eitaa logo
قرارگاه حاج قاسم سلیمانی
4.8هزار دنبال‌کننده
56.4هزار عکس
70.5هزار ویدیو
1.2هزار فایل
﷽ میثاق با ولایت و بصیرت افزایی راه برون رفت از فتنه های غبارآلود. ما باید با آرمان های امام راحل و مقام معظم رهبری مدظله تعالی و مکتب شهید سلیمانی در کانال قرارگاه حاج قاسم سلیمانی استوار باشیم. @ur_sep_farhanghian_bsij
مشاهده در ایتا
دانلود
12.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹کلیپ تصویری: دعای ناد علی 🔸با نوای علی فانی بیهوده نگرد، کیمیا ذکر علی ست آن معجزه‌ی گرانبها ذکر علی ست با دیدنِ ایوان نجف فهمیدم دارویِ تمام دردها ذکر علی‌ست شاعر: لاادری 💯پیشنهاد دانلود 👇 @ur_sep_farhanghian_bsij
🌸🍃🌸🍃 در کشور ترکیه این داستان خیلی مشهور است. گویند دو روستا بود؛ ده بالا، آخوندی داشت که در زمان نیازِ مردمِ روستایِ پایین، ناز می‌کرد و نمی‌رفت. کدخدای روستای پایین تصمیم گرفت، پسر خود را برای تحصیل علوم دین به شهر بفرستد تا از روستای بالا بی‌نیاز شوند. بعد از چند سال پسر کدخدا، علوم دینی یاد گرفت و به روستا آمد و از قضا همان روز، مردی در روستا مُرد و مردم روستا خوشحال شدند که از نظر آخوند، خودکفا شده‌اند و منت روستاییان بالا را نخواهند کشید. پسران میت، در پشت جنازه ایستادند تا آخوند نماز میت بخواند. آخوندِ تازه کار گفت: جنازه پدرتان را کنار رود ببرید، من چون اولین نماز میت است که می‌خوانم مستحب است بدون شما و تنها بخوانم. پسران جنازه پدر را با آخوند تنها گذاشتند. بعد از مدتی آخوند جنازه را در آب انداخت و از شرش خلاص شد. پسران که آمدند جنازه پدر خود را بگیرند، شیخ جوان گفت: من خواستم نماز بخوانم، جبرییل از آسمان آمد و گفت: جنازه را باید ببریم در آسمان نماز بخوانیم چون انسان خیلی مومنی است. من هم دیدم او را آسمان بردند. پسران ساده‌لوح بر سر و صورت خود زدند که ای وای چه پدر مومنی داشتیم که نمی‌شناختیمش. بعد از یک روز در روستای پایین جنازه را از آب گرفتند و پس از شناسایی، تحویل پسران میت دادند. پسران میت که بسیار عصبی بودند خانه شیخ آمدند تا او را بزنند. شیخ گفت: چرا ناراحت هستید؟ من دروغ نگفتم، آسمان بردنش را دیدم، حالا چه خطایی در آسمان کرده که از آن‌جا باز به زمین پرت کرده‌اند نمی‌دانم. پسران قانع شدند و جنازه را برای دفن بردند. کدخدا پرسید: پسرم این مدت مگر در شهر چه درسی می‌خواندی که حتی نماز میت هم یاد نگرفتی؟ پسرش گفت: من هر چه خواستم گوش کنم در کلاس چیزی یاد بگیرم نتوانستم، چون برای خودم نرفته بودم آخوند شوم برای روستای شما رفته بودم، که آخوندی داشته باشد. پس هر چه کردم چیزی یاد نگرفتم!!! 👇 @ur_sep_farhanghian_bsij
🌸🍃🌸🍃 روزي دو نفر با هم سر پياز و پيازکاري دعوايشان شد رهگذر خسيسي به مرد کشاورز زحتمکشي که مشغول کاشتن پياز بود رسيد و با طعنه گفت: « زير اين آفتاب داغ کار مي‌کني که چي؟ اين همه زحمت مي‌کشي که پياز بکاري؟ آخر پيازهم شد محصول؟ پياز هم خودش را داخل ميوه ها کرده به چه درد مي‌خورد؟ آن هم با آن بوي بدش!» پياز کار ناراحت شد. هر چه درباره ي پياز و فايده هاي آن حرف زد، به گوش مرد رهگذر نرفت. اين چيزي مي‌گفت و آن، چيز ديگري جواب مي‌داد. خلاصه آن دو با هم دعوا کردند و کارشان بالا گرفت. رهگذران آن دو را از هم جدا کردند و نگذاشتند دعوا کنند. بعد هم براي اينکه کاملاً دعوا تمام شود، آن ها را پيش قاضي بردند. قاضي، بعد از شنيدن حرف هاي دو طرف دعوا، با اطرافيانش مشورت کرد و حق را به پياز کار داد و مرد رهگذر را محکوم کرد و گفت: «تو اين مرد زحتمکش را اذيت کرده اي. حالا بايد مقداري پول به مرد کشاورز بدهي تا او را راضي کني.» رهگذر خسيس حاضر نبود پول بدهد. قاضي گفت: «يا مقداري پول به کشاورز بده، یا يک سبد پياز را در يک نشست بخور تا بعد از اين سر اين جور چيزها دعوا راه نيندازي. اگر يکي از اين دو کار را انجام ندهي، دستور مي‌دهم که تو را چوب بزنند. انتخاب نوع مجازات با خود تو. پول مي‌دهي يا پياز مي‌خوري يا مي‌خواهي تو را چوب بزنند؟» رهگذر کمي فکر کرد پول که حاضر نبود بدهد. چوب خوردن هم درد زيادي داشت. با اينکه از پياز بدش مي‌آمد، مجازات پياز خوردن را پذيرفت. يک سبد پياز آوردند و جلو او گذاشتند. رهگذر اولين پياز را خورددومين پياز را هم با اين که حالش به هم مي‌خورد، نوش جان کرد و خوردن پياز را ادامه داد. هنوز پيازهاي سبد نصف نشده بود. که واقعاًحال محکوم به هم خورد و ديگر نتوانست بخورد. از پياز خوردن دست کشيد و گفت: «چوبم بزنيد. حاضرم چوب بخورم اما پيازنخورم.» قاضي دستور داد چوب و فلک را آماده کردند. پايش را به فلک بستند و دو نفر مشغول زدن چوب به کف پاي او شدند. هنوز ده ضربه بيشتر نخورده بود که داد و فريادش بلند شد. درد مي‌کشيد و چوب مي‌خورد. اما چوب خوردن را هم نتوانست تحمل کند و فرياد زد: «دست نگه داريد دست نگه داريد. پول مي‌دهم. پول مي‌دهم.» تنبيه کنندگان دست از کتک زدن او برداشتند. رهگذر خسيس مجبور شدمقداري پول به کشاورز بدهد و رضايت او را به دست آورد. اطرافيان به حال محکوم خنديدند و گفتند: «اگر خسيس نبود اين جور نمي‌شد. پولي بابت جريمه مي‌داد، اما حالا هم پياز را خورد، هم چوب را خورد و هم پول داد.» از آن روز به بعد، درباره ي کسي که زيادي طمع مي‌کند، يا به خيال به دست آوردن سودهاي ديگر، زیان هاي ظاهراً کوچک را مي‌پذيرد اما عملاً به خواسته اش نمي‌رسد، مي‌گويند هم پياز را خورد، هم چوب راخورد و هم پول داد. 👇 @ur_sep_farhanghian_bsij
1_4309949273.mp3
2.25M
♨️غیرت ناموسی! 👌 سخنرانی شنیدنی 🎙حجت الاسلام عالی ⭐️«اللهم عجل لولیک الفرج»⭐️ 👇 @ur_sep_farhanghian_bsij
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کار همه رو راه انداختی.mp3
9.22M
کار همه رو راه انداختی کار منم راه بنداز، به منم یه نگاه بنداز من تهِ چاه گیر افتادم یه طنابی تو چاه بنداز 🎙 👇 @ur_sep_farhanghian_bsij
enc_16703543389390572442490.mp3
4.32M
دنیا آروم آروم عوض شده جای ظالم و مظلوم عوض شده جای صید و صیاد عوض شده جای شهید و جلاد عوض شده 🎙 👇 @ur_sep_farhanghian_bsij
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 امارات را سیل برد! ⭕️ بارش شدید باران، چندین شهر در امارات را در سیل غرق کرده و تمامی مراکز دولتی، رفاهی و تفریحی تعطیل شده‌اند انتشار حداکثری با شما ✅ 🇮🇷 اتحادیه عماریون 🔺همدلی 🔻انقلابی گری 👇 @ur_sep_farhanghian_bsij