرین با ضریب هوشی بالاتر و البته قانعتر دارند. لذا به این دو علت، هم کارخانههای بسیاری در آمریکا تعطیل شد و هم آمریکاییهای اصیلتر کارهای خود را از دست دادند.
پس واقعیت اول دروغ بزرگی است به نام لیبرالیسم که خلاف ادعای دروغین خود مبنی بر رشد همه با هم و روابط «برد-برد» برای همه، منجر به رشد یک طبقهی «الیگارشیِ اشرافمحور» شده که بخش اعظم ثروت و قدرت جهانی را در اختیار دارد.
* ناگفتهی مهم
سستی لیبرالیسم و نئولیبرالیسم که عامل نابرابری شدید در عرصهی جهانی و داخلی آمریکا شد، همین طور توقف رشد اقتصادی آمریکا منجر به افول قدرت جهانی آمریکا شده است، اما این افول و ورشکستگی را سالهاست که کتمان کردهاند. این افول و بحران اقتصادی زمانی تشدید شد که آمریکا به بهانهی مبارزه با تروریسم، لشکرکشی وسیعی به افغانستان و عراق و دیگر نقاط جهان داشت. البته بوش پسر در زمان حمله به افغانستان و بعد هم عراق، مالیاتها را افزایش نداد. این عدم افزایش مالیات بر خلاف یک توافق نانوشته بین رئیسجمهور و مردم آمریکا بود که در زمان حمله به یک کشور خارجی مالیاتها را افزایش میدادند. جرج بوش از این میترسید که افزایش مالیاتها منجر به سقوط دولتش شود؛ همان طور که در زمان پدرش این اتفاق افتاد که بر خلاف وعدههای انتخاباتی جمهوریخواهان مجبور شد برای حمله به سومالی مالیاتها را افزایش دهد و این افزایش مالیات، منجر به شکست او در دور دوم انتخابات آمریکا شد.
مخارج هشت تریلیون دلاری آمریکا آن هم فقط در منطقهی جنوب غرب آسیا، آنها را با بحران اقتصادی گستردهای در این سالها که اوج آن در سال ۲۰۰۸ بود، مواجه کرد. بحرانی که اوباما را مجبور کرد با ایجاد اعتباری ساختگی و اوراق قرضه، مبلغی در حدود چهار تریلیون دلار به شرکتهای بزرگ آمریکایی کمک کند تا آنها را از ورشکستگی نجات دهد. در طول تاریخ بشریت سابقه نداشته که دولتی (حتی دولتهای سوسیالیست) این همه به بخش خصوصی پول تزریق کرده باشند. اما اوباما که کارش نجات لیبرالیسم، حفظ ظاهر آن و کتمان فروپاشیاش در سطح جهانی بود، این اقدام را کرد. در واقع او در طول دوران ریاستجمهوری خود، سعی کرد برای اقشار بسیاری از نخبگان جهانی و از جمله نخبگان ایران، چهرهی بَزَککردهی آمریکا را حفظ کند و ناگفتهی مهم یا افول واقعی آمریکا را کتمان نماید.
اما هر چه به پایان مدت ریاستجمهوری اوباما نزدیک میشدیم، واقعیت روزبهروز روشنتر میشد و واقعیت «برد-باختِ» ماهیتِ لیبرالیسم بیش از گذشته نمایان میشد. وقتی این ماهیت و واقعیت برای مردم عادی آمریکا روشن شد، متوجه شدند که بازندههای اصلی این بازی دروغین هستند و لازم است رویکرد جدیدی را جایگزین این بازی دروغین کنند تا بیش از این ضرر نکنند. لذا دنبال جریانی بودند که از منافع اقتصادی ملت آمریکا دفاع کند. آنها دونالد ترامپ را با توجه به شعارهایی که میداد، در راستای دستیابی به منافع ملی خود یافتند؛ شعارهای ملیگرایی مبتنی بر ناسیونالیسم اقتصادی: «آمریکایی بخر، آمریکایی استخدام کن»!
جالب است ایالتهایی که در طول نسلها و به طور سنتی به حزب دموکرات رأی میدادند، این بار انتخابشان ترامپ و جریان او بود.
با روی کار آمدن ترامپ میتوان گفت که رسماً به لیبرالیسم جهانی به رهبری آمریکا پایان داده شد و واقعیت جنگ اقتصادی که سالها آن را در شعارهای دروغین کتمان میکردند، به وسیلهی رهبر کشورِ تجلیِ لیبرالیسم آشکار شد. ترامپ جنگ اقتصادی علیه همهی کشورهای دنیا را علنی کرده است تا خود را برندهی این جنگ و دیگران را بازندهی آن معرفی کند و بر اساس ادعای خودش به منافع بیشتری برای ملت آمریکا دست یابد. جنگ اقتصادی آمریکا علیه چین، روسیه، ترکیه و از همه مهمتر جنگ اقتصادی ناجوانمردانه علیه ایران در همین راستاست.
پس واقعیت جهانی چیزی نیست جز جنگ اقتصادی دولتها با هم تا به منافع بیشتری دست یابند. از این رو نخبگان ما نیز لازم است با درک درست این واقعیت، برای پیروزی در این جنگ برنامهریزی دقیقی داشته باشند. البته مهمترین مؤلفهی این برنامه باید ارائهی مدلی جدید بر مبنای دانش، علم بومی، منابع داخلی، تولید ملی و عبور از مدل قدیمیِ «توسعهیِ وابسته به فروش نفت» که مدل مورد حمایت آمریکا و غرب است، باشد. هدف آمریکا در این جنگ اقتصادی، حفظ ایران در مدل قدیمیِ توسعه است. شبیه به آنچه در ایران عصر پهلوی و در عربستان فعلی انجام میدهد.
در واقع نخبگان ما باید به این نکته توجه داشته باشند که مدل قدیمی توسعه ثمرهای جز وابستگی سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و تمدنی به آمریکا و دیگر نظامهای استثمارگر نخواهد داشت. جنگ اقتصادی واقعیت جهان معاصر ماست و باید با درک درستی از آن در پی کسب منافع ملی خود باشیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا