انا الله و انا الیه راجعون
عبد صالح خدا حاج محمد افراسیابی ( بزرگ خاندان )
ذاکر اهل بیت (ع) و شیفته اباعبدالله الحسین
پدر گرامی سرکار خانم فاطمه افراسیابی
برادر گرامی مرحوم حاج علی اکبر و خسرو افراسیابی
پدر همسر گرامی مهندس حبیب برهانی
پدربزرگ گرامی مهدی و مریم برهانی ، شهروز حبیبی ، مهسا اقبال خواه
خانواده های معزا : افراسیابی ، سقط فروش، برهانی ، صبری سلماسی ، حمزه بیگی ، اقبال خواه ، حبیبی
مراسم تشییع پیکر پاک ایشان
باغ رضوان ارومیه
پنجشنبه ۶ دی ساعت ۱۱:۳۰ صبح
May 11
امروز
منت بر سر ما گذاشتید
امروز خواهری رو در حق ما تمام کردید
حقی بر گردن ما نهادید که نمی دونم چطور جبران خواهد شد
هم عزیزانی که برای مراسم تشییع این مرد پاک ونورانی تشریف فرما شدند
هم خوبانی که مسجد تشریف آوردند
پیش حاجی سربلندم کردید
اجرتون با حسین
من دارم وحشتناک ترین لحظات زندگیم رو در بدترین شرایط روحی و جسمیم طی می کنم بند بند وجودم داره متلاشی میشه
از حجم خاطراتی که با این عبد صالح در زندگی دارم...
ایمااااان میخواد سر پا نگهت داره
به همون حسینی که محصلت ندونست شفیع شفای حاجی بشه
قسمتون میدم
برای دل بی تاب وبی قرار ما صبر زینب بخوایید...
فردا ساعت ۱۱ بر سر مزار پاک حاج اقا جمع میشیم ولی بیش از این راضی به زحمت شما نیستیم
صرفا برای عزیزانی که پرسیدند نوشتم
یا حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاجی بابا پیش توست خیالم راحته
۱۸ سال پیش درست روز کنکورم مادربزرگ پدری ام (ننه) رو از دست دادم
چند روز بعدش که با معلمم صحبت می کردم از شرایط روحیم بهش گفتم
گفت هنوز نمی دونی دنیا چقدر بی رحمه
کار خودشو میکنه بدون اینکه کاری به کار تو داشته باشه که کنکور داری
که عروسیته
که ناخوشی ومریض
که عزیز از دست دادی...
گفت کنکور هم همینطوره
رحم نداره
ان شالله وماشالله سرش نمیشه
مرگ عزیز سرش نمیشه
حالت بده وداری جون میکنی سرش نمیشه...
اون موقع ها کوچک تر بودم
زیاد جدی نگرفتم حرفاشو
زمان گذشت
هر چقدر بزرگ تر میشدم
شکننده تر میشدم
زندگی از همون روزهای اول سختی هاشو بهم نشون داد...
اما مقاومت میکردم جان سختی میکردم و دوام میاوردم
من تا قبل از دست دادن حاجی با تمام بدبیاری ها و مشکلاتی که گاهی ضجه میزدم از شدتشون؛خوشبخت ترین ادم روی زمین بودم و خبر نداشتم
اصلا همه ی ادم ها تا قبل از دست دادن عزیزشون خوشبخت ترین ادم روی زمینن و خبر ندارن....
بماند که این وسط ادم هایی با روحیات مشابه من که نابود میشن که خرد میشن که می شکنن
اونایی که میگن خاک سرده یا داغ عزیز ندیدن
یا زیادی با ایمان بودن
یا احساساتی مثل من رو نداشتن...
وگرنه ادم با مرگ عزیز نمیمیره
ولی به روزی میفته که هر لحظه ارزوی مرگ میکنه
اینکه جای خالیش جلوی چشمت باشه
عطر تنش هنوز روی لباساش باشه
همه وسایلش
عصاش عینکش داروهاش
صداش تو گوشت باشه
اینکه اینارو ببینی و هنوز نفس بکشی
خیلییییی کار سختیه...
بگذریم
سخن بسیار بود
نگفتیم و گذشتیم
چند روزه به روز کنکور ۱۸ سال پیشم فکر میکنم
به اینکه کنکور رحم نداشت
مرگ عزیز حالیش نبود
به اینکه کل دنیا همینه
روزگار نامرد و جفاکار
امروز ۲۲ روزه مزون تعطیله
و خدا شاهده اگر به خواست خودم بود ترجیح میدادم تا اخر عمر خونه نشین بمونم
رمق هیچ کاری رو ندارم
نای حرف زدن ندارم
اما
دنیا خیلی بی رحمه
ادم ها بی رحم تر
نمی دونم شایدم درستش همینه
شاید باید بی رحم باشی که بتونی دووم بیاری...
حق الناس و بدهی به تولیدی ها
ان شالله و ماشالله حالیش نیست
مرگ عزیز حالیش نیست
اینکه از درد تا مغز استخوانت داره میسوزه حالیش نیست...
باید جون بکنی و پاشی
پاشی بری سر کارت
تو مجبوری
و هییییچ چیز بدتر از این جبر تحمیلی تو زندگی نیست
مثل از دست دادن حاجی
که خدا به من تحمیل کرد
بدون اینکه حتی فرصت پذیرشش رو بهم بده
بدون اینکه حتی لحظه ای فرصت حلالیت خواستن و خداحافظی رو بهم بده
بین همه ی ادم هایی که این چند وقت اومدن
یه نفر یه حرفی زد که مدام تو گوشم تکرار میشه
اینکه
تو مجبورررری تحمل کنی
راستم میگفت
مجبورم تحمل کنم
علی رغم قلب هزار پاره ام
حفظ ظاهر خواهم کرد تا بیش از این خاطرتون رو مکدر نکنم
هر چند که دیگه هرگز اون مریم سابق رو نخواهید دید
سعی می کنیم از این هفته فعالیتمون رو در مزون ادامه بدیم
حالا ممکنه از امروز باشه یا فردا
زمان دقیقش رو از طریق کانال اعلام می کنیم
یا علی