#عفافگرایی
#بازگشت_به_خدا
☘️ در زمان #رسول_خدا صلي الله عليه و آله و سلّم، #جوان عياشي بود.
☘️ پدرش هر چه او را #نصيحت و موعظه ميكرد، فايدهاي نداشت.
☘️ غرور جواني نميگذاشت حرف بشنود.
☘️ #پدر او را طرد كرد...
☘️ بالاخره #پسر مريض شد.
☘️به پدر خبر دادند و او اعتنايي نكرد و گفت: "من او را #عاق كردهام".
☘️ پسر مُرد و پدر تشييع نكرد. ديگران رفتند و پسر را تشييع كرده و دفن نمودند.
☘️ شب در عالم رؤيا پدر در خواب، پسرش را ديد كه داراي وضع مرتب و زندگي بسيار عالي است.
☘️ پرسيد: "تو پسر من هستي؟"
☘️ گفت: "آري"
☘️پرسيد: "اين دستگاه با اين وضع تو، چطور جور شده است؟"
☘️ پسر گفت: "راست است. تا ساعت آخر عمر من چنين بودم؛ امّا در آن وقت که ديدم ميخواهم بميرم و حالم به قدري خراب است كه نزديكترين اشخاص به من، كه پدرم باشد، مرا #رها كرده و ترحم ننموده است؛ آن وقت با دل شكسته گفتم:
🌺 يا ارحم الرّاحمين! اي خدايي كه از هر رحم كنندهاي، مهربانتر هستي، #توبه مينمايم و تو هم بر من #رحم كن؛ با دل شكسته رو به #درگاه_خدا آوردم و #رحمت_الهي، مرا از سقوط به پرتگاه جهنم نجات داد".
📚 بازگشت از بیراهه نوشته رحيم كارگر محمدياري
https://eitaa.com/umefafgaraei