eitaa logo
کانال ܝ‌وܢܚ݅ܝ̇ߺܭَـــܝ‌ܨ و ܢ̣صــــیܝ‌ࡅ߳ߺߺܙ
1.1هزار دنبال‌کننده
43.9هزار عکس
34.6هزار ویدیو
265 فایل
🌴عرصه ی جنگ نرم، بصیرتی عمارگونه و استقامتی مالک اشتر وار می طلبد. امام خامنه ای 🍒 🌴 قرارگاه بسوی ظهور 🌷یک لشکر سایبری آتش به اختیار 🌷میباشد. #کانال_روشنگری_و_بصیرت☫ 🇮🇷 #قرارگاه_بسوی_ظهور 🆔 @uphjnv
مشاهده در ایتا
دانلود
با توجه به حساسیتی که همه ما کاملا از وضعیت موجود درک کرده و انتخاب سرنوشت سازی که در پیش داریم خواهش می کنم خواهش می کنم خواهش می کنم🙏🙏🙏 از حالت انفعال در بیاییم و عمل کنیم انشالله ائمه قلیل ما را کنند🤲 تماشاچی و بی تفاوت نباشیم، از زیر آوارهای تکنوکرات ها و اصلاح طلبها و غربزدگان، سر برآورده تا مسیر جمهوری اسلامی را به آرمان هایش ماحق کند، درست مثل ، دور هم جمع شدیم. یکی دانشجو یکی محصل یکی کارگر و دیگری کشاورز و کارمند و معلم و مدرس حتی خانه دار هستیم. پس همه همدیگر را کمک کنیم🙏 هر کسی یک گوشه کار را بگیرد مثل هیات به کم و زیاد کار فکر نکنیم خودشون ما را ببینند به بهترین وجه و بالاترین قیمت ها می خرند. 👈هر کسی یک گوشه کار را بگیرد یکی کانال داره متن و محتوا تولید می کنه یکی هم در شبکه ها و گروههای مختلف بازنشر میده ✋فمن یعمل مثقال ذره خیر یره عضو گروهها و شبکه های مختلف اجتماعی بشویم و مطالب رو باز نشر بدیم این حداقلی است که می توانیم در شبکه مجازی با هم انجام بدیم انشالله خود خدا این تیرها را به هدف می زند.🤲 ✍ @uphjnv
3.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔️ قابل توجه فعالان فرهنگی و مهدوی ⛔️ از کجا بفهمیم، عیارِ من چقدر هست؟ ـ آیا من در جهادم؛ اهل اخلاصم یا اهل خودخواهی؟
از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم!🤔 . 🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه کردی؟... جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞 . 🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از 😓 از کوچه گذشتم... . به سومین کوچه رسیدم! 🌷شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: و در کجای زندگی ات قرار دارد؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... . به چهارمین کوچه! 🌷شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! کردی؟! برای خودت چه کردی؟! برای دفاع از !؟! همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓 . 🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شدم😓، از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... . 🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ، نگهبانی ... کم آوردم...😭 گذشتم... . 🌷هفتمین کوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم ! هم ! هم ! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در خطر لغزش و تهدیدشان می‌کرد! را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم... . 🌷هشتمین کوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوکی هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را می‌کردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ... . پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میکردند،برایشان... . اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود...😭😭😭 . دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با چه کردم! تمام شد... . از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا، نمی توان گذشت... 🌷🌿🌷🌿🌷🌿