اوبونتو|ubuntu
محصولاتش🕶🌿؛
پ.ن: اون انجیرها اول شسته شدن ، بعد یکیشون خورده شده و بعد ازشون عکس گرفته شده بنابراین قیافش زیاد شبیه به انجیر تازه چیده شده نیست😔😂.
جدیدا مبتلا شدم به سندروم دست بی قراری که پاک کردن و حذف کردن رو خیلی دوست داره .
اینجوره که یه پستی میذارم بعد در کسری از ثانیه پاکش میکنم بعد باز پستش میکنم همونُ و باز پاکش میکنم🦦.
چاره ای یا علاجی سراغ دارید آیا؟
اوبونتو|ubuntu
امشب خونه عزیز جونم میخوابیم؛
مثلا سر این نوشته چندتا عکس پست و بعد پاک شد و این عمل سه بار تکرار شد😔😂.
اوبونتو|ubuntu
امشب خونه عزیز جونم میخوابیم؛
تا همین چند دقیقه پیش که عمم رفت خونه و فرشته(دختر عمه ام که تازه دنیا اومده) رو با خودش برد داشتم باهاش صحبت میکردم و وقت میگذروندم ؛
دوتایی رو حیاط بودیم.
گاهی به آسمون خیره میشدم و گاهی به صورت زیبای و چشمای ِقشنگ فرشته ؛
یه چند دقیقه به کودکانه ترین حالت که فقط خودم و خودش میفهمیدیم صحبت میکردم باهاش ؛
بعد اما اینجور بود که انگار داشتم باهاش درد و دل میکردم ؛ یه شنونده پیدا کرده بودم :
" فرشته یِ کوچولوم یه وقت نخوای زود بزرگ شیااا ؛ همینطور کوچیک بمون دنیا خودش بزرگت میکنه .
میدونی دنیای ِشما بچه ها خیلی قشنگه ، خیلی خوبه ، خیلی.
اینارو میگم فکر نکنی خیلی بزرگ شدمااا نه هنوز خودمو جز آدم بزرگا حساب نمیکنم ؛ حتی از دنیای ِبزرگا فراری ام . .
بچه که هستی دنبال ساده ترین اتفاقات و دلخوشی های ِکوچیکی واسه کیف کردن ، واسه خندیدن اما وقتی بزرگ میشی رویاهات کوچیک و کوچیک تر میشه . کم کم تن میدی به منطق ِزندگی ، به زنده موندن .
ذوق و شوقت میشه واسه موفقیت های ِکاری ، درآمد بیشتر ، مدارک بالاتر و لذت کمتر . .
میدونی ؟ شروع میکنی به مدام رقابت کردن با هر رهگذری که روزی تو زندگیته و روز دیگه نه!
یا شروع میکنی به فرو کردن تیغ ِتیز و برنده شایدم زهرآگین ِحسادت ، کینه ، قضاوت و و و تو دل و جان ِعزیزانت ، هم روحانت .
باورت میشه بعضیا از رنجوندن ِبقیه خوشحال میشن؟ منم باورم نمیشه .
گاهی پیش میاد که واسه نداشته هات شروع میکنی به زمین و زمان شکایت کردن اما داشته های ِارزشمند زندگیتو نمیبینی . .
هی ؛ بیا اصلا بحثو عوض کنیم .
چه آسمون قشنگ شده امشب! . . "
و شنیدنیترین سکوت، سکوت ِپروردگار است زمانی که به درد و دلت گوش میکند. نه قضاوتی در کار است، نه سرکوفتی و نه توصیه ای...
شب را تا صبح هم که گله و شکایت کنی، او تنها سکوت میکند.
و صبح سپیده که میزند، از نو، یک جهان فرصت برایِ تغییر در اختیارت قرار میدهد.
_تمام جهان در من است/ایمان سرورپور _