🔴 به مناسبت نهم دی ماه_ روز بصیرت
📩 خاطرات کف خیابان
کاورت رادر بیار....
#قسمت 1⃣
یک مقدار که رفتیم جلو خیابان حبیب اللهی دوراهی می شد،
سردوراهی رو بسته بودند، همانجا یک #سنگ خورد توی پام از سنگهای پله ای،!
تو فاصله نیم ساعت اصلا پام دراختیار خودم نبود،
خیلی فشار اوردن به ما به طوری که می خواستیم عقب نشینی کنیم،
اما اگر #عقب نشینی می کردیم، بچه هایی که سر ان خیابان رابسته بودند #گیر می افتادند،چون پشتشان به ما بود،
طوری #فاصله کم شد که دیگه درگیری تن به تن شد،
من همان لحظه #شیشه کلاهم را دادم بالا که بگم بیاین عقب،
#سنگی زدن توی صورتم سرم از شدت ضربه سنگ برگشت عقب،
جوری که از زیر کلاه ولباس #خون پاشید بیرون!
یکی از بسیجیها دست انداخت گردنم وکشید عقب،
فرستادن #بهداری مقداد،
انجا یکی از جانبازان شیمیایی جنگ هم بستری بود
از دست اغتشاشگرها گاز اشگ اور خورده بود وبدتر شده بود،
رنگش #کبود وزیر اکسیژن بود ،یکی دیگه از بچه ها هم #اسید پاشیده بودن روش انهم انجا بود
به هر حال لبم چنان پاره شده بود که دندانهام پیدا بود
دکتر بخیه کرد،ولی به خاطر #خونریزی دماغم گفت باید منتقل بشی،،،
#ادامه دارد،،⏪
🎤راوی:م-ح
📒برگرفته از کتاب خرابکار اجاره ای،ص،۱۱۹