اوبونتو|ubuntu
عههه معاونمون بهم گل داد😂🤍
بعد من یه دونه گلدونُ پسندیده بودم که متاسفانه دادنش به دبیر موردعلاقم🚶🏻♀
اوبونتو|ubuntu
بعد من یه دونه گلدونُ پسندیده بودم که متاسفانه دادنش به دبیر موردعلاقم🚶🏻♀
جوریکه مشاهده میکنید خیلی هم محکم بغلش کرده بودم اما گلِ من نبود🦦 . .
از دیشب تا حالا عجیب دلم یادِ گذشته ها و سالایِ پیش ُ کرده میخواستم اینجا بیشتر در موردش بگم ولی بیخیال. .
اوبونتو|ubuntu
جوریکه امروز زدم تو فازِ گزارش روز و بلاگری😂🚶🏻♀. .
به این فازم دل نبندیناااا از این خبرا هر روز قرار نیست که باشه😂 . .
اوبونتو|ubuntu
از دیشب تا حالا عجیب دلم یادِ گذشته ها و سالایِ پیش ُ کرده میخواستم اینجا بیشتر در موردش بگم ولی بی
بذارین یکیشو بگم😂.
پارسال همچین موقع هایی اجرای تقدیر از معلمای شهرستانمون به عهده منُ و یکی از دوستام بود ؛ با هم هماهنگ کرده بودیم متنُ اجرا و اینا بعد گفتیم بریم سینما میخواستیم موقعیت مهدیُ ببینیم .
فیلم تموم شد و ما منتظر بودیم خودِ مدیر آموزش و پرورش بیاد برا چک کردن اوضاع و اینکه سینِ کامل برنامه رو بهمون بده و بلا بلا بلا .
اومد و همه چی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه یهو جوگیر شد و خواست شعرای دوران نوجوانی شو بخونه برامون . . .
اوبونتو|ubuntu
بذارین یکیشو بگم😂. پارسال همچین موقع هایی اجرای تقدیر از معلمای شهرستانمون به عهده منُ و یکی از دوست
آخ آخ به من گفت یه قلم کاغذ بردارم و شعراشُ یادداشت کنم شاید یه جا تو اجرا به دردم خورد . .
قشنگ رفته بود تو حس (حس میگم یعنی حساااا) و شعرا رو میخوند منم با یه لبخند مصنوعی شعرا رو مینوشتم🦦
هنوزم شعرا رو دارم و از چشمام معذرت میخوام که باز امروز چشمش به این شعرا خورد😂.