امروز با گفتن ِ " . . کودک ِمظلوم فلسطینی . ." همه رو تا حد توان زخمی کردم😔😂.
دوش گرفتم ، صبحانه خوردم با مامان و بابام ، آماده شدم داریم میریم دنبال ِخاله ها و پیش به سوی ِیه جای ِخوب🦋؛
اوبونتو|ubuntu
دوش گرفتم ، صبحانه خوردم با مامان و بابام ، آماده شدم داریم میریم دنبال ِخاله ها و پیش به سوی ِیه ج
امروز خیلیییی خوشحالم بچه ها🥲 بعداً میام اینجا و کامل لحظه به لحظه ی ِامروز رو ثبت میکنم؛
هدایت شده از آنانساف..!
کدام دانه فرو رفت در زمین که نَرُست؟
چرا به دانهٔ انسانت این گمان نرود؟
اوبونتو|ubuntu
امروز خیلیییی خوشحالم بچه ها🥲 بعداً میام اینجا و کامل لحظه به لحظه ی ِامروز رو ثبت میکنم؛
امروز بعد از حدود ِیکسال یکی از ارزشمندترین و عزیزترینهای ِزندگیم رو دیدم🥲❤️🩹؛
هربار موقعی که میبینمش همون حس ِشش سالِ پیش رو دارم.
اونموقع که یه فاطمه ۱۲ ساله بودم و آشنایی با او قشنگ ترین اتفاق زندگیم شد.
مامان و بابام زیباترین هدیه ی ِممکن رو بهم دادن ، و من رو سپردن به یه کوچ حرفه ای:')!
استاد همون کوچ حرفه ای منه ، کسی که کنارش بزرگ شدم ، کلی مهارت یاد گرفتم ، و مثل ِپدر و مادرم دوسش دارم.
من واسه گفتن فقط تاثیر استاد روو زندگی ، خانواده ، اهدافم و . . به ساعت ها و روزها نیاز دارم و آیا همه احساسم رو میتونم به کلمه تبدیل کنم واسه گفتن تاثیرش!؟
نمیدونم؛
شاید بهتر باشه از این موضوع بُگذریم و بذاریم واسه یه موقعیت دیگه.
از کلاس بگم . .
وقتی امروز وارد ِسالن شدیم و صدای ِاستاد رو شنیدم قلبم از خوشحالی متفاوت تر میتپید ؛ اصلا پروانه ای شده بود🦋💗.
سلام کردیم و نشستیم و توو روز ِجمعه بیشتر از هرموقع ِدیگه ای پذیرا شدیم یک دنیا آگاهی رو؛