اوبونتو|ubuntu
امروز، تو دانشگاه مراسم استقبال از خادمین حرم مطهر امام رضا علیهالسلام بود و شرایط اول جوری بود که نمیتونستم برم به خاطر کلاس جبرانی..
باور نمیشه که یهو شرایط جور شد و به مراسم رسیدم😭🦋💘.
بعد بچهها، طی یه حرکت یهویی، رفتم جلو و پرچم رو بوسیدم و اون لحظه به هیچی فکر نکردم. هیچ خواستهای نداشتم و فقط خدا رو شاکر بودم بابت این اتفاق خوب و یَک آرامش خاص به وجودم تزریق شد که نگم براتون🥲✨..
جوری که کیمیا یه چیزی رو باهات در میون میذاره، یا یه خبری رو بهت میده تا ابد>>>😂
اینجوره که زمان مناسب، مکان مناسب و به شیوهی مناسب بیان کردن برای کیمیا میتونه یه جوک باشه😔.
اوبونتو|ubuntu
جوری که کیمیا یه چیزی رو باهات در میون میذاره، یا یه خبری رو بهت میده تا ابد>>>😂 اینجوره که زمان م
حالا البته این قابلیتهای زیبای کیمیا تا حالا منو غافلگیر نکرده اما بچهها رو چرا🦦😂... .
مثلا وقتی به جوری که امروز به آزیتا خبر داد که آخر هفته چیکار کردن، فکر میکنم، فقط میتونم بخندم🤣🤣..
یا جوری که به فاطمه و سپیده یا حتی سحر خبر داد یه موضوعی رو البته درستش اینه که خبر دادیم🤝🏻.
الهام که رسما از ماتریکس خارج شد🦦😂..
امروز وقتی اومد سلف کنارم، خیلی خوشگل و ناز شده بود و تا نشست از اینکه اصفهان چیکار کرده و اینا حرف زدیم و بعد بهم یه چیزی رو نشون داد و من در حال ذوقیدن برای اون قضیه بودم که یهو یه جعبه کوچولو داد دستم...
بعد من اینجور بودم که « کیمیا، یکی یکی سوپرایز کن آدمو .. یَلوک (یه لحظه) امونم بده ببینم چی به چیه! برای چی چی ذوق کنم بعد برو سراغ بعدی، اینو (اشاره به جعبه) کی خریده، حالا چی توشه؟ و بلا بلا بلا»..
که یه لبخند زد بهم نمیدونم چه جوری اون لحظه فکر کردم برای منه و گفتم نکنه این برای منه و از این حرفا..
ولی واقعا برای من بود🥲💘. برای تولدم کادو گرفته بود برام و جدی خیلی ذوقیدم.
یه گوشواره خوشگل و دوست داشتنیه🤏🏻..