دقیقا زمانیکه به تسلیم شدن فکر میکنی ؛ یه صدایی در درونت میگه " حیفه! 🌻" ؛
وقتی تلاش میکنی و شکست میخوری یه ندایی در گوشت نجوا میکنه " یه بار دیگه . . " ؛
میدونی؟
من مطمئنم تو میتونی فقط کافیه بخوای ، فقط کافیه پا پس نکشی و تا آخرش بری ؛ ته تهش یه دنیا حس خوب منتظر توعه🌚💗.
اوبونتو|ubuntu
میدونی؟ من مطمئنم تو میتونی فقط کافیه بخوای ، فقط کافیه پا پس نکشی و تا آخرش بری ؛ ته تهش یه دنیا حس
به قول استادم :
" در برابر اراده ی انسان ، هیچ نشدی قدرت ایستادن نداره✨" .
تیپ آوردیم🕶؛
پ.ن: بعد از بیست و چهار ساعت خونه ننه جون (مامانِ مامانم) موندن ، عازم خونه بودیم و حوصله ای واسه تعویض لباسا نبود یه مانتو کشیدیم رو تن و بله همینقدر رنگارنگ🦦🤌🏻.
اوبونتو|ubuntu
اگه از این دمپایی پلاستیکی آبیا هم بود دیگه همه چی عالی میشد😔😂.
من خودم از اینام که همیشه راحتی واسم تو اولویته واسه مهمونی های بیش از سه/چهار ساعت حتما یه لباس راحتی با خودم میبرم تا در صورت لزوم ازش استفاده کنم😂.
اوبونتو|ubuntu
دیروز هم تولد ننه جونم بود ، هم دختر داییم و ایضاً مامانم _ من اصلا یادم نبود اونموقع:/ _ و همه با لباسای آراسته حضور یافته بودن من اونوقت یه تیشرت و همون شلواری که مشاهده میفرمایید یه چادر گلدارم انداخته بودم روش و کاملاً راحت بودم🦦 ؛
آخرش اما هی بهم گفتن میخوایم عکس بگیریم پاشو لباساتو عوض کن و از این حرفا منم پا شدم رفتم لباس داییمو تو ۳۰ ثانیه پوشیدمو برگشتم؛
و داشتم به این فکر میکردم که چرا اونا واسه تیپ راحتی من ناراحت میشن بابا فوقش خودم چند سال دیگه میگم چه سم بودم اونموقع ، راحت باشید دنیا ارزش اینا رو نداره🦦😂.
پ.ن: اما به این نتیجه رسیدم لباس داییم به من بیشتر میاد تا خودش🕶
اوبونتو|ubuntu
_ از دیروز 🌵🤍_
این کاکتوسم بار اول بود خونه ننه جونم میدیدم و خیلی گیدووو بود🤏🏻