eitaa logo
حرکت جهانی اربعین
543 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
763 ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
#گزارش #توئیتر درست یکماه پیش، هشتگ #سبک_زندگی_انسانی را در توئیتر، با دوشنبه هایِ بدونِ دروغ، آغاز کردیم! داریم تمرین میکنیم، کم کم حتی شوخی هایِ دروغی هم بر زبانمان جاری نشــود! از این شنبه، شنبه های سبکبال را تمرین میکنیم! شنبه هایی که بدونِ رنجاندنِ دیگران، تمام می شود. ما باید #حسینی شویمـــ❤️! تا همه بدانند، اربعینی ها، همیشه و همه جا، بویِ حسین می دهند. با ما در تمرین هایِ انسانیِ #حرکت_جهانی_اربعین ، در توئیتر، همراه شوید👇 ✨ twitter.com/unity_story ✨
#سبک_زندگی_انسانی گفت: محبت کن. راه دوری نمی‌رود! گفتم: برعکس! محبت همه‌جا می‌رود. از زمین تا آسمان... از دل ‌به‌ دل... حتی تا پیش خدا هم می‌رود❤️. @unity_story
#سبک_زندگی_انسانی خانه ی علی و فاطمه ؛ همان جاییست .... که سبک زندگی انسانی را، درس نمی دادند! زندگی می کردند ❤️. @unity_story
#من_اربعینی_ام ❤️ ✍ سَر گذاشته بود روی بالشی نازک... قصد کرده بود بخوابد! آهنگِ موزونِ گامهای مردم، بی تابش کرد... و او را به بیرونِ خیمه، کشاند! ▫️نشست همان گوشه؛ و زُل زد به پاهایِ خسته ای که این وقتِ شب هم، بی خیالِ رسیدن نمی شوند! و کمی آنطرف تر...در دلِ سیاهی، هنوز بساطِ چایِ عراقیِ موکبی دیگر، و نوایِ "هلابیکم یا زوارش " برپا بود. آرام زمزمه کرد؛ اینجا کیمیای عشق، از همه طلا می سازد! من این قلبِ طلایی، را با خود، به سوغات خواهم برد... سوغاتی که همه می دانند؛ مالِ کجاست! اربعینی ها، به چشم دیده اند و آموخته اند؛ 💫 بهشت، را میشود، همه جا ساخت؛ اگر محبتِ بی #توقع ِ جبران، سوغاتِ همه ی اربعینی ها باشد. @unity_story
#گزارش یه بنر با فضایِ خالی گذاشتیم در گالریِ عکس نمایشگاه های خارج کشور اربعین به اسمِ حرفِ دل ❤️ هر کدوم از مخاطبامون، که تمایل داشتند؛ حسِ شون رو در پایانِ بازدیدشون، برامون می نویسند! این 👆 حرفِ دلِ یکی از بازدیدکنندگانِ نمایشگاهه... همین چند دقیقه ی پیش.. تهران، ایستگاه مترو #شهدا @unity_story
#سبک_زندگی_انسانی اغلب آدم‌ها فکر می‌کنند،اگر یک بار دیگر متولد شوند، زندگی‌شان جورِ دیگری می‌شود. شاد، خوشبخت و کم‌اشتباه خواهند بود! با خود می‌گویند که همه چیز را از نو خواهند ساخت... استوار و بی‌نقص! ⛔️ اما این هرگز حقیقت ندارد! اگر ما جسارت طورِ دیگری زندگی کردن را، داشتیم، اگر قدرتِ تغییر کردن را داشتیم، اگر آدمِ ساختن بودیم، از همین جای زندگی‌مان به بعد را مى‌ساختيم. #آنتوان_دو_سنت‌اگزوپری @unity_story
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#من_خشن_نیستم 🔥 هنگامی که خشمگین و برآشفته هستید، در دشواریِ خود به دام می اُفتید. و هرچه بیشتر خشمگین شوید و دست و پا بزنید، بیشتر در باتلاق دشواری ها فرو خواهید رفت! #آنتونی_رابینز 💫 خشم همنشین بسیار بدی است، عیب ها را آشکار، بدی ها را نزدیک، و خوبی ها را دور میکند! #علی_بن_ابی_طالب ع @unity_story
#من_خشن_نیستم 🔥 هنگامی که خشمگین و برآشفته هستید، در دشواریِ خود به دام می اُفتید. و هرچه بیشتر خشمگین شوید و دست و پا بزنید، بیشتر در باتلاق دشواری ها فرو خواهید رفت! #آنتونی_رابینز 💫 خشم همنشین بسیار بدی است، عیب ها را آشکار، بدی ها را نزدیک، و خوبی ها را دور میکند! #علی_بن_ابی_طالب ع @unity_story
نقاشی بسیار زیبا 👆 ارسالی از مخاطب عزیزِ #حرکت_جهانی_اربعین و ماجرای خشونت زیر👇، ماجرای حقیقی زندگی یکی دیگر از مخاطبان... @unity_story
🔥 ✍ بازیگوشی‌های پسربچه‌ پرانرژی و سر و زبان‌دار به راه بود. شیرین‌کاری‌های زبانی و رفتاری‌اش لبخند بر چهره‌ مادر می‌انداخت و لحظه به لحظه بر عمرش می‌افزود. می‌گفت جاهای خالی زندگی‌ام را همین وُروجک پر کرده است؛ خوش سر و زبانی‌اش به او رفته و البته چهره و قد و بالایش..... با گفتن این سخن، غم بر چهره‌اش نشست. ▫️ادامه داد؛ خیلی دوستش داشتم. از دستم درآوردندش! عاشقش بودم و به خاطرش در برابر پدر و مادر و همه ایستادم. قید همه چیز را زدم، حتی خودم را! با همه چیزش ساختم. بداخلاقی‌هایش، مستی‌هایش، رفیق‌ بازی‌هایش و حتی خیانت‌هایش! سال‌ها پنهان‌کاری کردم. نمی‌خواستم کسی بوی ناخوشیِ زندگی‌مان را حس کند. سردی چند‌سال پایانی‌اش کوهی بر دلم بود و فشاری چندین تُنی بر قلبم، اما باز دوستش داشتم! به خاطرِ کارش هفته به هفته خانه نبود و روزهای بودنش نیز باز هم نبود! یار و یاور و مونس تنهایی‌های من این پسر بود و هست. همه بدی‌هایش را به خاطر عشقش، یا نمی‌دیدم یا توجیه می‌کردم، اما واپسین رفتارش... ماه‌ها بود که با یکی از همکارانش زندگی مشترک داشت و منِ ساده‌دل هر بار گمان می‌کردم که در مسافرت کاری است! دیگر نتوانستم تاب بیاورم و باز هم تمام‌قد جلوی خانواده‌ام ایستادم! درخواست طلاق کردم. عکس پروفایل آن خانم را نشان‌مان داد و با اندوهی سنگین و آهی سرد گفت که همه می‌گویند من از او زیباترم! و با ریشخندی از شرم پرسید: «چنین است!؟» ▫️تلخی داستان مادر و پسربچه‌ شیرینش آن‌جا زهرآگین شد که پسر، ابزار فشار پدر شده بود و راهی برای آزار زن دلداده و مادر مهربان. مرد با این شرط طلاق را پذیرفته بود که تا سن قانونی بچه، مادر حق ازدواج نداشته باشد وگرنه بچه را از او خواهد گرفت! اکنون مادر و بچه تنها زندگی می‌کنند، اما پدر...💥 @unity_story
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#معرفی_کتاب 📖 بیشعوری | خاویر کرمنت شعور، شخصیت می آفریند... و نداشتنش، قواعد نانوشته‌ای را برای اهلِ آن، تثبیت میکند؛ که برطبق آن رفتار می‌کنند. بعضی از از این قواعد از این قرارند👇 ▫️۱) تمام مشکلات را دیگران به‌وجود آورده‌اند. ▫️۲) اصلاً نیازی به ریشه‌یابی و حل مشکلات نیست. فقط یکی را پیدا کن که تقصیرها را گردنش بیندازی. ▫️۳) کم نیاور. تمام کاستی‌ها و خطاها را می‌توان در پشت نقابی از وقاحت و گستاخی پنهان کرد. هرچقدر که جرمت بزرگ‌تر است باید گستاخی ات هم بیشتر باشد. ▫️۴) تمام قوانین برای این به‌وجود آمده‌اند که نقض شوند؛ اما فقط توسط تو. اگر کس دیگری این کار را انجام داد، با او مبارزه کن. ▫️۵) اگر از قانونی خسته شدی، مطابق نیازت یکی دیگر بساز! اما به محض آنکه به خواسته‌ات رسیدی آن را هم نقض کن. ▫️۶) هرگز در توانایی‌ات در هرآنچه که اراده کنی، شک نکن... حتی در توهین و تحقیر دیگران! #سبک_زندگی_انسانی 💎 @unity_story
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#معرفی_کتاب 📕 ابله | داستایوفسکی 💢 بهترين شطرنج‌بازان، تواناترين و تيزهوش‌ترين‌شان بيش از چند حرکت را نمی‌توانند از پيش حساب کنند. کار يک شطرنج‌باز فرانسوی را که می‌توانست تا ده حرکت پیش‌روی خود را پيش‌بينی کند، اعجاز شمرده‌اند. حال آنکه چه بی‌شمارند حرکت‌های ممکن، که ما از آن‌ها بی‌اطلاعيم. 🔅 شما با پاشيدن بذر خود، و بذل نيکی به هر شکلی که باشد، جزئی از خود را به ديگری می‌بخشيد و جزئی از ديگری را در خود می‌پذيريد، و اين پيوند و عهد اتحادی ميان شما دو نفر است، و اگر کمی بيشتر دقت کنيد، بصيرت‌های ديگری نصيب‌تان خواهد شد و کشف‌های ديگری خواهيد کرد که پاداش‌تان خواهد بود. @unity_story
هدایت شده از استاد محمد شجاعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 موسسه منتظران منجی برگزار میکند: سوگواری ❤️ ویژه شهادت حضرت زهرا (س) با سخنرانی: ▪️شعرخوانی احمد بابایی محمد سحرابی و سیامک رجاور با نوای: سید محمد سید رضایی aparat.com/v/sH5hw :۱۷، ۱۸، ۱۹ بهمن ماه، ساعت ۱۸ تا ۲۰:۳۰ 📝 تهران، میدان شهدا، ابتدای خیابان مجاهدین اسلام، خ عظیم زادگان، حسینیه شهدای دوکوهه @ostad_shojae @unity_story
❤️ این روزها، داره عجیب اما قشنگ، میگذره! حال و روزمون شبیه بچه هاییه، که دم دمایِ تاریخِ سفرکردنِ مادرشون، به حول و وَلا میفتن .... ❤️، اولین سوگواره ی مادرانه است، که به ما، عزّتِ خدمت دادند... باور می کنید؛ روزی که تصمیم گرفتیم، براش برنامه ریزی کنیم؛ دستامونو گذاشتیم روی هم و عهد کردیم، از طرحِ گرافیکی و تیزرِ کار، تا سیاهی چسبوندن و حلوا پختن و دعوت شاعران و مداحان و ...، همه رو با توسل به خانم پیش ببریم! و تا حالا قدمی برنداشتیم، مگراینکه قبلش یه "توسل" و یه "یازهرا مدد" پشت سرش بود... شما هم یه "یا مادر مدد" بگین و قدم رویِ چشمای ما بذارین... تا باهم پرچمِ اقتدار حیدر رو بالا بگیــریم... ▪️شما هم دعوتیــــد... قدم رویِ قلب ما
نقاشی بالا 👆ارسالی از خانم فرزانه آبیار، مخاطبِ #حرکت_جهانی_اربعین و ماجرای زیر 👇از مخاطبِ عزیز روزنامه ی همشهری @unity_story
✍ خسته به خانه رسیدم. ناهار پیش از رسیدنم آماده و سفره چیده شده بود؛ سپاسگزاری کردم و خوردم. او پای اجاق گاز بود و پیاز و سیب‌زمینی سرخ می‌کرد، و از کتاب فارسی می‌خواند و پسرم دیکته می‌نوشت. لابه‌لای واژه‌هایش برایم می‌گفت که به خاطر میهمانی امشب، زودتر خرید رفته و باید تا رسیدن ميهمان‌ها همه چیز آماده باشد؛ باز سپاسگزاری کردم و ظرف‌ها را در ظرفشویی گذاشتم و روی کاناپه غش کردم! 👀 بیدار که شدم، سالاد درست می‌کرد و آهسته با بچه ریاضی کار می‌کرد. جابه‌جا شدم و نگاهی به قوری و کتری انداختم و مطمئن شدم که چای آماده است! بلند شدم و دو تا چای خوشرنگ ریختم و با هم خوردیم. گفت که امروز خیلی خسته‌ام! گفتم شرمنده‌ام و سپاسگزار! پس از کمی خوش و بش لیوان‌ها را شستم و پرسیدم الان چه کار داری؟ گفت چندان کاری نمانده! فقط کاش ميهمان‌ها زودتر بیایند تا بیشتر دورِ هم باشیم. با کمی شرمندگی رفتم سراغِ کامپیوترم. همچنان که به دنبال خبرها بودم، می‌شنیدم که او و پسرم در واحد چند ١٠ متری‌مان پنالتی می‌زنند و... 🔔 کمی که گذشت، گفت پسرم بس است، امروز خسته‌تر از همیشه‌ام! باید ناهار فردای برادرت را نیز آماده کنم! زنگ به صدا درآمد و میهمانان یکی پس از دیگری وارد شدند و او با تلاش برای پنهان‌کردن خستگی‌اش با گشاده‌رویی به آنان خوشامد می‌گفت. بشقاب‌ها را پیش میهمانان می‌گذاشتم و میوه و شیرینی تعارف می‌کردم و او در آشپزخانه یک چشمش به اجاق گاز بود و یک چشمش به پذیرایی من و همه اندیشه‌اش به بهترین پذیرایی ممکن. 🍱 سفره را پهن کردیم و شام آورده شد و چیدمان با مدیریتش کامل شد. مانند عقاب بالای سفره می‌چرخید تا چیزی کم نباشد و گوش به زنگِ میهمانان که نکند چیزی بگویند یا چیزی بخواهند و یا... شام خورده شد. میهمانان از او و من سپاسگزاری می‌کردند و من شگفت‌زده از این‌که چرا من!؟ ظرف‌ها که جمع شد، به‌سرعت سراغ تنها کاری که بلدم ،رفتم و شستن را آغاز کردم. چند تن از خانم‌ها آمدند و گفتند: ‌ای وای زشت است! چرا شما!؟ ما خجالت می‌کشیم! اصلاً امکان ندارد! و... مردها هم که بر کاناپه‌ها لم داده بودند، به شوخی و جدی تیکه می‌انداختند و بلند بلند می‌خندیدند! ریشخند آنان برایم پذیرفتنی‌تر بود تا خجالت خانم‌ها و زشت‌بودن کار من در نگاه آنان! به یاد مادرم افتادم که یک بار با دیدن ظرف شستنم گفت خیلی زشت است! مرد که نباید ظرف بشوید! و من به یاد ميهمانی‌هایی افتادم که او یک تنه چند ١٠ تن را مدیریت می‌کرد و پدرم.... 🔺خشونت در حق زنان، گاهی بی صداترین خشونت هاست.... مراقب باشیم ❗️ @unity_story