eitaa logo
" کانال جامع دو نور " حفظ و مفاهیم قرآن و نهج البلاغه
8.8هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
238 فایل
ارتباط با واحد آموزش موسسه:👇 🆔 @vahedamozesh تماس با موسسه قرآن و نهج البلاغه:👇🏽 ☎️02537745480 برادران:داخلی 114 خواهران:داخلی 122 ارتباط با مدیر موسسه: ☎️09121511973 💻 سایت موسسه قرآن و نهج البلاغه👇🏽 🌐 www.2noor.com تبلیغات : @tablighatch
مشاهده در ایتا
دانلود
👓وقتی خزانه را دید!!! ابوالاسود مى گويد: چون على (ع) در جنگ جمل پيروز شد همراه گروهى از مهاجران و انصار، كه من هم با ايشان بودم، به بيت المال بصره وارد شد. همينكه بسيارى اموال را در آن ديد فرمود: كس ديگرى غير از مرا بفريب ؛ و اين سخن را چند بار تكرار فرمود. سپس نظرى ديگر به اموال انداخت و آنرا با دقت نگريست و فرمود: اين اموال را ميان اصحاب من قسمت كنيد و به هر يك پانصد درهم بدهيد؛ و چنان كردند و همانا سوگند به خداوندى كه محمد را بر حق برانگيخته است كه نه يك درهم اضافه آمد و نه يك درهم كم، گويى على (ع) مبلغ و مقدار آن را مى دانست ؛ شش هزار هزار درهم بود و شمار مردم دوازده هزار بود. حبة عرنى مى گويد: على عليه السلام بيت المال بصره را ميان اصحاب خود قسمت كرد و به هر يك پانصد درهم داد و خود نيز همچون يكى از ايشان پانصد درهم برداشت. در اين هنگام كسى كه در جنگ شركت نكرده بود آمد و گفت: اى اميرالمومنين! من با قلب و دل خود همراه تو بودم، هر چند جسم من اينجا حضور نداشت ؛ اينك چيزى از غنيمت به من ارزانى فرماى. اميرالمومنين همان پانصد درهمى را كه براى خود برداشته بود به او بخشيد و بدينگونه به خودش از غنايم چيزى نرسيد. ...غُرِّی غَیْرِی مِرَاراً ثُمَّ نَظَرَ إِلَی الْمَالِ وَ صَعَّدَ فِیهِ بَصَرَهُ وَ صَوَّبَ وَ قَالَ اِقْسِمُوهُ بَیْنَ أَصْحَابِی خَمْسَمِائَةٍ خَمْسَمِائَةٍ.... ج ۱ ص ۲۵۰
🔺ظرفیت به اندازه مسئولیت! ▫️شیخ محمدرضا نعمانی: 🔹یکی از طلاب از شهید سیدمحمدباقر صدر، وقت خصوصی گرفت و از نیاز شدید خود برای عمل جراحی همسرش سخن به میان آورد. شهید صدر با عذرخواهی صد دینار (که آن زمان پول زیادی محسوب می شد)، به آن طلبه داد. 🔸آن طلبه بعدها در جلسه ای برای اثبات بخشش و کرم شهید صدر، داستان خود را گفته بود، یکی از اشخاص حاضر در مجلس، به طمع افتاده بود، با همین بهانه از ایشان پولی بگیرد. 🌀وی وقتی با پاسخ منفی و عذرخواهی ایشان مواجه شد، زبان به ناسزا و تهمت باز کرد و گفت: «شما وجوه شرعی را خرج طلای زنان و دخترانتان می‌کنید و برای خودتان قصر می‌سازید و ماشین می‌خرید. دو روز قبل فلانی آمد و شما به او صد دینار دادید، اما امروز که من آمدم چیزی به من نمی دهید». ⚡️من از صبر شهید به جوش آمدم و می خواستم موقع خروج از منزل از خجالت آن طلبه برآیم. 🍁اما شهید صدر که متوجه قصد من شده بود، متوقفم کرد. وقتی رفت به من گفت: «ما باید به اندازه مسئولیت مان، صبر و تحمل خودمان را بالا ببریم. من از حرف های این شخص ناراحت نمی شوم، زیرا اگر شرایط مرا می فهمید طور دیگری عمل می کرد و روزی فرا می رسد که با فهمیدن حقیقت پشیمان خواهد شد». 💢راست می گفت. روزی رسید که این طلبه با فهمیدن حقیقت برای عذرخواهی آمد و دست و پای ایشان را بوسید. 🌱آن روز شهید صدر با یاداوری داستان گذشته به من گفت:«ما باید با مردم اینطور رفتار کنیم». 📚شهید الأمة وشاهدها، ج ۱، ص ۱۷۷.